احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمدعمران/ یک شنبه 1 میزان 1397 - ۳۱ سنبله ۱۳۹۷
من در طول زندهگیام استاد ربانی را چندبار آنهم بهصورت بسیار کوتاه از نزدیک دیدهام. با او زیاد حرف نزدم و از او در یک گفتوگوی خودمانی چیزی نشنیدم و از این بابت سخت متاثر استم. اما سخنرانیهایش را پس از بهقدرت رسیدن مجاهدین در کابل زیاد دنبال کردم و بعد که با بسیاری از نزدیکاناش آشنا شدم، چهرۀ دیگری از او در برابرم قامت افراشت. من در سالهاییکه جنگ میان مجاهدین در کابل جریان داشت، واقعآ رنج میبردم و از اینکه میدیدم چهگونه یک دستاورد بزرگ و کلان ملی دارد به لبۀ سقوط میرسد نگران بودم. اما بیشتر از اینها نگران جان انسانهایی بودم که این جنگ آنها را قربانی و آواره میکرد. کابل آن سالها کابل دردها و رنجهای بیکرانی بود، کابل وحشت و سرگردانی، کابلی که نمیشد فهمید در کجایش واقعآ امنیت خانه کرده است. همهجا ناامن و اضطرابآور بود. من در آن سالها و در بحبوحۀ جنگی مدهش به این میاندیشیدم که چرا رهبران مجاهدین که چهاردهسال برای رهایی کشورشان با بزرگترین قدرت جهان رزمیدهاند، نمیتوانند بر سر حاکمیت به توافق برسند؟ چه چیزهای مانع از آن میشود که جنگ قدرت در کابل از آن یک ویرانه بسازد. انسانها را نباید از خطاها و اشتباههای شان به دور دانست. انسان به محض اینکه انسان است، خطا و اشتباه نیز با او خواهد بود. هیچ انسانی آن قدر مقدس نیست که خالی از اشتباه باشد. در آن زمان من چنین میپنداشتم که بخشی از تقصیر جنگهای کابل بهدوش زمامداران آن و بهویژه جمعیت اسلامی به رهبری استاد ربانی است. این تفسیر از جهات مختلف نیز ترویج میشد و فضا بهگونهیی رقم میخورد که در آن جنگ همه مقصر شناخته شوند. حالا اما پس از دو دهه میتوان بهگونۀ دیگر به قضایا نگاه کرد. اسناد و شواهد تازهیی بهدست آمده و از جمله فاصله گرفتن ما از آن سالها سبب شده است که تصویر واضحتر و روشنتری بهدست آوریم. در اینکه بخشی از تقصیر حوادث کابل آنزمان بهدوش مجاهدین است، در آن هیچ شکی نمیتوان روا داشت. استاد ربانی نیز بهعنوان نخستین رییسجمهوری دولت اسلامی افغانستان در این جریان سهم خود را داشت. در آغاز این نوشته بر این نکته تاکید کردم که ما به انسانها باید برخورد انسانی داشته باشیم. یعنی از آنها افراد مقدس و ماورایزمینی نسازیم. انسان، انسان است. ممکن است اشتباه هم داشته باشد و ممکن است، امتیازهای بسیار والای انسانی نیز در او وجود داشته باشد. مشکل کلان مجاهدین در سالهای پس از پیروزی که تنها به استاد ربانی نیز محصور نبود، نداشتن دید واقعی از رسیدن بهقدرت بود. بههمین دلیل مجاهدین وقتی دولت را تسلیم شدند، هیچ برنامۀ دولتسازی در سر نداشتند. متاسفانه در سالهای جهاد این فهم گسترش یافته بود که بحث دولت و قدرت بهمحض اینکه نظام قبلی سقوط کند در پرتو آموزههای دینی حل میشود و دیگر نزاعی برای اینکه ما چه نوع نظام سیاسی میخواهیم و این نظام چهگونه باید شکل بگیرد، به وجود نخواهد آمد. متاسفانه حتا در جهان اسلام یک نوع نظام واحد سیاسی نمیتوان پیدا کرد که بتوان از آن بهعنوان الگوی حکومت اسلامی یاد کرد. هرکشوری بنابر شرایط ویژۀ خود حکومتهای ساختهاند و این حکومتها تقریبا شکل و مدل واحدی دارند که از دیگر نظامهای سیاسی چندان تفاوت ماهوی ندارند. حتا زمانیکه جمهوری اسلامی ایران شکل گرفت، سران انقلاب تعریف دقیقی از حکومت اسلامی نداشتند و بههمین دلیل میبینیم که طی چهلسال گذشته، تغییرهای اساسی در ساختار سیاسی نظام ایران وارد شده است. بحث اقتصاد، حقوق بشر، آزادی بیان و رسانه، روابط بینالدول و چیزهایی از این دست حالا در جمهوری اسلامی ایران با معیارهای جهانی مورد توجه قرار میگیرند. موضوع مهم دیگر بحث تباری قدرت در افغانستان بود که استاد ربانی را نیز درگیر خود کرد. در سالهای جنگ کابل این بحث به صراحت گفته نمیشد و در پوشش مسایل دیگری پنهان ساخته میشد. آقای حکمتیار رهبر آنزمان حزب اسلامی که در جنگ با دولت مرکزی قرار داشت، جنگ خود را به این بهانه که در کنار دولت اسلامی کمونیستهای سابق همکاری میکنند، ادامه میداد. این بحث واقعآ از بحثهای تاریخی و اصلی در کشور ماست و تا زمانیکه قدرت بهصورت عادلانه و متوازن تقسیم نشود، لاینحل باقی میماند. در آنزمان متاسفانه چندان به این مساله توجه صورت نگرفت و به یک بحث کلان ملی تبدیل نشد و بههمین خاطر میبینیم که پیامدهای آن تا امروز ادامه یافته است. موضوع دیگر بحث انتخابات بود که باید در همان سالهای پس از بهوجودآمدن دولت مجاهدین مطرح میشد و حتا پای جامعه جهانی به این قضیه به صورت محدود و حساب شده باز میشد. در آن سالها سران مجاهدین و از جمله استاد ربانی به « شورای حل و عقد» که منشا اسلامی داشت، باور داشتند که میتواند مشکل قدرت در افغانستان را به نتیجه برساند. در حالیکه شورای حل و عقد فقط در شرایط خود میتوانست کاربرد داشته باشد و در سالهای پایان قرن بیست نمیشد که با شورای حل و عقد گره قدرت در افغانستان را باز کرد. اما در کنار این مسایل نباید از یاد برد که استاد ربانی مردی حلیم، بردبار، صداقتمدار و شریف بود. مردیکه نمیخواست سیاست را آلودۀ خواستهای شخصی و گروهی خود سازد. او تلاشهایی را به هدف تقسیم قدرت انجام داد اما این تلاشها در بستر سیاسی آن زمان مورد حمایت دیگر جریانها و تنظیمها واقع نشد. بسیاری از مشکلات دولت اسلامی و تغییر نگاه سران جهاد و مقاومت به معضل قدرت در افغانستان با پیداشدن طالبان برملا شد. آن وقت بود که سران مجاهدین و از جمله استاد ربانی متوجه شدند که مشکل افغانستان فقط در پرتو یک نظام مردم سالار که بتواند با معادلههای جهانی نزدیک باشد، قابل حل است. این فهم متاسفانه زمانی قوت گرفت که دیگر دیر شده بود و تروریسم بینالمللی به اندازۀ کافی در افغانستان ریشه دوانده بود.
Comments are closed.