احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:نویسنده: یعقوب ابراهیمی/ یک شنبه 25 سنبله 1397 - ۲۴ سنبله ۱۳۹۷
بخش چهارم/
روششناسی
پژوهش حاضر تلاشی برای تشخیص علل و ابعاد منازعۀ فعلی میان دولت افغانستان و طالبان، بررسی چالشها، شرایط و امکانات حل منازعه از طریق مذاکره و بالأخره بررسی سناریوهای ممکن حل منازعه میباشد. این پژوهش مبتنی بر دادههای تاریخی و ۲۴ مصاحبۀ ژرف با طرفهای داخلی، منطقهیی و بینالمللی در جنگ و صلح افغانستان است.
این تحقیق بهدو پرسش مرتبط با عوامل منازعه و فرصتها برای صلح میپردازد. این پرسشها به شرح ذیل است:
ـ چرا طالبان میجنگند؟
ـ چهگونه میتوان منازعه را حل کرد؟
پرسشنامۀ این تحقیق بهمنظور یافتن پاسخِ این سؤالات طراحی شده و شامل دومجموعه پرسشهای باز و مرکب از پرسشهای عمومی و اختصاصیِ مرتبط با تخصص و تجربه نهادی هرمصاحبهشونده میباشد. جمعآوری معلومات دربارۀ درک اشتراککنندهها از عوامل شورشگری طالبان، احتمال مذاکرات و سناریوهای حل منازعه بر اساس رهنمود مصاحبۀ نیمهساختاریافته انجام یافته است. مصاحبهها بر اساس رهنمود مصاحبۀ انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان، از ماه حمل تا ماه جوزای ۱۳۹۷، توسط پژوهشگران انستیتوت بهدو زبان انگلیسی و فارسی در کابل انجام شده و سپس به متن تبدیل شدند.
۲۴ مصاحبهشونده شامل بازیگران داخلی، منطقهیی و بینالمللی از جمله سفارتخانهها و مأموریتهای سیاسی در کابل، حکومت و شورای ملی افغانستان، احزاب سیاسی، نهادهای جامعۀ مدنی، تحلیلگران و شورای عالی صلح میباشد. باوجود تماس با شماری از منابع دیگر از جمله طالبان، سفارتخانههای روسیه، هند، چین، عربستان سعودی و کشورهای آسیای میانه، آنها از اشتراک در این تحقیق خودداری کردند. کوشیده شده تا محدودیت منابع در این تحقیق با بررسی اسناد مرتبط و قابل دسترس، به حداقل برسد. درکنار سایر دادهها، برخی از بیانیههای رسمی طالبان که بیانگر سیاست این گروه در مورد مذاکره و حل منازعه میباشند، مورد بررسی قرار گرفتهاند.
در تجزیه و تحلیل دادهها، از شیوۀ تحلیل کیفی اسناد استفاده شده که مطابق آن، یافتهها از طریق کُدگذاری گامبهگام و دستهبندی دادهها به دست میآید. یافتهها بهدودسته، عوامل منازعه و سناریوهای حل منازعه، تقسیم شدهاند. هردسته متشکل از سه متغیر مربوط به عوامل منازعه و سناریوهای حل منازعه در افغانستان است. این دستهبندی به منظور پاسخدادن بهدو سؤال اصلی این تحقیق و انسجام یافتهها در ذیل متغیرهای مشخص انجام شده است. جدول ذیل تصویر واضحتری از این طبقهبندی را نشان میدهد:
بهمنظور رسیدن به یک تفسیر جامع و قابل اعتماد از دادهها، تحلیل دادهها در یک فرایند سهمرحلهیی انجام شده است. در مرحلۀ اول، تمام مصاحبهها با «کُدگذاری باز» چندبار مرور شدند تا درک کلی از دادهها به میان آمده و الگوها و موضوعات مهم شناسایی شوند. در مرحلۀ دوم، با «کُدگذاری محوری» نقل قولها و کُدهای مشخص، الگوها و موضوعات مهم و روابط میان آنها مشخص شد. در مرحلۀ آخر، الگوها و موضوعات مشخصشدۀ مرحلۀ قبلی، با «کُدگذاری انتخابی» مورد بررسی قرار گرفته، و برای تولید یک «نظریۀ دادهبنیاد» دربارۀ حل منازعه افغانستان الگوها و موضوعات اصلی مرتبط با شش متغیر اصلی تحقیق انتخاب و بهعنوان «یافتههای اصلی» دستهبندی شدند. یافتهها به دستههای درک عمومی، اختلاف نظرها، و دیدگاههای متنوع در مورد مسایل مربوط به عوامل شورشگری طالبان و سناریوهای حل منازعه طبقهبندی شدند. در مرحلۀ بعد، بهمنظور ارجاع آسان خوانندهگان به تحقیق، «یافتههای اصلی» در بخش نخست تحقیق خلاصه شده است.
