گزارشگر:کمالالدین حامد/ چهار شنبه 23 عقرب 1397 - ۲۲ عقرب ۱۳۹۷
چند وقت پیش مولوی سمیعالحق رهبر یکی از شاخههای حزب جمعیت العلمای اسلام پاکستان با ضربات چاقو در خانهاش کشته شد و با توجه به موضعگیریهای او در جنگ افغانستان، مردم افغانستان واکنشهای متفاوتی از خود نشان دادند و در کُل به مرگ او اظهار خوشی کردند.
جدای از این مسأله که مرگ هیچکسی پایان یک روند رو به رشد خشونت نمیباشد و مسلماً که ترور هیچ یکی قابل تأیید نیست، این قضیه شبیه بود به مرگ اسامه بن لادن که توسط امریکاییها کشته شد و شبیه مرگ خیلیهای دیگر که نزد جامعه خود یک مصیبت و ضایعه دانسته شده و برای یک ملت دیگر خلاصی از یک مصیبت و یا برعکس مانند بن لادن که مرگش در سعودی خوشی بار آورد و در پاکستان یک ضاعه دانسته شد.
از آن طرف مولوی اشرفی و سایر جانشینان سمیعالحق وعدۀ داغتر شدن جنگ افغانستان را دادند و در اصطلاح به طبل جهاد در افغانستان و علیه دولت و مردم افغانستان کوبیدند.
سوال اصلی در چنین وضعیتی این خواهد بود که آیا فتواها میتواند دایرۀ مرزهای سیاسی در جهان اسلام و یا کل جهان را رعایت کند؟ و یا اینکه فتواها ممکن است ورای مرزهای سیاسی عمل کند؟
از زمان امویها دستگاه فتوا به صورت واقعی از دستگاه سیاسی راه خود را جدا کرد و رفته رفته در عصر عباسیها کل نظام حقوقی اسلام در غیاب حمایت سیاسی دستگاه حکومتی شکل گرفت و این امر باعث شد که نظام حقوقی و شرعی اسلام یک نظام کاملاً مستقل و غیروابسته به قدرت سیاسی قوام یابد و از جانب دیگر باعث شد که نظام شرعی اسلام وارد یک وضعیت کاملاً «دلبخواهی» گردد که در نتیجۀ آن صدور فتوا بهشدت خصوصی شد و هر که برای هر کاری یک فتوا بافت و از این طریق هر حکومتی برای راهاندازی برنامههای جنگی و سیاسیاش از این فتواها سود برد. پایان عصر عباسیها توأم بود با شکلگیری مجموعه قدرتهای خُرد و بزرگ درون جهان اسلام که در برابر همدیگر مشغول جنگ بودند و از فتواهای مفتیهای محلی شان استفاده میکردند، اوج این عملیه در جنگهای میان عثمانیهای سنی و صفویهای شیعی رُخ داد که بنابر فتوای دستگاه دینی هر یکی جنگ علیه آن دیگری مقدس پنداشته میشد.
در عصر جدید و شکلگیری سازمان ملل متحد و مجموعهیی از کشورهای مسلمان و شکلگیری قوانین اساسی منطبق با جوامع خاص کشورهای مسلمان، کاربرد این فتواها در برابر یکدیگر با توجه به نظامهای سیاسی مدرن کفایت کمتری از خود نشان داد.
به هرصورت، این وضعیت در کشورهای مصروف جنگ درونی فرق داشت چون این جنگها معمولاً زیر سایۀ جنگ سرد و با تجاوز یکی از طرفین جنگ سرد شکل مییافت که فتواهای دینی عامل اصلی انگیزۀ مقاومت یک جامعۀ اسلامی را در برابر تجاوز تشکیل میداد به همین ملحوظ در جهاد مردم افغانستان علیه تجاوز شوروی چنین فتواها کاربرد خوبی از خود بهجا گذاشت و تا آنجا که نظام کمونیستی کابل نیز این تجاوز را تجاوز خواند و خروج شوروی را نجات ملی و در مبارزۀ مردم فلسطین علیه تجاوز اسراییل نیز همین روش بهکار رفت و نگاه فتواها بیشتر متوجه غرب بود تا شوروی.
با پایان یافتن جنگ سرد، قضیه تجاوز جای خود را به مداخله داد و کاربرد فتواها برای انگیزهدهی جهاد کمی با مشکل روبهرو شد و جنگها به ظاهر «جنگ داخلی» قلمداد شد. موضعگیری نهادهای دینی در کشوری در قبال یک جنگ داخلی در کشور دیگر، بسیار سخت گردید و توجیه دینی آن بهشدت زیر سوال رفت. اکنون که اسامه، سمیعالحق و امثالهم در قبال جنگ افغانستان موضع گرفتند و یا میگیرند، دارای قداست عصر جنگ سرد نیست و این موضعگیریها بهشدت تکان دهنده و آزار دهنده است برای اینکه تنور یک جنگ را گرم نگه میدارد و به همین لحاظ واکنش مردم افغانستان بهشدت تحقیرآمیز است.
مبتنی بر مرزهای سیاسی چنین مفتیهای در قبال جامعه محلی خودشان ساکت اند، اما برای جامعۀ ما فتوا میبافند و برای خودشان حکومت لیبرال میخواهند ولی برای ما تحت عنوان «اعمار حکومت ناب اسلامی» به ادامۀ جنگ دامن میزنند. به همین ملحوظ است که مرگ این مفتیها برای مردم جنگ دیدۀ ما یک «عید» است و برای گروههای مستفید از فتوای شان برای جنگ یک «ضایعه».
Comments are closed.