گزارشگر:دکتر شمسالحق آریانفر/ یک شنبه 22 میزان 1397 - ۲۱ میزان ۱۳۹۷
بخش نخست/
میرمحمد صدیق فرهنگ با زیست سیاسی و نگارش کتاب افغانستان در پنچ قرن اخیر، تأثیرات ژرفی را بر نسل امروز به جا گذاشته است.
درنگی برکتابِ خاطرات میرمحمد صدیق فرهنگ که در سال ۱۳۹۳ نشرگردید، ما را با کارنامههای سیاسی فرهنگ آشنا میسازد.
میرمحمد صدیق فرهنگ، تاریخنگار و از نخستین نسل روشنفکران معاصر کشور بعد از دورۀ مشروطهخواهان است. میرمحمد صدیق در سال ۱۳۹۴ در چهلستون چهاردهی کابل زاده شد. پدرش سید حبیب محاسب فابریکه ماشینخانۀ کابل بود. خسرش میرزا عظیمالدین عضو اردوی امیر شیر علیخان بود که با تجاوز انگلیس و فرار شیر علیخان، به مجاهدان پیوست و از یاران نزدیک محمدجان خان وردک و میر مسجدی خان بود که در حادثۀ شیرپور زخمی شد.
میرمحمد صدیق فرهنگ از نخستین شاگردان لیسۀ استقلال است. او در کشته شدن نادرخان زندانی شد، عضو حزب وطن با میرغلام محمد غبار بود، در کمیسیون قانون اساسی ۱۳۴۳ عضویت داشت؛ در دورۀ هفتم شورا به پارلمان راه یافت و در سال ۱۹۸۱ از کشور مهاجر شد. کتاب افغانستان در پنج قرن اخیر و خاطراتش را نوشت، در جنوری ۱۹۹۰ برابر با ۱۴ حمل ۱۳۶۹ در غربت پدرود حیات گفت و در ویرجینیای امریکا دفن شد.
خاطرات فرهنگ کتابیست ارزشمند از لحاظ تاریخ معاصر افغانستان بهای کتاب بیشتر در آن است که:
– نخست، فراوان رویدادهای نگفتۀ تاریخ افغانستان را در آن میخوانید.
– دو، دیگر این که روای حوادث و رویدادها یک گواه عینی است.
– سه، دیگر این که نویسنده خود درگیر این حوادث است و شخصیت خیبر و آگاه نه ناقل و راقم حوادث.
– چهارم، این که این خاطرات در خارج از کشور و رها از فشارهای مختلف و بیطرفانه نگاتشه شده است.
– پنجم، این که نویسنده در پُخته سالی و در روزگاری که عقلانیت بر هر نوع احساسی غالب است، مسوولانه و جهت ادای دین برای ملت و میهن، دانستهها و دیدههایش را به تحریر آورده است.
فرهنگ خاطراتش را از عهد امانالله خان آغاز میکند. کارنامهها و جدیت او را در بازپرس و خدمت میستاید. میگوید، باری به قندهار رفت و از آنجا دیدن کرد. از قندهار برگشت، اما از نیمۀ راه با لباس بدل برگشت و به شهر قندهار داخل شد تا احوال نائب الحکومه قندهار را خود از زبان مردم بشنود.
از نوآوریهای عجولانه امانالله نیز یاد میکند که خرکاران چهاردهی را مجبور ساخته بود کلاه شپو به سر کنند. در پیوند به روزگار امانالله از صادق مجددی یاد میکند که در برابر امانالله تبلیغ میکرد و او را کافر کذاب و دروغگو میخواند. در بارۀ حضرت شوربازار یادآور میشود که نسب خود را به عمر فاروق میرساند. سرحلقۀ شان شیخ عمر فاروقی در قرن ۱۱ در سر هند پنجاب به ارشاد نشست و لقب الف مجدد ثانی را پذیرفت. به همین مناسبت است که حضرت شوربازار خود را مجددی میخواند.
امانالله خان صادق مجددی و برادرزادهاش محمد معصوم مجددی را در جنوبی نسبت تبلیغات شان دستگیر کرد؛ اما نتوانست اعلام کند. از آن به بعد امانالله اصلاحات خود را آرام آرام پس گرفت و عقب نشست.
از حملۀ حبیبالله کلکانی به کابل، شکست و بعد پیروزی آن یاد میکند و از زمان نادرخان و حوادث کشته شدن او و زندانی شدن خودش.
