گزارشگر:احمد عمران/ چهار شنبه 16 عقرب 1397 - ۱۵ عقرب ۱۳۹۷
هیچ آدمِ عاقلی نمیتواند بپذیرد که اگر یک بار دیگر اشرفغنی در انتخابات ریاستجمهوری نامزد شود، برنده باشد. دلایل مختلف و متعددی برای چنین نتیجهگیرییی وجود دارد. اگر آقای غنی در انتخاباتِ بعدی شرکت کند، که احتمالِ آن زیاد است، سومینباری است که شانسِ خود را محک میزند.
در اولین انتخاباتی که او وارد شد، دومین انتخابات ریاستجمهوری کشور بود و او در برابر رقبای قدرتمندی چون داکتر عبدالله و حامد کرزی با بهدست آوردنِ سه درصد آرای کُلِ افغانستان نتوانست حتا محلی از اعراب در انتخابات پیدا کنـد. مردم افغانستان در همان دور نخستِ نامزدی او، با شناختی که از او و تیمش داشتند، به او «نه» گفتند. در آن انتخابات کرزی به کمکِ مستقیمِ امریکا یک بار دیگر سکانِ سیاستِ کشور را بهدست گرفت و افغانسـتانِ بحرانزده را بیشتر وارد فاز بحران کرد.
در سومین انتخابات ریاست جمهوری بازهم آقای غنی خود را نامزد کرد و اینبار با افتضاح انتخاباتی و مداخلۀ امریکا موفق شد که در یک ایتلاف انتخاباتی، زمام حکومت وحدت ملی را که میان او و داکتر عبدالله پنجاه ـ پنجاه تقسیم شده بود، به دست گیرد. آقای غنی با وجود اینکه در انتخابات رای لازم را نیاورده بود، خود را رییس جمهور منتخب اعلام کرد و تا توانست، روی این گزینه مانور سیاسی انجام داد.
آقای غنی در سومین انتخابات ریاست جمهوری به هیچوجه پیروزِ انتخابات نبود و همه به شمول جامعۀ جهانی پس از به قدرت رسیدنِ او میدانند که غنی با چه ترفندی موفق شد که زمامدار افغانستان شود. بیشتر از چهار سال حکومتداریِ آقای غنی نشان داد که او برای ریاست جمهوری ساخته نشده است. او نه توانایی مدیریتِ افغانستانِ جنگزده را دارد و نه میتواند به عنوان یک رهبر تبارز کند. آن چه را که در بیشتر از چهارسال گذشته آقای غنی در کارنامۀ خود دارد، ناکامیهای افتضاحآمیز بوده است. او نه با متحدانِ سیاسیِ خود توانست کنار بیاید و نه هم موفق شد چهرۀ افغانستان را تغییر دهد. سالهای حاکمیتِ او، بدترین و کشندهترین سالهای زندهگی مردم افغانستان بوده است. آقای غنی در زمان کارزارهای انتخاباتیِ خود وعدههای فراوانی به مردم داد ولی موفق نشد که یکی از آنها را در عمل پیـاده کند. نه برنامههای اقتصادیِ او قرین به موفقیت بودند و نه برنامههای سیاسی او توانستند که روزنههای تازهیی را به سوی افغانستان باز کنند.
آقای غنی در بیشتر از چهار سالِ گذشته حتا موفق نشد که کابینهاش را تکمیل کند. بحث صلحِ او با طالبان به تشدید جنگهای خانمانسوز و سقوط شهرهای کشور انجامید و غوغای «هیچ افغانی از افغانِ دیگر برتر نیست» عملاً به تیوری مخکشیسم و حذف اقوام دیگر از بدنۀ حکومت راه برد. در سومین انتخابات اگر واقعاً جامعۀ جهانی و بهویژه امریکا در حقِ مردم افغانستان و خود جفا نمیورزید، شاید امروز افغانستان چهرۀ دیگری میداشت.
