- ۲۴ جدی ۱۳۹۱
اگر برای سفر آقای کرزی به امریکا هیچ دستاوردی را نتوان برشمارد که از آن به عنوان موفقیت این سفر سخن گفت، ولی دستکم این حُسن را داشت که یک بار دیگر جامعه را نسبت به آینده سیاسی کشور به تفکر واداشت. این روزها بحث اصلی محافل و حلقات سیاسی در کشور به سخنرانیهای روسای جمهوری افغانستان و امریکا معطوف شده، که عمدتاً به مسایل کشور پس از سال ۲۰۱۴ میلادی و ختم مأموریت نظامی ناتو در افغانستان اختصاص یافته بود. بارک اوباما رییسجمهوری امریکا و حامد کرزی رییسجمهوری کشور به شکل واضح این مسأله را بیان کردند که پس از سال ۲۰۱۴ افغانستان باید در تمام عرصهها توانایی این را پیدا کند که روی پا خود ایستاد شود.
هرچند که کمکهای جامعه جهانی همچنان برای یک دهه دیگر وجود خواهد داشت و افغانستان به وضعیتی دچار نخواهد شد که به سمت یک بحران واقعاً خطرناک برود؛ اما این وعدهها میتوانند در فضای مبهم سیاسی کشور، خود به چالش جدی در برابر نظام مبدل شوند. افغانستان پس از خروج نیروهای خارجی به مدیریت سیاسی جدید و سالم نیاز دارد. این موضوع دیگر نه از چشم جامعه جهانی پنهان مانده است و نه هم از چشم مردم و نخبهگان کشور. اگر تا دیروز همه به نحوی خود را متکی به جامعه جهانی و بهویژه به حضور نظامی آنها حس میکردند، اما پس از این لازم است که مردم افغانستان پا پیش بگذارند و برای حل مشکلات، خود به فکر چارهجویی باشند. نمیتوان چنین انتظار داشت که افغانستان با فکر و عملِ دیگران از نو بنا گردد. در بیش از یک دهه گذشته، جامعه جهانی این فرصت را برای افغانستان به وجود آورد که پایههای یک نظام مردمسالار و پاسخگو را بگذارد. هرچند که این هدف هنوز کاملاً برآورده نشده و بهدلیل مدیریت ضعیف سیاسی حاکم بر کشور، مشکلات فراونی در راستای نظامسازی وجود دارد؛ ولی انکار نباید کرد که با کمکهای جامعه جهانی و اراده بخشی از نخبهگان جامعه و مردم افغانستان، شیرازه یک نظام دموکراتیک در کشور گذاشته شده است.
اگر بر اساس نظریههای جامعهشناسانه به قضایای کشور نگاه کنیم، افغانستان طی یک دهه گذشته از دو مرحله گذار به دموکراسی عبور کرده است. مرحله اول، فروپاشی نظامهای دیکتاتوری و خودکامه بود، و مرحله دوم، ایجاد نهادهای دموکراتیک. حالا افغانستان وارد فاز سوم گذار به دموکراسی یعنی نهادینه کردنِ ارزشهای دموکراتیک شده است. اما به باور جامعهشناسان و نظریهپردازان علم سیاست، این مرحله زمانبَر و توام با دشواری میباشد. در این مرحله است که جامعه باید دقیق بیاندیشد و در راستای ایجاد یک نظام مبتنی بر اراده مردم عمل کند. دو مرحله نخست گذار به دموکراسی، زیاد دغدغهبرانگیز و چالشزا نیست، ولی مرحله سوم ضمن اینکه از اهمیت ویژه برخوردار است، میتواند با افتوخیزهای فراوانی همراه باشد. این تجربه را افغانستان در دهه چهل انجام داد؛ دههیی که به نام دهه دموکراسی نامبردار شده است. در آن زمان هم افغانستان مراحل اول و دوم گذار به دموکراسی را به خوبی و موفقانه پشت سرگذاشت، ولی در مرحله سوم که نهادینه کردنِ ارزشهای دموکراتیک بههدف استقرار و استمرار نظام مردم سالار بود، با شکستهای سختی مواجه گشت؛ شکستهایی که سرانجام کشور را به سوی نظامهای خودکامه و کودتایی برد و سبب بحرانهای بزرگ شد؛ بحرانهایی که تا هنوز پسلرزههای آن جامعه را تکان میدهد و هر روز رنگ و چهره تازهیی به خود میگیرد.
اکنون وظیفه نخبهگان جامعه است که وارد میدان شوند و پویاتر از گذشته برای آینده کشور برنامهریزی کنند. اگر منتظر باشیم که از درون تیم فعلی حاکم بر کشور، طرح و ایده تازهیی برای رفع مشکلات بیرون شود، باید به صراحت اعتراف کرد که چنین انتظاری، انتظاری بیهوده است. تیم حاکم اگر میتوانست برای حل مشکلات کشور چارهاندیشی کند، زمان و فرصت کافی را در اختیار داشت. ولی این زمان و فرصت کافی به اشکال مختلف و متفاوت و از جمله بیبرنامهگی و عدم اراده قوی برای احیای افغانستان جدید، به هدر رفت. آنچه که کنفرانس «آجندای ملی ـ ریفورم سیاسی و صلح پایدار» در برابرِ خود به عنوان هدف قرار داده، دقیقاً میتواند در راستای یک نیاز ملی مطرح شود؛ نیازی که در سالهای پسین بهشدت مورد توجه بوده، ولی به دلایل نامشخص همواره به تأخیر افتاده است. خوشبختانه زمان آنگونه هم که برخیها میگویند، کاملاً از دست نرفته است. ولی این زمان محدود است و نمیتواند برای همیشه پایدار باقی بماند.
اکنون چه از بعد سیاسی و فرهنگی، مردم افغانستان نیاز به یک گفتوگوی ملی و سراسری دارند که از درونِ آن یک برنامه منظم و مدون برای حل مشکلات کشور سراغ شود. تکگویی و راهاندازی مانولوگ هرگز در تاریخ بشریت مقرون به موفقیت نبوده است؛ آنچه که تیم حاکم بر کشور ظرف یک دهه گذشته به آن اکتفا ورزید. امروز زمان گفتوگو و دیالوگ است. این احساس در تمام اقشار و نهادهای جامعه به گونه روشن دیده میشود. آنچه که قرار است در «کنفرانس آجندای ملی» مطرح شود، به گونه واضح در طرحی که از سوی احمدولی مسعود ارایه شده، بازتاب یافته است. این طرح میتواند به عنوان نقشه راه در برابر نخبهگان کشور قرار گیرد و در یک گفتوگوی شفاف و بدون هراس بیشتر از آنچه که هست، قوام پیدا کند. البته این طرح نمیتواند عاری از کاستی باشد، ولی کدام طرح ملی را میتوان سراغ کرد که به محض مطرح شدن، بدون نقص باشد. تجربه کشورهایی که مرحله جنگ و بحران را عبور کردهاند، نشان میدهد که پس از گفتوگو و مذاکره میان نخبهگان جامعه، به طرحی جامع و مدون برای حل مشکلات خود رسیدهاند و نه اینکه به یکبارهگی وارد مرحله تازه سیاسی شده باشند. اینک این طرح در برابر نخبهگان کشور قرار گرفته و همه را به تفکر و ارایه نظر فرا میخواند.
Comments are closed.