گزارشگر:داوود نعیمی مشاور ریاست اجرایی/ یک شنیه 18 سنبله - ۱۷ سنبله ۱۳۹۷
خواجه بهاالدین- تخار، درست ساعت ۱۲ و ۱۵ دقیقه چاشت ۱۸ سنیله ۱۳۸۰بود که صدای یک انفجار مهیب اتاق ما را تکان داد، بیدرنگ از اتاق بیرون شدم به دور و بر خود نگاه کردم چیزی به چشم نمیخورد، کمی پیشتر آمدم وقتی دیدم که دود از دفتر امنیت جاییکه با آمر صاحب مصاحبه صورت میگرفت بلند است.
دویدم تا از دربیکه دوساختمان (دفتر وزارت خارجه و امنیت) را بههم ارتباط میداد وارد موقعیتیکه دود از آن بلند بود شوم، دروازه خلاف معمول بسته بود، بهسرعت بهطرف دروازۀ حویلی روان شدم کمی پیشتر رفتم یکباره نگاهم به پیکر به خاک و خون غنودۀ مردی افتاد که افتادهگیاش صرف در برابر الله (ج) بود. قامتش در برابر هیچکس خم نشده بود، شهادت را سعادت و زندهگی زیر سیطرۀ ستمگران را اسارت میدانست، آری پیکر بزرگمرد تاریخ معاصر افغانستان، چریک عرصههای رزم و آزادیخواهی کسیکه تاریخ از او روایتهای گونهگون داشت؛ از جنگاش، سیاستاش، جهادش و مقاومت، ایمانداری و ثباتاش یاد میکرد.
زمانیکه او را چنین دیدم، فکر کردم که افغانستان زخم خورده است، خونآلود است و نبضاش از تپیدن بازمانده بود. باورش برایم مشکل بود تاهنوز درد جانکاه آن حادثه را فراموش نکردهام، آن تصویر و آن چشمان خونآلود واقعیت دردانگیز حقیقت تلخی است. مرگ مردی را که خودمان کتماناش کرده بودیم! مرگ مسعود بزرگ، مرگ تقدیر منطقهکه اینچنین اتفاق افتاد و به سادهگی از دستش دادیم!
امروز این سرزمین از موجودیت یک مدافع راستین و قهرمان واقعی خالیست!
Comments are closed.