الگوهای حل منازعه در افغانستان: سناریوی پایان بخشیدن به منازعه از طریق مذاکره

گزارشگر:نویسنده: یعقوب ابراهیمی/ سه شنبه 3 میران 1397 - ۰۲ میزان ۱۳۹۷

بخش یازدهم/

mandegar-3شرکت‌کننده‌گان داخلی در این تحقیق نیز تأکید می‌کنند که تلاش‌های دولت در راستای تامین صلح باید با فشارهای نظامی بر شورشیان در میدان نبرد، همراه باشد. به باور این شرکت‌کننده‌گان تلاش‌های قبلی در این راستا به این دلیل منجر به ناکامی شد که دولت از موضع ضعیف عمل کرد، چیزی‌که فرضیۀ طالبان را که این گروه می‌تواند برندۀ بلامنازع این جنگ باشد، تقویت کرد. محمد ناطقی، معاون حزب وحدت اسلامی مردم افغانستان، در رابطه به اهمیت رویکرد ترکیب فشار و مذاکره برای پایاندادن به منازعه در افغانستان چنین توضیح می‌دهد:
البته عده‌یی می‌گویند که طالبان زبان صلح بلد نیستند و باید سرکوب نظامی شوند. این یک نگاه بسیار رادیکال است. و نگاه دوم که ما طرف‌دار آن هستیم، این است که باید این مساله را از راه مذاکره و گفت‌وگو حل کنیم. حالا ما گزینۀ درست سومی هم داریم که ترکیبی از جنگ و گفت‌وگو است و مورد حمایت امریکایی‌ها.
شرکت‌کننده‌های افغان با برجسته‌کردن پیش‌شرط‌های سخت‌گیرانۀ طالبان به مثابۀ فشار بر دولت افغانستان، تاکید می‌کنند که دولت نیز باید پیش‌شرط‌هایی را برای گفت‌وگوهای صلح ارائه کند و اهداف خود را از نتیجۀ مذاکره تصریح کند. به باور آن‌ها عدم موجودیت پیش‌شرط از سوی رییس‌جمهور غنی، طالبان را در یک موضع قوی‌تر قرار داده است. به نظر این افراد، حداقل چند مورد وجود دارد که دولت باید آن‌ها را به‌عنوان پیش‌شرط‌های مذاکره تعیین کند. این پیش‌شرط‌ها قرار ذیلاند: آتش‌بس برای آغاز مذاکره؛ به ‌رسمیت شناختن و احترام به قانون اساسی افغانستان و دست‌آوردهای پس از کنفرانس بن به‌شمول حقوق زنان و دموکراسی و قطع رابطۀ طالبان با منابع خارجی به‌شمول جنگ‌جوهای جهادی.
اما برخی از دیپلمات‌های خارجی بر این باورند که وجود این پیش‌شرط‌ها می‌تواند موانع تازه‌یی را فراروی مذاکره خلق کند. سفارت بریتانیا در کابل بر این باور است که هرچند هریک از جوانب گفت‌وگو می‌توانند خطوط قرمز خود را داشته باشند، اما عدم موجودیت پیش‌شرط در پیشنهاد صلح رییس‌جمهور غنی یک نقطۀ قوت است:
از نظر ما یکی از نقاط قوت پیشنهاد صلح رییس‌جمهور غنی که در ۲۸ فبروری ارائه شد، عدم موجودیت پیش‌شرط است. واضح است که مسایلی وجود دارد که در نهایت به‌عنوان خطوط قرمز از سوی دولت افغانستان و جامعۀ جهانی پیش کشیده خواهند شد. قطعاً برای طالبان خطوط قرمز وجود دارد.
سایر شرکت‌کننده‌ها نیز تاکید داشتند که به‎‌منظور رفع عوامل و ابعاد منطقه‌یی شورش‌گری طالبان، دولت افغانستان باید دیپلماسی فعال را هم‌زمان با تلاش‌های نظامی، انکشافی و تلاش برای مذاکره روی دست بگیرد. تعدادی از مصاحبهشونده‌ها بر این عقیده بودند که تمام کشورهایی که روی طالبان نفوذ دارند، باید تحت فشار قرار گیرند تا در کشاندن طالبان به میز مذاکره سهیم شوند. بر‌اساس اظهارات سفارت بریتانیا در کابل، این کشورها، به‌ویژه پاکستان، می‌توانند در کشاندن طالبان به میز مذاکره نقش حیاتی ایفا کنند. «تمام کشورهایی‌که بر طالبان نفوذ دارند باید بر این گروه فشار وارد کنند تا به مذاکره با دولت افغانستان به‌عنوان یک دولت مشروع در این قلمرو تن بدهد. از نظر من پاکستان می‌تواند نقش مهمی در این خصوص بازی کند.»