درنگ بیشتر فرهنگ روی رویدادهای سیاسی است. رویدادها را بیشتر از عصر صدارت شاه محمودخان آغاز میکند که او خود جوان تحصیل یافته و در رویدادهای زمانش دخیل است. دورۀ شاه محمودخان، بعد از استبداد هاشمخان، عصر آزادی و دموکراسی بود.
دورۀ هفتم شورا با آن شور و هلهله و با حضور فعال روشنفکران آن زمان، در دوران صدارت شاه محمودخان آغاز شد. شاه محمود برعکس هاشمخان آزادیهای را آورد. انتقادهایی از دولت صورت گرفت. نزیهی، الفت، حبیبی، غلام محمد غبار، خال محمد خسته، نظر محمد نوا، عبدالاول قریشی، سید محمد دهقان، در پارلمان راه یافتند.
دورۀ هفتم شورا پیشنهاد اصلاحات هفت فقرهیی را در برابر دولت دنبال میکرد که از آن شمار بود:
لغو فروش جیرۀ غله به دولت؛
مسودۀ قانون مطبوعات و قانون اساسی؛
در این زمان عبدالهادی داوی در پارلمان در رأس گروه جانبداران دولت قرار گرفت.
مجید زابلی با جریان دموکراسی و صدارت شاه محمودخان مخالف بود. از این رو، در خارج از کشور با داوودخان و نعیمخان دیدار کرد. او میگفت: افغانستان بیشتر انکشاف اقتصادی، انکشاف معارف و امنیت و ثبات ضرورت دارد نه به دموکراسی.
داوودخان، نعیمخان و زابلی که اتحاد مثلثی را ساخته بودند، توجه داشتند شاه محمودخان از صدارت کنار برود، اما شاه قبول نکرد. خواستهای دیگر این مثلث، داوود، نعیم و زابلی چنین بود:
– نخست میخواستند یک حزب دموکرات ملی تأسیس و عناصر روشن و مطرح را جذب کنند. از غبار، محمودی، حبیبی و فرهنگ دعوت کردند؛ اما این افراد اساسنامۀ قبلاً تهیه شدۀ آنان را نپذیرفتند و رد کردند.
– خواست دیگر این مثلث، تقسیم وزارتها بود. وزارتها را به سه دسته تقسیم کرده بودند:
– وزارتهای دفاع، داخله و قبایل در دستۀ اول؛
– اقتصاد، تجارت، مالیه دستۀ دوم؛
– معارف، صحیه، مطبوعات دستۀ سوم را تشکیل میداد که باید در رأس این بخشها: داوودخان، نعیمخان و مجید زابلی قرار میگرفتند، اما صدراعظم شاه محمودخان مخالف این امر بود.
در این وقت سه حزب ایجاد شد:
اول- ویش زلمیان.
دوم- حزب وطن. باعضویت: سرور جویا، براتعلی تاج، فتح محمد بهسودی، غلاممحمد غبار، میرمحمد صدیق فرهنگ که در ۳ حوت ۱۳۲۹ جریدۀ وطن را نشر کردند و مرامشان را چنین اعلام داشتند:
– تبدیل شاهی به مشروطه؛
– انکشاف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی افغانستان؛
– سوم حزب خلق محمودی. قرار بر این بود که همه یک حزب باشند، اما ویش زلمیان با حمایت سردارها و امتیازخواهی قومی مانع این یگانهگی شد.
به هر حال، فرهنگ سال ۱۳۳۰ را سال اوج فعالیتهای سیاسی معرفی میکند، در این زمان است که احزاب سیاسی خلق، وطن و ویش زلمیان ایجاد گردیده، اتحادیه محصلان تشکل یافته و مردم مجالی برای سخن و بیان یافته اند.
فرهنگ مینویسد: یکی از رویدادها در این زمان تلاش نعیمخان به نوشتن تاریخ برای افغانستان بود. زمانی که نعیمخان وزیر خارجه بود، صلاحالدین سلجوقی رییس مستقل مطبوعات، من، کهزاد، غبار و عبدالحی حبیبی را بنا به دعوت نعیمخان به وزارت خارجه برد که از سیاست تاریخسازی نعیمخان، درست آگاه شدیم.
رویداد دیگر برخوردی بود که میان مجید زابلی و غبار رُخ داد. غبار مقالهیی را زیر عنوان «اقتصاد ما» نشر کرد، بحث روی این مقاله باعث مناظره شد. زابلی بعد از گفتوشنودها با غبار که بر افروخته هم بود، گفت: بروید یک لقمه نان بخورید.
