احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد عمران/ دوشنبه 14 عقرب 1397 - ۱۳ عقرب ۱۳۹۷
مولانا سمیعالحق تنها «پدری معنوی» طالبان نبود، بل فراتر از اینها او برای این گروه به هدفِ پیشبرد جنگشان، سربازانِ تازهنفس و امکانات جنگی فراهم میکرد. مولانا سمیعالحق با دیدگاههای افراطی و بسیار خشونتگرایِ خود در میان قشر بزرگی از جوانانِ سرخوردۀ پاکستانی و بعضاً افغانستان، هواخواهانی داشت و با نفوذش در میان قبایل میتوانست از آنها به عنوان ابزار جنگی استفاده کند. دارالعلومِ حقانیه هر سال هزاران جوان را میپذیرفت و با تزریق افکار تندروانه و اسلامِ انقلابی، آنها را وارد جامعه و گاه جنگِ افغانستان و یا کشورهای دیگر میکرد. در کنار اینها، مولانا سمیعالحق میتوانست برای جریانهای تندور اسلامی در منطقه و به ویژه پاکستان و افغانستان، غذای فکری تهیه کند و نوعی قرائت از دین را ارایه کند که مورد پسندِ سرخوردهگان جوامع اسلامی باشد.
افراطگرایی رابطۀ نزدیک با وضعیت معیشت و فقر دارد. هر قدر انسانها فقیرتر و سرخوردهتر از وضعیت کشورهایشان باشند، به همان پیمانه حاضرند که در برابر وضعِ موجود قیام کنند و حتا خود را به کشتن بدهند. زمانی مارکس میگفت «در جنگ پرولتاریا با سرمایهداری، پرولتاریا چیزی ندارد که از دست بدهد، به جز زنجیرهایش». نوعی از همین تفکر، حالا نه با پشتوانۀ فکری مارکسیستی، بل با آموزههای دینی در بسیاری از جوامعِ فقیر و حتا در میان جوانان سرخوردۀ کشورهای غنی نیز تبلیغ میشود. ماحصلِ این نوع تفکر که در مرحلهیی از عمر میتواند برانگیزاننده باشد، به وجود آمدنِ گروههای خشونتگراست که میخواهند با ویران کردن نظم موجود، به «ناکجاآباد»ِ زندهگیهای زمینیِ خود دست پیدا کنند.
مولانا سمیعالحق از این جهت واقعاً آدمِ خطرناکی بود؛ هرچند خود نیز قربانی وضعیتی شد که در به وجود آوردن آن، نقش بسیار اساسی بازی کرده بود. گروه طالبان از قتل سمیعالحق بسیار اندوهگین شده و در پیامی او را ناجی صلح خوانده است. برخی گروهها و شخصیتهای مذهبی و سیاسی در پاکستان نیز چنین دیدگاهی را ابراز کرده اند. حتا برخی افراد که نزدیکیهایی با طالبان دارند، از نقش بااهمیتِ مولانا سمیعالحق در تأمین صلح در افغانستان یادآوری کرده اند. این افراد باور دارند که او میتوانست نقش موثری در تأمین صلح در افغانستان داشته باشد. اما نگاه نسبت به مرگِ او در افغانستان بسیار متفاوت است.
برخی آگاهان تأکید میکننـد که در نبود مولانا سمیعالحق فرصتِ مساعدتری برای گفتوگوهای صلح به وجود خواهد آمد و افغانستان یک گام نزدیکتر به امنیت و ثبات خواهد شد. البته در میانِ اینهمه خوشبینیها که عمدتاً از آرزوهای مردم افغانستان برای صلح نشأت مییابد، مقداری از واقعیت نیز میتواند وجود داشته باشد، ولی به همین پیمانه بدبینی نیز با آن عجین است. متأسفانه جریانهای تندرو و افراطگرا میتوانند در برابر رخدادهای غیرمترقبه، جانسختی نشان دهند و برای بقای خود تلاش کنند. اینگونه جریانها همواره این گزینه را روی میز دارند که ممکن است رهبر فکریِ خود را از دست بدهند و به همین دلیل همواره کادرهای دیگری را به عنوان رهبرانِ رزرویِ آینده در اختیار نگه میدارند.
اما این موضوع هم درست است که پُر کردنِ جای چنین افرادی با کادرهایِ رزروی چندان آسان هم نیست. سمیعالحق به چهرۀ کاریزمایی برای جریانهای تندرو مبدل شده بود و به همین دلیل گروههای تندروِ دیگری نیز که رهبران خاصِ خود را داشتند، از نقش او به نفع خود بهره میبردند. مولانا سمیعالحق این قدرت را داشت که تهـدیدی بزرگ برای گروههای دیگر نیز به شمار رود. بسیاری از گروههای مذهبی در پاکستان از او حساب میبردند و مواظب رفتار و گفتارِ خود بودند. این هم از ویژهگیهای افرادی است که میتوانند خشونتگرایی را ترویج کنند.
مولانا سمیعالحق یک خشونتگرایِ واقعی در منطقه بود، اما احتمال کاهش خشونتگرایی به این زودیها میسر نخواهد شد. افکار او تا دیرزمانی میتواند همچنان گروههای بسیاری را تغذیه کند. با رفتنِ او نباید بسیار به نزدیک شدن صلح در افغانستان هم خوشبین بود، هرچند که ممکن است تأثیرهای مثبتی در آینده از خود نشـان دهد. حالا برای حامیان خشونتگراییِ مذهبی در پاکستان آسان نخواهد بود که جانشین مناسبی برای مولانا سمیعالحق پیدا کنند. گروههای تندرو هرچند تلاش دارند که رهبرانِ رزروی داشته باشند، ولی پاشنۀ آشیلشان رهبرانی است که به کاریزما تبدیل میشوند. این گروهها هم خواهان موجودیتِ رهبران کاریزمایی به دلیل پیشبرد برنامههای سیاسیِ خود هستند، اما در عین حال نمیتوانند دغدغۀ این را نداشته باشند که با مرگ این رهبران، رهبران تازه ممکن است که قدرت و نفوذ لازم را بهآسانی به دست نیاورند. همان گونه که طالبان افغانستان پس از مرگ ملا عمر، دیگر رهبری قدرتمند را به خود ندیدند.
جماعت اسلامی پاکستان نیز پس از قتل مولانا سمیعالحق روزهای طلاییِ خود را باید به فراموشی بسپارد. جماعت اسلامی پاکستان پس از قتل مولانا سمیعالحق اگر مضمحل نشود، ولی باید در انتظار چندپارچهگی باشد. اما در موضوع صلحِ افغانستان نباید انتظار زیادی از قتل مولانا سمیعالحق داشت. متأسفانه جنگ افغانستان هم منابع فکری و هم منابع مالیِ زیادی پیدا کرده است و به همین دلیل تا زمانی که واقعاً این منابع نخشکند و دست بیگانهگان از آن کوتاه نشود، این جنگ به زودی پایان نخواهد پذیرفت.
جنگ افغانستان افزون بر بیرونیها و افرادی چون مولانا سمیعالحق، عوامل درونیِ زیادی نیز دارد که تا زمانِ برجاییِ آنها نمیتوان چندان برای رسیدن به پایانِ آن خوشبین بود. مثلاً همین حکومتهای ناکارآمدِ موجود در هفده سال گذشته یکی از بنیادیترین عوامل دوام جنگ در افغانستان بودهاند.
Comments are closed.