پس از تحلیل دادهها، یافتههای تحقیق با نظریههای حل منازعه و دادههای تاریخی مقایسه شدند. نخست، ادبیات اصلی حل منازعه بررسی شد و چهگونهگی مطابقت یا تضاد یافتههای ادبیات حل منازعه با یافتههای این تحقیق مورد بحث قرار گرفت. دوم، بهمنظور گنجانیدن تحولات اخیر در رابطه با مذاکرات، یک تحلیل محتوایی از برخی دادههای مرتبط صورت گرفت. در آخر، برای ارائۀ یک تصویر تطبیقی از مسالۀ افغانستان، به بررسی دو منازعهیی که با روشهای متفاوت حل شدهاند، بهطور فشرده پرداخته شده است. این دو منازعه عبارتاند از: کلمبیا که در آن، صلح نتیجۀ ترکیبی از اجبار و مذاکره بود و سریلانکا که در آن، شورشیان از سوی دولت با سرکوب نظامی منحل شدند. این مقایسه، فرصتها، شرایط و نتایج صلح از طریق مذاکره را دستهبندی و رابطۀ آنرا با قضیۀ افغانستان به بحث گرفته است. در روشنیِ یافتههای مطالعۀ موردی و مطالعۀ مقایسهیی، این تحقیق در مورد اینکه چرا تلاشهای قبلی برای صلح در افغانستان ناکام مانده؛ چهگونه باید عوامل این منازعه را از بین برد؛ چهگونه طالبان به مصالحه از طریق گفتوگو تن در خواهد داد؛ و اینکه سناریوی ایدهآل برای حل منازعه در افغانستان چیست؛ نتیجهگیریهایی را ارائه کرده است. یافتههای این تحقیق در پنج بخش طبقهبندی شده و مورد بحث قرار گرفته و بخش نتیجهگیری به جمعبندی یافتهها و نقش آن در غنامندی ادبیات حل منازعه در افغانستان پرداخته است.
عوامل و ساختار شورشگری طالبان
حل منازعه نیازمند رسیدهگی به علل ریشهیی و عواملیاند که سبب شکلگیری و پابرجایی ساختارهای داخلی و بیرونی یک گروه شورشی میشوند. در این قسمت، عوامل و ساختارهای شورشگری طالبان با استفاده از دادههای تجربی و تطبیقی، مورد بررسی و راههای ممکن برای از میان برداشتن عوامل منازعه مورد بحث قرار گرفته است.
یافتههای این تحقیق نشان میدهد که گشایش یک روند صلح معنادار در افغانستان، مستلزم از میانبرداشتن علل داخلی و خارجی این منازعه است. در این راستا، دولت در سطح داخلی باید بر تقویت مشروعیت، اقتدار و ظرفیت خود تمرکز کرده و در سطح منطقهیی و بینالمللی، باید دیپلماسی فعال و پویایی را برای آشتیدادن مواضع متناقض در مورد جنگ و صلح در افغانستان، آغاز کند. این یافتهها با دادههای تاریخی و تطبیقی مطابقت دارند. هم یافتههای دستاول و هم نتایج مطالعۀ تطبیقی نشان میدهد که برای دستیافتن به یک صلح پایدار از طریق مذاکرات، دولت و شرکای آن نیاز دارند تا در تلاشهای مذاکره، علل ریشهیی شورشگری را در سطوح داخلی، منطقهیی و بینالمللی از میان بردارند. درحالیکه عوامل داخلی یک محیط مطلوب را برای سربازگیری و عملیات طالبان مهیا میکند، عوامل خارجی آنها را تقویت نموده و باعث تداوم و پیچیدهشدن منازعه میگردد.