غبار گفت: شما میتوانید بروید، اما در مورد دیگران مطمین باشید، سیاست اقتصادی شما برای کسی لقمه نانی باقی نگذاشته است.
فرهنگ مینویسد، در اوج دموکراسی شاه محمودخان و فعالیتهای دورۀ هفتم شورا که با وجود مخالفت زابلی و داودخان ادامه داشت، دو حادثه رُخ داد که موضع مخالفان دموکراسی را تقویت میکرد.
– در این زمان عبدالحی حبیبی یکی از روشنفکران و فعالان دورۀ هفتم شورای ملی به پاکستان پناه برد.
این کار مرتجعین و دولتیها را شادمان ساخت که بهانهیی برای تخریب و سرکوب مبارزان پیدا شده بود. از صلاحالدین سلجوقی و کشککی به عنوان «مدافعان برنامههای دولت» یاد میکند. فرهنگ مینویسد: برای این که تبلیغات و توطیهها، به خصوص زبان و بیان مخالف کشککی را مانع شویم در جریدۀ وطن نوشتیم: به کلکسیون جریدۀ حبیبالاسلام نیاز داریم، اگر کسی داشته باشد به اداره بیاورد. این امر سبب شده که کشککی آرام شود. زیرا جریدۀ جبیبالاسلام، در عصر حبیبالله کلکانی نشر میشد و مسوولیت آن را کشککی داشت.
– حادثۀ دیگری اختطاف داکتر محمودی بود. محمودی از مبارزان تندرو این عصر بود. باری او را اختطاف کردند که نجات یافت و گفته شد که حسن شرق و جیلانی باختری در اختطاف او، شاید به هدایت داوود خان نقش داشتند.
فرهنگ مینویسد: داوودخان که دیدگاه ناسیونالیستی و استبدادگرایانه داشت، آزادیهای عصر شاه محمود را تحمل نمیکرد. شاه را مجبور ساخت، شاه محمود کنار رود.
در این زمان داوودخان در سال ۱۳۳۰ حزب «اتحادیه پشتونستان» را ساخت. فرهنگ میگوید: من در قندهار بودم و ببرک کارمل که هنوز محصل حقوق بود، برای دعوت به حزب پشتونستان داوود، به قندهار آمد که با هم ملاقات داشتیم. داوود کوشش داشت عمال خود را در حکومت شاه محمود جابهجا کند و سبب بدنامی او شود.
این عوامل سبب شد جریدۀ انگار بسته شود، بعد جریدۀ وطن بسته شد، مظاهرات در برابر شاه محمود به راه افتاد و بدنامی شاه محمود آغاز گردید.
فرهنگ میگوید: ببرک بعد از حزب پشتونستان به حزب وطن آمد، اما پذیرفته نشد؛ بعد از آن نزد محمودی رفت که محمودی او را به عنوان جاسوس راند.
دورۀ ۸ شورا آغاز و سه هفته بعد گرفتاری احزاب سیاسی آغاز گردید. تبلیغات در برابر پاکستان آغاز شد، اما تبلیغات میان تهی و احساساتی. مثلاً کشککی نوشت:
یاوهگویان دست بردارند. کراچی را به خاک سیاه مینشانیم.
یا غلاممحمد فرهاد که شاروال کابل بود، خطاب به پاکستانیها نوشت: جواب بلدیه به انسانهای درجه سه. دستگیری احزاب سیاسی آغاز شد.
در ۱۹ ثور ۱۳۳۰، ۱۲ نفر از اعضای حزب وطن: میرغلاممحمد غبار، سرور جویا، تاجمحمد پغمانی، نعیمی، اعتمادی، فرهنگ، علیمحمد خروش دستگیر شدند.
از حزب خلق محمودی شش تن: عبدالرحمن محمودی، داکتر رحیم، محمد امان، محمد عظیم محمودی، نعیم شایان و یوسفی دستگیر گردیدند.
فرهنگ میگوید: همه در زندان افتادیم. فضای زندان انسان را تنگ نظر، خودنگر، بهانهگیر شکاک و زود رنج میسازد. زندانی مجال تحقیق امور کلان را ندارد، همیشه مصروف احوال شخصی، کنجکاوی، عیبجویی و بدگویی میگردد.
Comments are closed.