احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:حسامالدین انوری/ شنبه 7 میزان 1397 - ۰۶ میزان ۱۳۹۷
بخش دوم و پایانی/
جوانان جامعۀ افغانستان با دو پدیدۀ شوم که حاصل تلاشهای این رهبران سنتی میباشند سردچار استند: یکی «میراثی شدن قدرت» و دومی «مافیایی شدن اقتصاد»؛ بحث روی این دو مورد مجال دیگری میخواهد. قابل تذکر است، آنچه جوانان ما را از مشارکت سیاسی محروم ساخته این است که بیمهری حکومتها نسبت به این نسل از یکطرف، از سوی دیگر رهبران سنتی جامعۀ ما با بیشرمی تمام در طول این پنج دهۀ آخر با تمرکز بر منافع و رفاه شخصی و خانوادهگی شان در «برخورد» با دیگران از جوانان بهعنوان مواد سوخت و مواد شکار شان استفادۀ ابزاری کردهاند و جمعیت جوان کشور را یا مجبور به فرار کرده و یاهم فضا را برای امرار معیشت آنها تنگ و چشمانداز آینده را برای آنها مبهم و نامعلوم ساختهاند. اساس این افتضاح تاریخی را کم بودن/نبودن شعور سیاسی و اجتماعی گذشتهگان ما نیز شکل میهد و گزافه نیست که ذکر شود، در کنار حکومتها و رهبران سنتی، اربابان محلی، ملاها و… نیز با بیان اراجیف و با استفاده از احساسات عقیدتی، باورهای مذهبی و دادن القاب تشریفاتی به جوانان زیر عنوانهای مجاهد، قومندان، قاری و…، چندیندهه است که از نسل جوان، استفادۀ مصرفی در منفعت خود کردهاند.
فضای نامناسب رشد جوانان، نبود میکانیسمهای کارای آموزشی، نبود فرهنگ مشارکت در خانوادهها، «ناامنی»، فراهم نبودن منابع مالی کافی، تعدد نهادها و نبود نهادهای اجتماعی-سیاسی با اهداف، فرا قومی و فرا فامیلی باعث شده که تمام فکر جوانان ما معطوف به چند موضوع ابتدایی زندهگی از جمله نان روزمره، لباس، کرایه خانه و…، باشد که اینها سبب شده تا شماری از جوانان مبتلا به اعتیاد، بیماری روانی و فقر جنسی، سرگردان پشت درِ رهبران، عقدهمند، سیاستگریز، ساکت، غیرفعال، سرخورده، بیهدف و قومگرا به بار آیند.
قابل اذعان است که بیماری راسیزم و قومگرایی رهبران سنتی بالای بخشی نسل جدید چنان تأثیر گذاشته که اگر یک جوان از معتبرترین دانشگاههای امریکا، اروپا و… فارغ شده، به کشور برگردد؛ اما این بیماری قومگرایی بر استخدام و کاریابی او تأثیر بیجا و سوء خواهد داشت. بطور مثال، اگر یک نامزد وزیر از طرف حکومت به معرفی گرفته شود، اولین پرسش که بین اجتماع و بویژه میان جوانان مطرح میشود این است که این آدم معرفی شده متعلق به کدام قوم، مذهب، سمت و حتا ولسوالی و قریه است. در صورتی که جوانان جامعههای دیگر بویژه جامعه غربی همیشه به خلق فراوردههای بزرگ، زیربناهای کلان، قدرتهای رسانهیی، سازمانهای موثر جهانی و… میاندیشند.
انتخابات پیشرو و مشارکت جوانان
انتخابات پیشرو فرصتی است برای حضور و مشارکت جوانان. بنابراین بهتر است، جوانان هرچه بیشتر و جدی در انتخابات شرکت کنند و به نسل جوان رای بدهند تا در این شرایط حساس و سرنوشتساز برای رقم زدن وضعیت حال و آینده به نفع خود شان، اوضاع سیاسی را رقم بزنند. اگر نسل جوان بتوانند به افراد جوان و تحصیلکرده رأی بدهد و با انتخاب شان، نمایندههای جوان و متعهد را به پارلمان بفرستند؛ اینجاست که حکومت مجبور میشود، تا برای جوانان مجال و فرصت این را بدهد تا در نظام و تصمیمگیریهای بزرگ ملی شامل شود و راه را برای نسل جوان کشور باز کند. با حضور نسل جوان، نیرو دولت و حکومت، تجدید قوه میشود؛ در این صورت، دموکراسی قوام پیدا کند و فرصتهای کاری و خلاقیت نیز بیشتر فراهم میشود که موجب آسایش بیشتر در جامعه، خواهد شد. جوان مثل حساب ذخیره بانکی(Saving account) است، اگر به آن پول پسانداز شود و ذخیره شود، در روزهای بد و دستتنگیها به درد میخورد و از چالشهای پیشآمده ما را نجات میدهد، اگر چیزی به این حساب بانکی ذخیره نشود، بدون شک ما را نمیتواند در سختیها همراهی کند. از همین جهت است که جوانان نیاز و حق دارند تا بالای شان سرمایهگذاری شود.
سخن آخر
راههای فایق آمدنِ وضعیت موجود مشارکت سیاسی جوانان این است که جوانان باید بطور گسترده، فراگیر، تیمی، سازمانی-نهادی، ساختارمند، منسجم و بدون تبعیض فعالیت و عمل کنند. یکدیگر را با همه تفاوتهای شان در آغوش بگیرند و روی اهداف بزرگ و سازنده برنامهریزی کنند. در صورت بد رفتاری مقامات و نهادهای مسوول، حرکتهای مدنی بزرگ راهاندازی کنند. «قلم» بزنند تا موانع در برابر نسل جوان را به حاشیه و انزوا بکشند که باعث پراکندهگی جوانان نشود؛ «آبادی بتخانه ز ویرانی ماست».
قابل تأکید است، جوانان امروز دو انتخاب بیش ندارند: اول اینکه یا تن به وضعیت موجود بدهند و برای امرار معیشت ناچیز همینگونه دستبوس رهبرانی بمانند که کارنامههای شان جز سیاهی نیست. مانند پدران و گذشتهگان شان نسل ناظر و نسل مصرف باشند. حکومت را با رسوایی موجود به حالش رها کند و بی تفاوت به اوضاع باشند؛ این بی تفاوتی نسل جوان امروز، موجب میشود که نسل بعد نیز در این افتضاح و رسوایی تاریخی درگیر بمانند. انتخاب دومی این است که با سازگاری و یادگیری علم مدرن، دانش جدید، کثرتگرایی، مدارا، کنشگری، نهادسازی و انتخاب عقلانی در انتخاباتها، راه را برای نسل آگاه امروز باز کنند. نتیجۀ این دو انتخاب نیز واضح است: اولی تاریکی و سرافکندهگی؛ و دومی روشنایی و سرزندهگی به بار میآورد! حالا بر جوانان است که از این دو کدام یکی را انتخاب میکنند؟
Comments are closed.