گزارشگر:محمدمحق-پژوهشگر مسایل دینی/ شنبه 4 قوس 1397 - ۰۲ قوس ۱۳۹۷
چند سالی سیرۀ نبوی را تدریس میکردم و باید منابع مختلف را از قدما تا معاصران میخواندم و روش سیرهنویسان را تا حدی بررسی میکردم.
پس از آن به نتایجی رسیدم که مختصراً در میان میگذارم:
۱- حضور پیامبر اسلام در زندهگی مسلمانان حضوری قوی و اثرگذار است و همه ایمانداری شان به آن گره خورده است. تعبیر اقبال لاهوری دقیق است که میگوید: «از خدا محبوبتر گردد نبی». اینکه محبوبتر شدن از خدا درست است یا نیست نمیدانم، باید بحث کرد. اما واقعیتی است که باید جدی گرفت.
۲- ارتباط یک مومن با پیامبرش پیش از هر چیز ارتباطی عاطفی است و این بد نیست. هر کدام ما تجربههایی از جوشش و هیجان عواطف ایمانی را در پیوند با آن حضرت در زندهگی خود داشتهایم. اما عواطف محض، عواطفی که معرفت عقلانی به همراه نداشته باشد در جاهایی به عوارضی ناگوار میانجامد. ظهور پدیدههایی مانند طالبان و داعش محصول عواطفی است که از هرگونه عقلانیتی تهی شده است. ما ناگزیریم عواطف ایمانی خود را با عقلانیت علمی همطراز بسازیم.
۳- برای همطراز کردن عقل و عاطفه در منظومۀ ایمانی خود راه دور و درازی در پیش داریم. در چند قرن اخیر در تمدن ما توفانی از عواطف به راه افتاده است با فانوسهایی کمفروغ از عقلانیت. جریانهای عاطفی توانستهاند ملتهای ما را تا مرز قربانیهای میلیونی به پیش ببرند، اما شمع عقلانیت نتوانسته است پرتوی چندان اثرگذار بر شبستان زندهگی ما داشته باشد. این نه از روی عیب در عقلانیت بلکه از روی ندانستن بهای علم و عقل بوده است.
۴- عقلانیت علمی جد و جهدی عظیم میطلبد و از دشوارترین آزمونهایی است که تمدن اسلامی با آن روبهرو است. دشواریاش را از اینجا میتوان دانست که سهم یک میلیارد و شش صد میلیون مسلمان در تولید علم در تخمینهایی که زده میشود نزدیک به سه در صد از مقدار جهانی آن است. گویا ما هنوز فرق علم و شِبه علم و ایدئولوژی و شایعه و خرافه را چندان از هم تفکیک نکردهایم؛ حتا بسیاری از تحصیلکردهگان ما با این مشکل دست به گریبان هستند.
۵- عقلانیت علمی مستلزم آشنایی با روشهای علمی، پی بردن به منطق اکتشاف علمی، تن دادن به الزامات پژوهش علمی، تعمیم بخشیدن به اخلاقیات علمی، ارجمند دانستن این اخلاقیات همانند اخلاقیات دینی، سرمایهگذاری برای تحقیقات علمی و به نقد گرفتن هر امر متضاد با منطق عقل و علم است. این یک تحول درون تمدنی است که اگر اتفاق نیفتد ما در همین تنگنا برای چندین نسل دیگر هم دست و پا خواهیم زد.
۶- در مورد سیرۀ نبوی، برخورد علمی و عقلانی با موضوع این را میطلبد که منابع دست اول این موضوع را از منابع دست دوم و سوم آن تفکیک کنیم. از این حیث هیچ کتاب فقه السیرهیی که امروز نوشته میشود با آنچه ابن اسحاق و واقدی و ابن سعد و طبری نوشتهاند قابل مقایسه نیست. اغلب آثار امروزیان آرزوها و خیالپردازیهایی است که به حکم گرایشهای حزبی و مذهبی خود نوشته و بهنام سیرۀ نبوی عرضه کردهاند و از این رو به درد کار علمی نمیخورند، اساساً برای کار علمی نوشته نشدهاند، چون برای این نوشته شدهاند تا ابزاری برای تبلیغ و فعالیت سیاسی و اجتماعی باشند. آثار دست اول اما، با همه اهمیتی که دارند محصول شرایط تاریخی خاصی هستند که مناسبات قدرت و ثروت و نزاعهای سیاسیِ به رنگ مذهب درآمده آن زمان، بر آنها سایه افکنده و کموبیش در پیدایش آنها دخیل بوده است، این بر پدیدۀ تاریخی دیگر نیز صادق است. رمزگشایی از عوامل پشتزمینۀ شکلگیری متون دست اول به کمک علوم مدرن از فقه اللغه و زبانشناسی گرفته تا انتروپولوژی، علم تاریخ، فلسفۀ تاریخ و مطالعه ساختار قدرت در جهان آن روز و نقش آن در تولید معرفت زمانهاش، بخشی از کار علمی-عقلانییی است که برای به توازن رساندن عقل و عاطفه در مورد سیرۀ نبوی بدان نیازمندیم. این یکی از آزمونهایی است که در برابر تمدن ما قرار دارد.
۷- ما برای آشنایی علمی با سیرۀ نبوی و سپس با تاریخ صدر اسلام و در نهایت، با کلیت تاریخ اسلام، پیش از هر چیز باید تعریف علمی از تاریخ داشته باشیم. باید با علم تاریخ و نقاط قوت و ضعف آن آشنا شویم. باید روش پژوهش در متون تاریخی و آثار تاریخی را یاد بگیریم. باید قواعد جهانشمول علم تاریخ را جدی بگیریم. باید آنجا که عجز تاریخ از تبیین قطعی حقایق آشکار میشود ما هم تواضع پیشه کنیم و از قضاوتهای جزمی و آهنین خودداری نشان دهیم.
بدون چنین تلاش گستردهیی سالهای دراز از شعار دادن رهایی نخواهیم یافت و از پیلۀ توهمات خود نسبت به قضایای تاریخی بیرون شده نخواهیم توانست.
نمیدانم چنین آرزویی تا کجا برآوردنی است.
Comments are closed.