در حالی‌که فشار در میدان نبرد و منطقه برای آوردن طالبان به میز مذاکره، ضروری به نظر میرسد، عدم توافق میان بازیگران داخلی و منطقه‌یی از چالش‌های عمدۀ فراروی حل منازعه در افغانستان از طرق انجام مذاکرات است. بنابر این یکی از نیازهای اساسی برای بازکردن روزنه‌یی برای شروع گفت‌وگوهای صلح در افغانستان آشتی‌دادن مواضع بازیگران مختلف است. یک کارمند سیاسی یونما که در این پژوهش شرکت کرده است ابعاد مشکل را چنین بیان می‌دارد:
از نظر من مانع اصلی، عدم توافق بر سر عوامل منازعه در افغانستان است. به این معنا که برای طالبان عامل اساسی منازعه، حضور نیروهای خارجی در افغانستان است… برای دولت افغانستان… عامل اصلی ساحۀ منازعهخیز در افغانستان و پاکستان است و طالبان یک برایند آن است. برای ایالات متحدۀ امریکا دلیل اصلی، جنگ میان دولت افغانستان و طالبان است. به همین دلیل از نظر آن‌ها برادران افغان باید بنشینند و باهم گفت‌وگو کنند. برای اسلام‌آباد، این منازعه پدیداری از رقابت این کشور با هند است تا اطمینان حاصل کند که قدرت‌های متخاصم از نفوذ تهدیدکننده در افغانستان برخوردار نشوند. بنابر این، این شرایط وضعیت را پیچیده‌تر کرده است. مثلاً با توجه به این وضعیت مشکل است تصمیم بگیریم که چه‌کسی به‌عنوان میانجی عمل کند… از این‌رو، بدون تواق بر سر این‌که این منازعه میان چه کسانی است و شرکای آن کی‌ها می‌باشند، مشکل است که کسی در این خصوص میانجی‌گری کند و نیز مشکل است که پیش‌بینی کنیم این پروسه از کجا آغاز خواهد شد… اما لازم است از جایی این روند آغاز شود؛ ولی هرگامی‌که در آغاز این روند برداشته می‌شود، اقتضا می‌کند که به سایر بازیگران اطمینان داده شود که منافع آن‌ها ملاحظه خواهد شد. هیچ یک از طرف‌های ذیدخل تمام آن‌چه را که می‌خواهند به دست نخواهند آورد و این موضوع بخشی از پیچیده‌گی صلح در افغانستان است.
مذاکره در شرایط دشوار
راه‌حل نظامی یک‌جانبه برای طرف‌های درگیر یک گزینۀ ایده‌آل است. بنابر این، دولت‌ها و گروه‌های شورشی ترجیح می‌دهند به‌صورت یک‌جانبه منازعه را پایان دهند تا خود بر مسند تصمیم‌گیری نشسته و نگران در نظرگرفتن منافع طرف مقابل نباشند. اما زمانی‌که پایاندادن به منازعه به‌صورت یک‌جانبه فراتر از توان آن‌ها باشد، طرفین به مذاکره متوسل می‌شوند. در چنین شرایط، بُن‌بست نظامی فرصتی است برای حل منازعه از طریق مذاکره. در موارد مختلفی نظیر سالوادور، گواتیمالا، افریقای جنوبی و لبنان، بُن‌بست‌های نظامی از طریق مذاکره شکسته شدند. در مورد آیرلند شمالی، دولت بریتانیا و ارتش موقت جمهوری آیرلند پس از ۲۵سال جنگ به بُن‌بست رسیدند و برای حل آن به مذاکره تن دادند.