متأسفانه امریکا در افغانستان بازیِ خوبی را دنبال نمیکند. این کشور تلاش دارد مهرههایی در افغانستان به قدرت برسند که به آنها اعتماد دارد. کرزی و غنی با چنین دیدگاهی به ارگ ریاستجمهوری دست یافتند. امریکا در بازی افغانستان خنجری را به دست گرفته و ارزشهایی را با آن به خاک و خون میکشد که خود بانی و اساسگذار آنها بوده است. امریکا و متحـدانِ غربی آن پس از سقوط حکومت قرون وسطایی طالبان، تلاش داشتند که در افغانستان ارزشهای دموکراتیک را نهادینه کنند و با شعارهایی چون آزادی بیان، انتخابات آزاد و حکومتداریِ خوب میخواستند به جهان ثابت سازند که حضور آنها در یک کشور میتواند به سود منافع ملی آن کشور تمام شود. ولی در عمل دیدیم که امریکا نخواست که در افغانستان به چنین موفقیتی دست پیدا کند و هفده سال پس از حضور آن کشور، حالا مردم افغانستان نه تنها به ارزشهایی مثل دموکراسی کمباور شده اند، بل نسبت به نیات و هدفهای کوتاهمدت و درازمدتِ امریکا نیز به دیدۀ شک مینگرند.
امریکا حالا در افغانستان به سرنوشت رقیبِ خود شووری سابق دچار شده است و این بلا را خود برایِ خود نازل کرده است. ناکامی امریکا در افغانستان پیش از آنکه ناشی از قدرتهای رقیب آن در جهان و منطقه باشد، ناشی از عملکرد ناشیانه و بسیار سطحیگرایانۀ آن کشور است. حالا هم اگر امریکا یک بار دیگر بخواهد که دست آقای غنی و یا فردی مثلِ او را در انتخابات بالا ببرد، بدون شک فرادی پس از انتخابات افغانستان چیزی نخواهد بود که امروز است.
شاید حالا امریکا به صلح با طالبان دل خوش کرده باشد و شاید هم فکر کند که با برخی بازیهای محلی و منطقهیی موفق شود که یک بارِ دیگر زمامدار مورد اعتمادِ خود را وارد ارگ سازد؛ ولی اگر واقعاً به این نتیجه رسیده باشد، باید از حالا نسبت به آیندۀ حضور امریکا در منطقه و حمایتهایش از یک تیم خاص در افغانستان نگران بود.
میگویند «مرغ زیرک در دو دام بند است» و این ضربالمثلِ بسیار خوبی است تا امریکاییها از آن درس بگیرند. امریکا به سادهگی میتوانست خود را در بازی افغانستان رویسفید سازد به شرط اینکه واقعاً برای نهادینه کردنِ ارزشهای دموکراتیک در این کشور هزینه میکرد. شخصیتها و چهرههای مردمیِ زیادی در افغانستان وجود دارند که به سادهگی میتوانند با تواناییها و مدیریت سیاسیِ خود افغانستان را از ورطۀ سقوط نجات دهند. امریکا و دیگر کشورهای ذیدخل در مسایل افغانستان اینبار باید خود را از امور داخلی آن دور نگه دارند. دخالتهای نابههنگام و غیرمنصفانۀ این کشورها از افغانستان باروتخانۀ در حالِ انفجار میسازد که میتواند با خود کُل برنامههای غربیها را نیز به آسمان ببرد. این بار باید در افغانستان کسی زمامِ امور را در دست بگیرد که واقعاً از درون صندوقهای رای بیرون شده باشد و نمایندۀ واقعی مردم افغانستان باشد. کسی که با مدیریت و برنامههایِ خود افغانستان را از التهاب جنگ و نابسامانیهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی برهاند. آیا چنین فرد و تیمی در افغانستان هست؟
بدون شک که هست و به سادهگی میتوان آن را شناسایی کرد. مردم افغانستان در چهل سال گذشته اگر به رفاه و صلح نرسیدهاند ولی سیاستمدارانِ خوبی شدهاند و بهآسانی میتوانند خوب و بد را تشخیص دهند، به شرط اینکه انتخابات واقعاً انتخابات باشد و جامعۀ جهانی و در رأس آن، امریکا از دخالتهای بیجا در امور کشور خودداری ورزند که هم به نفعِ خودشان است و هم به نفع مردم افغانستان.
Comments are closed.