مضامین پایداری در ادبیات عامیانۀ افغانستان

گزارشگر:میرقانی برچلویی، رضا/ دو شنبه 12 سنبله 1397 - ۱۱ سنبله ۱۳۹۷

بخش نخست/

mandegar-3در نوشتار زیر، نویسنده بر آن است که جلوه‌یی از ادبیات پایداری در افغانستان را آشکار کند. این جلوه را، وی در گنجینۀ ادبیات مردمی (عامیانه) می‎جوید. رضا میرقانی برچلویی، ضمن گریز‌زدن به تاریخ ادبیات مقاومت در سرزمین‌های مختلف، به‌صورت تندسیر و گذرا، به افغانستان بازمی‌گردد و نمونه‌هایی از ادبیات‌ستیز این سرزمین را تا فراگیرشدن جنگ‌های داخلی به خواننده پیشکش می‌کند.
در افغانستان نیز ادب عامیانه حضوری گسترده و چشم‌گیر به‌طوری که بخش اعظم ادبیات واقعی این کشور نامکتوب است و از طریق آوازها و ترانه‌های عامیانه‌یی که شاعران حرفه‌یی و آوازخوانان دوره‌گرد می‌خوانند از جایی به‌جایی و از نسلی به‌نسل دیگر منتقل می‌شود.
«مخته» نوعی آیین سوگواری در طوایف هزاره است که از نمایش، شعر و موسیقی تلفیق شده و درون‌مایه‌یی حماسی و تراژیک دارد. در این آیین، زن مخته‌خوان با شیوه‌های آهنگین و کلام حماسی خود که برخاسته از تاریخ پر از جنگ افغانستان است، مردان ایل را که خسته و افسرده‌اند به پایداری در برابر دشمن برمی‌انگیزد.
«سنت ادبی افغانستان در دو سبک و شیوۀ کاملاً متفاوت، شکل یافته و سامان گرفته است: یکی ادبیات عامیانه، که متضمن روح و روحیۀ قبایل و قانون قبیله‌یی است و دیگر، ادبیات فارسی (رسمی) که مختص طبقات تحصیل‌کرده است».(۱) مقصود از ادبیات عامیانه در عبارت فوق، آن بخش از ادبیات یک قوم یا ملت است که روایت گفتاری، رسالت نگهبانی‌اش را به‌عهده می‌گیرد و کاربرد عمومی، ماندگارش می‌سازد.
هم‌چنان که محتوای ادبیات رسمی، شامل انواعی از قبیل حماسه، تراژدی، کمدی، شعر غنایی و نظایر آن است. ترانه‌های عامیانه(folk songs) نیز مضمون‌های متنوعی دارند. شرح درگیری قهرمانان یا مرثیه‌هایی که در مرگ پهلوانان محبوب ملی و قومی سروده شده‌اند، از جمله مضامین عمدۀ این بخش از ادبیات هستند که در قالب تصنیف‌ها، مثل‌ها، لالایی‌ها و… در میان مردم معمول و متداول‌اند.
درخصوص رابطۀ عنصر پایداری و ادبیات عامیانه، نظریات مختلفی وجود دارد. غالی شکری در این خصوص می‌نویسد: «آن‌چه مسلم است این است که تا چندی‌پیش، مصداق راستین شعر پایداری را- از یک دیدگاه بنیادی- شعر توده‌یی یا به دیگر سخن، شعر عامیانه می‌دانستند»(۲) در مقابل این نظریۀ افراطی، عده‌یی عقیده دارند که ادبیات پایداری با شکل عامیانۀ ادبیات که مخصوص اقوام، قبایل و ملت‌های مختلف است سازگاری ندارد؛ چرا که ادبیات پایداری به‌طور حتم باید جنبۀ فراملی و انسانی داشته باشد، اما به عقیدۀ ما، جنبۀ انسانی ادبیات مقاومت، لزوماً با شکل قومی و ملی آن تعارضی ندارد. آثار برجستۀ ادبی فراوانی در حوزۀ مقاومت و پایداری وجود دارد که در عین برخورداری از جنبه‌های ملی، میهنی، قومی و حتی نژادی به شهرت جهانی دست یافته‌اند و در خارج از قلمرو جغرافیایی خود، منشأ اثر بوده‌اند.(۳)
کهن‌ترین نمونه‌های ادبیات پایداری عامیانه که از یونان باستان برجای مانده، اشعاری است متعلق به طوایف «دوریان» که با الهام از جنگ‌های «یونان» و «ایران» و جنگ‌های «مدیک» سروده شده اند(۴) در ایران باستان نیز ترانه‌هایی از این نوع دربارۀ مرگ «سیاوش» وجود داشته که شکل خاصی از آن هنوزهم در «کهکیلویه» خوانده می‌شود و به «سوسیوش» معروف است.(۵)
