احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:روحالله یوسفزاده/ دو شنبه 23 میزان 1397 - ۲۲ میزان ۱۳۹۷
اگر از اندیشههای آرمانی و دیدگاههایِ هنجاری بگذریم و چشم بر واقعیتهایِ تلخ بگشاییم، خواهیم دید در سرزمینی که سوزِ فقر و غمِ نان حاکم شده، یک انتخاباتِ آزاد و عادلانه تا چه حد میلنگد و تا کجاها سقوط میکنـد. واقعیت این است که بخشِ بزرگی از مردم افغانستان، نان برای خوردن و شکمسیر خوابیدن ندارند؛ از اینرو نمیتوانند دست به انتخابِ آزاد و دوراندیشانه بزنند و برایشان عاقلانهترین انتخاب، انتخابیست که دستکم یکروز آنها را از گرسنهگی و بیچارهگی برهاند. این ناگزیری دقیقاً همان چیزیست که بسیاری از نامزدانِ انتخاباتِ پارلمانیِ بیستوهشتمِ مـیزان آن را درک میکننـد و روی آن سرمایهگذاری کردهاند.
فقط چند روزِ دیگر تا برگزاری انتخاباتِ پارلمانی و رقم خوردنِ سرنوشتِ «خانۀ ملت» باقی مانده؛ اما کیسـت که نداند این انتخابات همانندِ بسیاری از پروسههایِ دیگر در افغانستان اسیرِ صدها دام و دانه و مجبوریت و ناگزیری است؛ چنان ناگزیریهایی که پروسهیی همانندِ انتخابات را از اصلِ خود تهی میسازد و تبدیل به پدیدهیی تازه میگرداند که با فلسفۀ مردمسالاری فرسنگها فاصله دارد!
پایان رقابتهای انتخاباتیِ نامزدنمایندهگانِ مجلس سه روز بعد درحالی رقم میخورد که اگر از یکطرف بسیاری از نامزدنمایندهگان در تقلایِ خریدِ آرای مردمِ بیبضاعت هستند، بخشی از اقشارِ فقیر و مستضعفِ جامعه نیز در تقلای فروشِ آرایِ خود به مناسبترین قیمت به نامزدانِ انتخابات پارلمانی میباشند. نظر به واقعیتهای تلخ افغانستان، در یک چنین معادلهیی نمیتوان به جرأت و قاطعیت از واژهگانِ «خیانت» و «خیانتکار» در حقِ مردم و نامزدنمایندهگان استفاده کرد. توضیح اینکه: وقتی مردم کارنامۀ نمایندهگانِ گذشته و پولشوییهایِ آنان را در حافظه دارند، چه شناخت و تضمینِ محکمی برایشان باقی میماند که اگر اینبار نیز از گرسنهگی و احتیاجِ مفرطِ خود و منفعتِ یکروزهیی که دلالانِ رای به آنها رسانده میتوانند چشم بشویند، نامزدنمایندهگان هم پس از ورود به خانۀ ملت، از منفعتها و سودجوییهایِ شخصیِ خود چشم میپوشند و صادقانه به نمایندهگی از مردم میپردازند؟ در سوی دیگر، وقتی نامزدنمایندهگان میبینند که مـردم اینبار جُز از طریقِ پول و بخششهای نقدی و جنسی حاضر به رایدهی نیستند، چگونه میتوانند به شعار و برنامۀ خوب و احیاناً شخصیتِ پاک و والایِ خود تکیه کننـد و انتظار پیـروزی را داشته باشند؟
آنچه گفته میشود، یک دردِ چندلایه و پیچدرپیچ است که حاکمان و پارلمانسالارانِ گذشته برای مردم و جامعه به میراث گذاشتهاند. مردم به یاد دارند که در مجلس نمایندهگانِ گذشته چه اتفاقاتی افتاد و چه پولهایی به بهانههای مختلف از بیتالمال و خزانۀ دولت به سمتِ جیبهایِ نمایندهگان سرازیر شد. مردم به یاد دارند که چه استجوابها و استیضاحها و کارتهای سبز و سرخی به نیتِ دریافتِ پول و منافعِ مادی روی صحنه آمدند و چه خیانتهایی در حقِ آنها در خانۀ ملت شد.
