محـمد عبده؛ سرسلسـلۀ فقیـهانِ متجـدد

گزارشگر:احمد ذکـی خاورنیا - ۰۷ عقرب ۱۳۹۷

بخش نخست/

mandegar-3در جهان اسلام جریان‌های مختلفی از نیمه‌های قرن نوزدهمِ میلادی تا به امروز وارد فعالیت‌های سیاسی، اجتماعی و دینی شده‌اند:
جریان نخست، جریان غرب‌گراست که در دانشگاه‌های غربی درس خوانده و به‌وسیلۀ استعمارگران در دانشگاه‌ها و مناصب حکومتیِ کشورهای اسلامی گماشته شدند. این جریان، شیفتۀ غرب و تمدنِ آن بوده و تمامِ تلاش‌شان این است که امت اسلامی را از گذشتۀشان ببرند و دنباله‌روِ غرب متمدن بسازند! به همین لحاظ، تمام کمالات و خوبی‌ها را از جهانِ غرب و تمدن غربی دانسته و تمام بدبختی‌ها و عقب‌مانده‌گی‌ها را به اسلام و تمدن اسلامی نسبت می‌دهند.
جریان دوم، جریان دگم‌اندیشان و متحجران اند. پایگاه اساسی این جریان، مدارس قدیمی و کلاسیک است. این‌ها با اندیشه‌های خشک و متحجر و خرافیِ خود که از عصر انحطاط جهان اسلام به ارث برده‌اند، می‌خواهند جهان اسلام را رهبری کنند. این‌ها گرچه توانستند در برابر موج غربی‌سازی جهان اسلام ایستاده‌گی کنند و از هویت اسلامی دفاع نمایند، اما از طرح پروژۀ تمدنیِ خاصی که بتواند پا به پایِ تمدن‌های معاصر حرکت کند، عاجز ماندند و این باعث شد که در میدان نوآوری، غرب‌گرایان پیش‌قدم شده و تمام نوآوری‌هایِ خود را به‌دور از روح تمدن اسلامی به‌وجود آورده و حالِ امت اسلامی را با گذشته و آیندۀ فکری و تمدنی‌اش قطع کنند.
در جریان کشمکش میان غرب‌گرایان ـ که بر تمام هست و بودِ ملت‌های مسلمان توسط استعمارگران و همچنان به‌وسیلۀ نوآوری‌هایی که در عرصه‌های مختلف داشتند ـ و جریان خشک و متحجری که از گذشته‌گان جز تحجر و عقب‌مانده‌گی چیز دیگری را به ارث نبرده بودند و در برابر تمام تحولات در عرصه‌های مختلف جز دفاع از خود و رد کردنِ دیگران چاره‌یی نداشتند، جریان «مکتب تجدید» به‌سانِ فرشتۀ نجات امت اسلامی پا به عرصۀ وجود گذاشت و شخصیت‌های نامدارِ این جریان دست به فعالیت زده و امت اسلامی را به‌وسیلۀ علم و عقل از خطر افکار و اندیشه‌های غربی نجات بخشیدند.
گرچه هنوز که هنوز است، امت اسلامی در میان کشمکش‌های دگم‌اندیشان مذهبی و غرب‌گرایانِ افراطی پامال شده و داروندارشان به نابودی می‌رود، اما راه نجاتِ امت اسلامی از این بحران این است که از مقوله‌های «مکتب تجدید» آگاهی یافته و آن را درک کنند و در راه تجدید فکر و فقه کمر همت ببندند تا بدین‌وسیله بتوانند مسلمانان را از عقب‌مانده‌گیِ میراثی نجات بخشیده و بر چالش‌های افکار وارداتی غالب آیند.
در «مکتب تجدید» نقاط مشترکی که همۀ شخصیت‌ها و اندیشمندان به آن معتقد اند، قرار ذیل است:
• رد غرب‌گرایی و دگم‌اندیشی
• حرکت به سوی تجدید دنیا به‌وسیلۀ تجدید دین
• تلاش برای تأسیس رنسانسِ جدید بر اصول تمدن اسلامی
• تعامل با تمدن‌های دیگر ـ از جمله تمدن غربی ـ به گونه‌یی که این تعامل باعث توانایی ذاتی تمدنِ ما شودـ نه این‌که عامل نسخ و مسخ و تشویه و نابودی تمدنِ ما گردد.
از بارزترین شخصیت‌های این مکتب امام محمد عبده رحمه‌الله می‌باشد. وی دانشمندی فقیه، حقوق‌دان، اندیشه‌ورز، مصلح و از پیشگامان نواندیشی دینی در جهان اسلام به‌حساب می‌آید. وی شاگرد سیدجمال‌الدین افغانی بوده و با اندیشه‌های اصلاح‌گرایانۀ خود در برابر استبداد داخلی و استعمار خارجی به مبارزه برخاست و به این باور بود که استبداد داخلی و استعمار خارجی، عامل اساسی عقب‌مانده‌گی و انحطاط مسلمانان است. از برجسته‌گی‌های تفکرِ وی این بود که عقل و شرع را با یکدیگر هماهنگ می‌دانست، و بین دین و سیاست رابطۀ عمیقی برقرار کرد و در صدد اصلاح خلافت عثمانی بود. مخالفانِ او به‌ویژه سلفی‌های افراطی وی را کافر نامیدند اما پیروانش وی را امام، حکیم، احیاگرِ دین و یک رهبر اصلاحگر می‌نامند. آن‌چه که باعث شد گرایش‌های متحجر و سلفی با وی دشمنی ورزند این بود که وی یکی از علت‌های اصلی عقب‌مانده‌گی مسلمانان را در تقدیس اشخاص و کتاب‌ها به غیر از قرآن کریم می‌دانست و در این‌باره سخن مشهوری دارد که می‌گوید: «مسلمانان عصر حاضر جز قرآن کریم هیچ پیشوایی ندارند»، از این‌رو وی را سردمدار اصلی مدرسۀ «بازگشت به قرآن» می‌دانند. محمد عبده، تقلید از گذشته‌گان و بستن باب اجتهاد را از نشانه‌های سیه روزی مسلمانان می‌دانست. هرچند اندیشه‌های وی ملاهای سنتی را برانگیخت اما موفق شد که یک ساختمان فکری را طراحی کند که هنوز بعد از یک قرن، اصلاح‌گرانِ دینی خود را به آن منتسب می‌دانند.
محمد عبده به عنوان یک اندیشمند میانه‌رو و فقیه عقل‌گرا، پدیدۀ تکفیر را تفکر جاهلی و قضاوت دربارۀ عقیدۀ مردمان را کاری خدایی می‌دانست. وی معتقد بود که سلفیت و یا وهابیت با رونمای زیبای اندیشۀ توحیدی، دارای محتوای جاهلی و ضد قرآنی است.
اینک به معرفی این بزرگ‌مرد پرداخته و از این‌که اندیشه‌های وی در زمینۀ اصلاحگری دینی دامنه‌دار و وسیع است، من تنها به موضوع عقلانیت فقهی که هستۀ مرکزی اندیشه‌های وی را تشکیل می‌دهد، می‌پردازم و امیدوارم که برای خواننده‌گان گرامی مفید واقع شود.