از سده‌های آغازین پس از اسلام نیز دو شعر به زبان عامیانه برجای مانده، که مضامین پایداری در آن‌ها مشاهده می‌شود. یکی از این اشعار را «یزید ابن مفرغ» در هجو و مذمت «عبیدالله ابن زیاد» سروده و دیگری را «عباس ابن طرخان» در تأسف بر خرابی سمرقند. ذبیح الله صفا، ماجرای شعر نخست را به صورت زیر نقل کرده است؛
«یزید ابن مفرغ، برادر عبیدالله ابن زیاد را هجو کرد لذا عبیدالله او را به زندان انداخت و فرمود تا به او نبیذ شیرین و شبرم نوشانیدند و خوک و گربه‌یی به او بستند و در بصره گردانیدند. چند کودک فارس زبان به دنبال او راه افتادند و می‌گفتند: «این چیست؟ این چیست؟» و او می‌گفت:
آب است و نبیذ است
عصارات زبیب است
سمیه رو سپیذ است(۶)
شعر عباس بن طرخان هم از قرار زیر است:
سمرقند کندمند
بذینت کی افکند
از چاچ ته بهی
همیشه ته خهی(۷)
کهن‌ترین شعر مقاومت عامیانه که در قلمرو افغانستان کنونی سروده شده و به‌دست ما رسیده، به دنبال یک واقعۀ تاریخی و توسط مردم بلخ ساخته شده است. توضیح آن که اسد ابن عبدالله حاکم خراسان در سال ۱۰۸ ه-ق برای جنگ با امیر ختلان و خاقان ترک بدان سامان رفت و شکست خورده به بلخ بازگشت. بلخیان او را در شعری با لهجۀ دری هجو کردند که کودکان بلخ آن‌را می‌خواندند:
از ختلان آمذیه
به روی تباه آمذیه
آواره باز آمذیه
بیدل فراز آمذیه(۸)
درمیان اعراب هم روایت افسانه‌یی از زنده‌گی «عنتره ابن شداد»، شاعر سلحشور دوران جاهلیت و صاحب یکی از معلقات سبع، به‌عنوان کهن‌ترین نمونه این قسم از ادبیات معرفی شده است.
«غالی شکری» دربارۀ آن می‌نویسد:«سرگذشت عنتره، کهن‌ترین حماسۀ توده‌یی مردمی-عامیانه) است که نمودگار پایداری قهرمانی مردم این منطقه از جهان را در قالبی هم‌ساز با تکامل داستانی به معنای قدیمی آن طرح‌ریزی می‌کند… سرگذشت عنتره، قصۀ زنده‌گی برده‌یی است که زنجیر برده‌گی شکست و آن‌گاه قبیلۀ خود و سپس تمامی امت عرب را آزاد ساخت… نبرد بر ضد برده‌گی و جدایی نژادی مضمون سرگذشت است و این مضمونی سیاسی است که وجدان انسان را از نخستین فریاد برضد نابرابری لبریز می‌سازد. این فریاد می‌گوید: آدمیان اعضای یک پیکرند و ریشه نژاد یا رنگ پوست نمی‌تواند ایشان را بر یک‌دیگر برتری بخشد».(۹)
درافغانستان نیز ادب عامیانه، حضور گسترده و چشم‌گیر دارد. به‌طوری که «بخش اعظم ادبیات واقعی این کشور نامکتوب است و از طریق آوازها و ترانه‌های عامیانه‌یی که شاعران حرفه‌یی و آوازخوانان دوره‌گرد می‌خوانند از جایی به‌جایی و از نسلی به‌نسل دیگر، منتقل می‌شود». (۱۰) علاوه بر این، حضور اقوام و زبان‌های گوناگون و متعدد درافغانستان موجب شده است که ادبیات عامیانۀ این کشور از تنوع و غنای کم‌نظیر برخوردار گردد. قومیت‌های «ازبک»، «تاجیک»، «ترکمن»، «پشتون»، «هزاره»، «بلوچ» و… هرکدام از میراث ادب عامیانۀ مخصوص به‌خود برخوردارند. درمیان ازبک‌ها ترانه‌هایی به زبان ترکی جغتایی مشهور است که تعدادی از آن‌ها به امیر علی‌شیر نوایی؛ نقاش، مورخ سیاست‌مدار و شاعر بزرگ قرن نهم هجری منسوب شده است. (۱۱) در «دیوان لغات الترک» هم شعری به این زبان نقل شده که از هجوم چنگیز به خطۀ ماوراء النهر خبر می‌دهد. (۱۲) نوعی از ترانه‌های عامیانه با وزن‌های کوتاه نیز در میان تاجیکان افغانستان رواج دارد که به آن‌ها «میده» می‌گویند.