لازم به یادآوری است که علی‌رغم نقش کلیدی مذاکره در رفع بُن‌بست، تنها یک‌چهارم تا یک‌سوم جنگ‌های داخلی معاصر توانسته‌اند به مرحلۀ مذاکره برسند. در اغلب موارد، طرف‌های منازعه و عمدتاً شورش‌گران به سه دلیل ذیل از مذاکره منصرف شدند:
۱٫ سابقۀ طولانی استفاده از خشونت برای سرکوب نارضایتی‌های سیاسی
۲٫ فرض‌کردن پیروزی یکجانبه در جنگ‌های داخلی
۳٫ عدم رضایت مبنی بر فروگذاری فرصت‌ها برای فعالیت‌های پردرآمد غارتگرانه مورد سریلانکا که در آن ببرهای تامیل تن به مذاکره ندادند، یک مثال واضح است. در این تصمیم، رهبری این گروه نقش اصلی داشت. تحلیل‌گران بر این باوراند که «ویلوپلای پرابکاران»، رهبر ببرهای تامیل، به این دلیل مذاکره را رد کرد که باور نداشت بتواند در سریلانکای پسامنازعه به چهرۀ سیاسی معمولی مبدل شود. این امر نشان‌دهندۀ نقش رهبران رادیکال در ناکامی تلاشها برای حل منازعه از طریق مذاکره است. در سریلانکا، هنگامی‌که تلاش‌ها برای مذاکره ناکام شد و خشونت‌ها افزایش یافت، دولت سریلانکا به سیاست پاکسازی «تروریسم تامیل» روی آورد. بدین سان، دولت در صدد تغییر توازن قوا میان دولت و گروه تامیل برآمد و در این راستا فشار نظامی خویش را شدت بخشید. منازعۀ سریلانکا در نهایت در ماه می سال ۲۰۰۹ میلادی، زمانی که دولت آخرین پناهگاههای ببرهای تامیل را تصرف کرد، خاتمه یافت. ختم جنگ از طریق پیروزی یک‌جانبه در سریلانکا در پی تلاش‌های متعدد ناکام برای گفت‌وگو و عدم توافق طرفین بر سر منازعه و جزییات شرایط پسامنازعه حاصل شد.
بنابر این، هرچند مذاکره ایده‌آلترین راه برای خروج از یک بُن‌بست شناخته می‌شود، این رویکرد دشوارترین گزینه نیز می‌باشد. احتمال مذاکره به‌عوامل متعددی وابسته است که شامل ساختار منازعه، تلاش‌های پیشامنازعه، عوامل منازعه و شیوۀ برخورد با آن‌ها، قدرت نسبی دولت و شورشیان و مسایل دیگری که در فوق ذکر شد، میباشد. مذاکره به صلح منجر نخواهد شد مگر این‌که این عوامل در مراحل پیشامذاکره مورد ملاحظه قرار گرفته و در آجندای حل منازعه شامل شوند.
مذاکره یا چانه‌زنی به‌عنوان روش مرسوم برای حل منازعه به روندی اطلاق می‌شود که در آن مواضع مخالف در یک توافق مشترک ادغام می‌شود. در آغاز، طرفین منازعه گفت‌وگوهای مستقیم را ترجیح می‌دهند، اما پس از شکست در اعمال نفوذ بر رفتار طرف مقابل، آن‌ها برای شروع گفت‌وگوها به وساطت طرف سوم توسل می‌جویند. میانجی‌گری روابط دوجانبه میان طرفین درگیر را به روابط سه‌جانبه تغییر می‌دهد که در آن، جانب ثالث، گفت‌وگوهای میان طرفین را تسهیل می‌کند تا از این مجرا، موانعی‌که طرفین را از رسیدن به مرحلۀ گفت‌وگو باز می‌دارند، مرفوع سازند. مذاکرات هم بر ابزارها و هم بر فرجام منازعه متمرکز است و هدف آن ایجاد اعتماد، به‌وجودآوردن شرایط گفت‌وگو و حل اختلاف میان مخالفین است. مذاکرات برای طرفین درگیر این زمینه را فراهم می‌کند تا بر سر تفاوت‌های خود به توافق برسند؛ مسایل، مواضع و اهداف خود را تصریح کنند؛ و خواسته‌های خود را مورد بحث قرار دهند. مذاکرات به‌طور کلی، مستلزم سه هدف و مراحل وابسته به‌هم است: آتش‌بس به‌منظور کاهش خصومت میان طرفین؛ توافق جزیی برای تسهیل توافقات بعدی؛ و مصالحۀ کامل. با توجه به ساختار، ابعاد، پیچیده‌گی‌ها و شدت منازعه، مذاکره اشکال مختلفی به شمول مذاکرات رسمی و غیررسمی، مذاکرات مستقیم و مذاکره از طریق میانجی را به‌خود می‌گیرد.
در موارد پیچیده‌تری نظیر افغانستان که در آن منازعه، ساختار مغلق و عوامل و ابعاد چندگانه دارد، تمام انواع مذاکرات یادشده می‌تواند به‌صورت هم‌زمان به‌ کار گرفته شود. بنابراین مذاکره در شرایط دشوار، می‌بایست شکل چندسطحی و چندوجهی به خود بگیرد. یافته‌های این تحقیق از ایجاد هرنوع رابطه و انجام هرنوع گفت‌وگو میان طالبان و دولت در هرسطحی به‌منظور شروع روند صلح، حمایت می‌کند.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.