گزارشگر:مسعود خلیلی سفیر پیشین افغانستان در هند/ یک شنیه 18 سنبله - ۱۷ سنبله ۱۳۹۷
سالهای جهاد بود، جنگ بهشدت ادامه داشت، هواپیماهای روسی منطقه را بمباران میکردند. زیر کوهپایهیی با آمر صاحب شهید نشسته بودیم، بسیار گرسنه هم بودیم و چیزی برای خوردن نداشتیم!
یکی از مجاهدان نزد آمر صاحب آمد گفت: آمر صاحب! دوتن از عساکر روس را اسیر گرفتیم.
آمر صاحب پرسید، چه شدند؟ بچهها گفتند: آنجا با مااند.
پایینتر از ما باغی بود، یکتن از مجاهدان بهباغ رفت تا مگر آنجا چیزی برای خوردن بیاورد، برگشت با یکی دوخوشه انگور، انگور را پیشروی آمرصاحب گذاشت، آمر صاحب انگور را با دست چپ گرفت و با دست راستش یکدانه از آن گرفت تا بخورد، ناگهان دستش را پایین کرد و از بچهها پرسید، انگوری را که آوردید، اسیران دیدند؟ گفتند: بلی!
انگور را نصف کرد، نصفاش را پیشروی من گذاشت و گفت: خلیلی صاحب این حق تو، نصف حق خودش را فرستاد به اسیرها.
جالب اینکه وقتی داستان را به اسیران روسی قصه کردم آنها یکجا بامن میگریستند.
Comments are closed.