گزارشگر:محمد اکرام اندیشمند/ یک شنیه 18 سنبله - ۱۷ سنبله ۱۳۹۷
مودب، حرمتگذار، خلیق، صادق، یکرنگ و متواضع بود. نهتنها با دوستانش که حتی با دشمنانش برخورد احترامبرانگیز داشت و نام هیچ مخالف و دشمناش را با تحقیر و توهین نمیگرفت.
با دوستان و یارانش همیشه صمیمی بود و در برابر شان با ریا و دوگانهگی برخورد نمیکرد. حرمتگذاری و همکاری را حتا در شرایط سخت و تلخ فراموش نمیکرد؛ چیزی را که مدعیان جانشین و پیروی از روش و رفتار او در سفرۀ قدرت و سیاست، بهیاد نیاوردند و فراموش کردند.
دو خاطرۀ شخصی از او را در این موارد با خوانندهگان شریک میسازم:
«در اواخر بهار ١٣٧٣برایش گفتم که پدرم مریض است و میخواهم برای تداوی کابل آورده شود. آیا ممکن است هلیکوپترهاییکه به شمال و گاهی خوستوفرِنگ میروند، او را از خوستوفرِنگ بیاورند؟ بلافاصله به داوودخان (شهید جنرال داوود) هدایت داد که این کار را انجام دهد. داوودخان که این دستور را عملی کرد، برایم گفت که آمر صاحب دوبار از من پرسید؛ انتقال پدر فلانی را انجام دادی؟
در یک روز جمعه/ خزان ١٣٧۴ بود که خانۀ یکی از دوستان به جبلالسراج رفتم. آمر صاحب روزهای جمعه را در خانهاش که در جبلالسراج بود با کسی ملاقات نمیکرد. نماز جمعه را در مسجدی خواندم که آمر صاحب نیز آنجا بهادای نماز آمده بود. بعد از نماز در بیرون مسجد اتفاقآ با ایشان سرخوردم و احوالپرسی کردم. آمر صاحب خانه رفتند و من هم ساعتی بعد از خانۀ میزبان برآمدم به کابل باز گشتم.
آمر صاحب فکر کرده بود که من به جبلالسراج دیدنش آمدم و کاری با او داشتم. یکی دو ساعت بعد به محافظان و یا مسوولان دفتر خود در جبلالسراج هدایت میدهد که مرا پیدا کنند. سپس که برایش میگویند که من کابل بر گشتهام، عصر همانروز که به کابل میآید، هنوز نارسیده بهکابل از طریق مخابره به مسوولان دفتر وزیر اکبرخان هدایت میدهد که من را پیدا کنند و به دفتر بیاورند تا ببیند. یعنی آمر صاحب در بازگشت به کابل دیدن مرا اولین برنامۀ کارش گرفته بود. سپس به دوستانی که سراغ من را گرفتند گفتم که در جبلالسراج خانۀ دوستی مهمان بودم و برای ملاقات و کار نزد آمر صاحب نرفته بودم.
Comments are closed.