(۱۳) درقلمرو زبان و فرهنگ «پشتو» نیز «لندی» یکی از مظاهر ادب شفاهی و از جمله قدیم‌ترین اشکال شعر دراین زبان است.(۱۴) اما «شیر» درفرهنگ بلوچی و «مخته» درمیان طوایف هزاره-برخلاف لندی، میده و ترانه‌های ازبکی که درون‌مایه‌هایی غنایی و عاشقانه دارند- واجد مضامین ادب پایداری هستند. شیر نوعی شعر فلکوریک حماسی درادب شفاهی بلوچی است که داستان‌های مقاومت مردم بلوچ در برابر مهاجمان عرب، مغول، هندی و انگلیسی را شامل می‌شود.(۱۵) «مخته»، نیز نوعی آیین سوگواری درطوایف هزاره است که از نمایش، شعرو موسیقی تلفیق شده است. (۱۶) «مخته» درون مایه‌یی حماسی و تراژیک دارد و به این‌صورت اجرا می‌شود که «وقتی جنازۀ مبارز ناموری را از میدان نبرد به روستا یا قبیله‌اش می آوردند مردم برگرد آن حلقه می‌زنند و زنی‌که معمولا مادر یا خواهر مقتول است برمی‌خیزد و گوشۀ چادر را زیر لبۀ کلاه خود می‌گذارد و بقیه چادر را پشت سر می‌آویزد و نوحه‌خوانی می‌کند. توصیف دلاوری‌های جنگاور، چه‌گونه‌گی کشته‌شدن وی، وضعیت خانواده و آن‌چه از او به‌جای مانده، موضوعات اصلی مخته‌ها هستند. در این آیین، زن مخته‌خوان با شیون‌های آهنگین و کلام حماسی خود که برخاسته از تاریخ پر ازجنگ افغانستان است، مردان را که اینک خسته و افسرده‌اند به پایداری دربرابر دشمن برمی‌انگیزد». ویژه‌گی اصلی این سنت، ابداع و ابتکار شخصی در آن است؛ چرا که کیفیت اجرای مخته، بسته‌گی تام و تمام به اطلاعات ادبی و توانایی‌های هنری مخته‌گر دارد. مهم‌ترین مخته‌های برجای‌مانده عبارت‌اند از: مخته «فیضوخان»، قهرمانی از قره‌باغ غزنی که درسال ۱۲۹۷ ق درجنگ با انگلیسی‌ها به شهادت رسید، مخته «نجف بیگ شیرو» از مردان هزارجات که دریک تهاجم ناگهانی از سوی کوچی‌ها (عشایر پشتون) – با تحریک و پشتیبانی نادرخان – به شهادت رسید و مخته «گل محمدخان» که درسال ۱۳۰۸ ش درنبرد با بچۀ سقا کشته شد. مخته‌ها در وزن‌ها و قالب‌های مختلفی سروده شده‌اند. مثلا درمختۀ گل محمدخان، هرسه مصراع از یک ردیف و قافیه متابعت می‌کنند و بعد از آن سه مصرع دیگر، به‌عنوان ترجیع می‌آید و این قاعده تا پایان، ادامه می‌یابد و درنهایت مخته، قالب ترجیع‌بند به‌خود می‌گیرد. (۱۷)
در این‌جا باید یادآوری کنیم که ادبیات عامیانۀ قوم هزاره – نسبت به سایر اقوام افغانستان-از درونمایه‌ها و موضوعات مربوط به پایداری و مقاومت بهرۀ بیشتری دارد. طوایف هزاره که عموما شیعه هستند علاوه براختلاف نژاد و زبان از نظر مذهب نیز با سایر قومیت‌ها اختلاف دارند. لذا همواره از سوی حکومت‌ها و اقوام دیگر مورد هجوم و آزار واقع شده‌اند. این مسأله رنگ حماسی غلیظی به ادبیات شفاهی این قوم بخشیده است. به‌گونه‌یی که حتی درلالایی‌هایی که برای کودکان خردسال خوانده می‌شود. سخن از جنگ، نبرد، خون‌خواهی، انتقام و… است در حالی که درونمایۀ لالایی‌های سایر ملل را عمومآ مضامین غنایی تشکیل می‌دهد.
کته شوه میدو موره Kota sova meydu mora
د جنگ کافرو موره de jange kaferu mora
خونخوایی آتۀ خو موره xun xayi atey xu
mora
یعنی:
(فرزندم) اگر بزرگ شود به میدان می‌رود/ به جنگ کافران می‌رود/ به خون‌خواهی پدر خود می‌رود. (۱۸)
البته در گویش هزاره‌یی، که شاخه‌یی از زبان فارسی است، اشعاری با مضامین غنایی هم دیده می‌شود.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.