دادههای تاریخی نشان میدهند که پس از جنگ جهانی دوم تقریباً نیمی از تمام جنگهای شورشی دارای عوامل خارجی بوده یا از منابع خارجی حمایت شدهاند. این یافته نشان میدهند، تا زمانیکه علل داخلی و خارجی منازعه بهطور کامل از میان نرفتهاند، تلاشها برای مذاکره و مصالحه منجر به صلح و ثبات پایدار نشده است.
منازعه در افغانستان، پیچیده و متأثر از عوامل و بازیگران متعدد در سطح داخلی، منطقهیی و بینالمللی است. بنابر این، برای سمت و سو دادن تلاشهای حل منازعه در جهت صلح پایدار، برای دولت افغانستان و شرکای بینالمللی آن ضرور است تا علل آنرا تشخیص داده و آنها را حل نمایند. در تلاشهای حل منازعه، لازم است تاریخچۀ منازعه، مواضع، منافع و منابع نفوذ بازیگران، بستر خارجی منازعه و روزنههای احتمالی شروع مذاکره در نظر گرفته شوند. یافتهها نشان میدهند در مواردی که علل اصلی منازعه از میان برداشته نشده، منازعه از سر گرفته شده است. تقریباً نیم مذاکراتیکه در آن علل منازعه در نظر گرفته نشده، منجر به توافقاتی شده است که کمتر از دوماه طول کشیدهاند. این توافقات کوتاهمدت در ایجاد فضای لازم برای توافقی که گذار سیاسی را ممکن سازد، ناکام شدهاند. بنابراین، منازعات از سر گرفته شدهاند. تشخیص عوامل اصلی شورش طالبان و رسیدگی به آنها، از الزامات اصلی دستیابی به توافق صلح و فراهمسازی فضای سیاسی برای آغاز روند صلح پایدار در افغانستان است.
طوریکه تذکر رفت، شورش طالبان داری عواملی در هر سه سطح داخلی، منطقهیی و بینالمللی است. در سطح داخلی، این تحقیق نشان میدهد که اقتصاد سیاسی منازعه عامل قابل توجه است که مصاحبهشوندهگان از آن به عنوان عامل اصلی شورشگری یاد کردهاند. عواملی نظیر نارضایتی مردم از عملکرد دولت در ولایات، بیکاری، ضعف حاکمیت و کمبود ظرفیت دولت در ارائه خدمات اولیه، و اقتصاد مواد مخدر بهعنوان عوامل تعیینکننده شورشگری طالبان و دوام منازعه مطرح شده است. به گونۀ مثال، به گفتۀ یک مامور سیاسی سفارت ایالات متحده امریکا در کابل که به شرط عدم افشای هویتاش به مصاحبه حاضر شد، علتهای داخلی منازعه: «فساد، نبود حاکمیت قانون و عدم توانایی برای ارائۀ خدمات اجتماعی به مردم» میباشد. همچنان یک مامور سیاسی یوناما که او نیز به شرط عدم ذکر نامش صحبت کرد، درباره عوامل داخلی شورشگری طالبان چنین گفت:
یکی از علل اصلی [شورشگری] نارضایتی است. بهویژه در سطح محلی، مقامات دولتی یا از صلاحیت خود سوءاستفاده میکنند یا فاسدند یا هم از منافع واقعی مردم در سطح محل نمایندگی نمیکنند و یا هم در رقابتهای پیشین در سطح محل دست دارند. آنها به نفع یک جناح کار کردند که منجر به ایجاد مقاومت جناح دیگر شده است. من فکر میکنم این یکی از علل بومی شورشگری است و چیزی است که موجب شد تا شورشگری پس از به حاشیهرفتن در سالهای ۲۰۰۲، ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴ بار دیگر ظهور کند. بدیهی است که ابعاد جیوپولیتیکی نیز نقش دارد که در مورد آن تحقیق شده و مورد بحث قرار گرفته است.
Comments are closed.