این روزها، روزهایِ سخاوت از سوی نامزدنمایندهگان در حقِ صاحبانِ رای است؛ صاحبان رایی که در انتخاباتهایِ گذشته از انتخابهایشان پشیمان شدند و اینبار میخواهند این پشـیمانی را به بهترین وجه «جبـران» کنند. یکی از اقشارِ صاحبرای اما بسیارپشیمان از انتخابهایشان در انتخاباتهای گذشته، معلمانِ جامعهاند؛ معلمانی که هر بار و بهویژه در انتخابات ریاستجمهوری گذشته، کسانی افزایشِ حقوق و امتیازاتشان را وعده دادند ولی پس از بهرهمندی از آرایشان، آرزوهایِ آنان را در طاقِ فراموشی گذاشتند و مصروفِ کارهای مهمتر شدند.
اینبار اما افراد و اشخاصِ بسیاری از لشکرِ نامزدنمایندهگان با دستهای پُر به سراغِ معلمان آمدهاند و از آنها رای میخواهند و وعدۀ زیادی هم نمیدهند!… این نامزدان همانندِ آقای غنی میدانند که شمارِ معلمان و رنج و زحمتشان در جامعه، زیاد و معاش و امتیازاتشان ناچیز است؛ از اینرو برخی از آنها میخواهند با یک بوجی آرد و یک قوطی روغن، رایِ آنها را بگیرند. اما برخی دیگر سخاوتمندانهتر، علاوه بر آرد و روغن، حاضر به پرداختِ وجه نقد نیز هستند. این عده از فقر و مجبوریت و تحقیرشدهگیِ معلمان در نظـام اداریِ افغانستان آگاه اند و آن را دستمایۀ پیروزیِ خود میسازند؛ ولی معلمان نیز از مجبوریتِ نامزدنمایندهگان در جمعآوریِ رای و سوداها و آرزوهایِ مالیِ آتیۀشان بهخوبی آگاه اند و میخواهند از فرصتِ بهدست آمده بهترین استفاده را ببرند و رایِ خود را به نامزدنمایندهیی بدهند که دمِ نقد بهترین مبلغ را برای آنها داده میتواند.
معلمی که در خانۀ کرایی زندهگی میکند، معاشِ او هفتهزار افغانی است، با پای پیـاده و بعضاً با شکمِ گرسنه به مکتب میآید و سرمایِ زمستان و وحشتِ خریدِ سوخت به سراغش آمده و از شرم در مقابلِ نیازها و خواستههای خانوادهاش هیچ چیز برای گفتن ندارد؛ چطور میتواند از وسوسۀ فروشِ رای به قیمتی معادلِ یک ماه معاشِ معلمی، خود را برهاند؟ چطور میتواند غیرت کند و به آیندهیی اُمیـد ببندد که در آن خانۀ ملت «خانۀ او» شده و آرزوها و نیازهایِ او را فریاد میزند؟ چطور میتواند برای آیندهیی سرمایهگذاری کند که در آن غمِ نان و بیـمِ جان موج میزند؟
واقعیتهای تلخِ افغانستان نهتنها همۀ آرمانشهرها و ایدههایِ عالی را از سر میپراند، بلکه انسان را به این نقطه میرساند که اگر نخوری، دیگران میخورند!… معلمانِ افغانستان دردی از اینهم بالاتر را تجربه میکنند و آن اینکه: دیگران خوردهاند و دوباره خواهند خورد و نبرداشتنِ یک لقمۀ کوچک توسطِ تو، هیچ چشمی را ترسان و هیچ وجدانی را بیـدار نخواهد کرد. آنچه که امروز تو میخوری، ذرهیی از حقِ توست که از نمایشِ انتخابات به تو میرسد و اگر از آن چشم بپوشی، دیگران از خوردنِ حقوقِ مداومِ تو چشم نخواهند پوشید.
متأسفانه انتخابات افغانستان، درامهیی از سوز و درد است که در آن ضعیف و توانگر در لحظهیی بسیار کوتاه با یکدیگر مقابل میشوند و با گذاشتنِ چیزهایی در دستِ یکدیگر بسیار سریع از هم جدا میگردند. انتخابات بهجای آنکه صحنهیی برای ظهور آزادی و مردمسالاری باشد، شوربختانه به بازاری سیاه برای فروشِ آزادی و برابری تبدیل شده است.
Comments are closed.