شرح حال محمد عبده
محمد عبده در سال ۱۲۶۶هـ ق در یکی از دهکده‌های مصر به نام «محلۀ نصر» در شهر «شبراخیت» از توابع ولایت «بحیره» واقع در شمال مصر، از پدری ترکمن و مادری عرب‌تبار دیده به جهان گشود. نام وی محمد بود و پدرش را عبده خطاب می‌کردند، شغل او در ابتدا دهقانی بود، و پس از ده ساله‌گی قرآن کریم را حفظ نمود. در سن سیزده ساله‌گی به اجبار پدر برای تعلیم معارف اسلامی شامل مرکز «جامع احمدی» شد. وی به‌خاطر جمود و خشکی‌یی که در روش درسی این مرکز حاکم بود، به آن علاقه‌یی نگرفت و مدتی هم که در آن‌جا بود، چیزی نیاموخت؛ به همین خاطر آن‌جا را ترک کرد و به دهکدۀ خود برگشت و به دهقانی پرداخت. اما پس از مدتی به سفارش شیخ درویش خضر (مامای پدرش) که دیدگاه‌های وی را می‌پسندید، دوباره به جامع احمدی بازگشت و سپس به الازهر رفت. علاوه بر شیخ درویش، وی از محضر شیخ حسن‌الطویل و سید جمال‌الدین افغانی فیض برد. همچنین به توصیۀ افغانی به مطالعۀ علوم عقلی پرداخت و وارد شغل معلمی شد و شاگردان زیادی را تربیت نمود که از جملۀ آن‌ها می‌توان به محمد رشید رضا، سعد زغلول، طه حسین، عبدالقادر مغربی، مصطفی عبدالرزاق و شیخ محمود شلتوت اشاره کرد.(الاعمال الکامله للشیخ محمد عبده، تقدیم و تحقیق محمد عماره، ۱/۱۹)
محمد عبده علاوه بر کار معلمی، کار سیاسی هم می‌کرد و به‌خاطر همین کار وارد حزب وطنی مصر شد. وی همچنین بنا به پیشنهاد ریاض پاشا (وزیر خدیو پاشا) به سردبیری روزنامۀ «وقائع مصریه» گماشته شد که این روزنامه را منبری برای پخش و نشر اندیشه‌های اصلاحیِ خود ساخت.
در این مرحله از زنده‌گی، افکار و برنامه‌های اصلاحیِ محمد عبده متبلور گردید، اما زمانی‌که انقلاب احمد عرابی با همکاری برخی از افسران و نظامیان راه‌اندازی شد، وی این انقلاب را به‌شدت محکوم نمود، اما زمانی که مداخلۀ آشکار انگلیس را دید، خود نیز به صفِ انقلابیون پیوست و پس از شکست انقلاب، محکوم به سه سال زندان شد و سپس به مدت سه سال تبعید گردید.
محمد عبده پس از سپری کردن مدتی در بیروت، در سال ۱۸۸۳م به دعوت استاد خویش سید جمال‌الدین افغانی به پاریس سفر کرد و در آن‌جا به تأسیس «جمعیت عروه الوثقی» پرداخت و مجله‌یی را تحت عنوان «عروه الوثقی» به دست نشر سپردند. گرچه بیشتر از هژده شماره از این مجله به نشر نرسید، اما با وجود آن، این مجله با مقاله‌های انقلابی خود توانست شعور اسلامی را برانگیزد کما این‌که نقش بارزی در تبیین موضع‌گیری‌ها و مسایل حرکت اصلاحی بازی کرد.
محمد عبده مدت سه سال را در بیروت سپری کرد و در این مدت در مدرسۀ «السلطانیه» به تدریس عقاید اسلامی پرداخت که ماحصلِ این درس‌ها را بعدها پس از بررسی و مراجعه تحت عنوان «رساله التوحید» به دستِ نشر سپرد.
در سال ۱۸۸۸م حکومت مصر به محمد عبده اجازۀ برگشت به کشور را داد، اما از نفوذ و قدرت معنویِ وی هراسان بود، به همین لحاظ وی را از کار کردن در عرصۀ تعلیم و تربیت منع نمود و در بخش قضا توظیف کرد و در آن عرصه هم لیاقت و شایسته‌گی زیادی از خود نشان داد. طوری‌که نخست به عنوان قاضی در دادگاه «بنها» تعیین گردید و از آن‌جا به دادگاه زقازیق انتقال نمود، سپس به دادگاه عابدین و بعد از آن در سال ۱۸۹۰م به عنوان مشاور دادگاه استیناف تعیین شد.
در سال ۱۸۹۵م به حیث عضو در ادارۀ جدیدالتشکیل الازهر انتخاب شد و نقش فعالی در این اداره ایفا کرد، و در سال ۱۸۹۹م به بلندترین منصب دینی که منصب مفتی سرزمین مصر است، نایل آمد. وی در زمان تصدی این منصب تلاش کرد که در نهادهای دینی کلاسیک اصلاحاتی ایجاد کند تا بدین‌وسیله بتواند روح جدیدی در درونِ مردم بدمد تا از این طریق بتوانند شخصیت دینی و میهنی خویش را در برابر اشغال انگلیس حفظ نمایند. با در نظرداشت چنین نگرشی، محمد عبده دست به اصلاح قوانین و اجراآت مروج در محاکم شرعی زد، محاکمی که مسؤولیت داشتند احکام شرعی متعلق به احوال شخصی و اوقاف شرعی را مورد تطبیق قرار دهند. (العقل فی حریم الشریعه، عقیل یوسف عیدان، ص ۳۰)
اما در ارتباط به دانشگاه الازهر باید گفت که وی توانست علوم عصریِ بیشتری را وارد نصاب تعلیمی الازهر کند و دروازه‌های این نهاد مهم را در برابر اندیشه‌های جدید باز نماید، به گونه‌یی که مضامین جدیدی مانند حساب، هندسه، جبر، جغرافیا و تاریخ را وارد نصاب تعلیمی کرد.
محمد عبده پس از تصدی منصب فتوا تا پایان عمر به عنوان مفتی دیار مصر باقی ماند، گرچه مخالفانش تلاش نمودند وی را از این منصب مهم عزل کنند، کما این‌که در پهلوی این منصب به عنوان عضو فعال در مجلس شورای قوانین نیز کار کرد و این منصب جایگاه وی را در زمینۀ قانون‌گذاری تقویت بخشید.
تصدی این مناصب باعث شد که محمد عبده از اوضاع و مشکلات نهادهای مختلف اطلاع یافته و در روشنایی آن بتواند نگرش فراگیر و دقیقی برای حل مشکلات سرزمین مصر طرح کرده و برنامه‌های اصلاحی‌یی را در زمینه‌های عقیده، اندیشه، جامعه، آموزش و قضاء… پیشنهاد کند.
به‌خاطر اصلاحاتی که دیدگاه‌های محمد عبده در نهادهای خصوصی مصر ایجاد کرده بود، مورد خشم و نفرتِ برخی‌ها قرار گرفت و مخالفانش تا توانستند وی را در محاصره و عزلت اجتماعی و سیاسی قرار دادند. این هجوم بی‌رحمانه باعث شد که حتا شخص خدیو، محمد عبده را مجبور کند که از ادارۀ الازهر در سال ۱۹۰۵م استعفا بدهد، آن‌هم در زمانی که از نگاه صحی در وضعیتِ بدی قرار داشت و در همین سال بود که محمد عبده بر اثر مریضی‌یی که عاید حالش شده بود، جان را به جان‌آفرین تسلیم کرد. (الاعمال الکامله، للامام محمد عبده، ۱/۳۶)

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.