گزارشگر:طلحه خراسانی - ۲۹ جدی ۱۳۹۱
حامد کرزی: «امریکا دیگر طالبان را عنصر جنگ نمیداند و با آنها نمیجنگد. ما از این موقفِ امریکا استقبال میکنیم».
این سخنان را کرزی پس از آمدن از امریکا در نشست خبری بیان کرد. سفیر امریکا نیز چیزی مشابه را روز پنجشنبه تکرار کرد. او گفت که پس از ۲۰۱۴ امریکا در برابر طالبان نمیجنگد و اگر مصالحه به وجود نیاید، این وظیفه نیروهای امنیتی افغانستان است که در برابر طالبان بجنگند.
پایان جنگ آرزوی دیرین مردم افغانستان است و شاید کمتر کسی بیشتر از مردم افغانستان خواهانِ آن باشد. اما پرسش این است که آیا پایانی در کار است یا خیر؟ آیا این پیام امریکا از زبان کرزی سبب میشود که طالبان نیز از جنگ دست کشند؟
دیریست که از حملات سنگین طالبان در برابر نیروهای خارجی خبری نیست، و در این اواخر حملات خودی یا همان «سبز بر آبی» بیشتر خبرساز بوده است. نهادهای امنیتی افغانستان، احتمال نفوذ طالبان و استخبارات همسایه در اینگونه حملات را رد کرده و بیشتر احساسات شخصی و تنشهای لفظی را عامل این حملات دانستهاند. اگر این گزارشهای نهادهای امنیتیِ افغانستان درست باشد، این معنی را میرساند که طالبان دیگر بر نیروهای خارجی حمله نمیکنند و یا دستِکم حملات خود بر آنها را کاهش دادهاند. اما رقم حملات آنها بالای نیروهای امنیتی افغانستان، رو به افزایش است. پس اگر این تحلیل درست باشد؛ طالبان نیز با امریکا جنگ ندارند، بلکه جنگ آنها با دولت کرزی و نهادهای امنیتیِ اوست. نهادهای امنیتییی که در صفوف پایینِ آن بیشتر غیرپشتونها حضور دارند.
تلاش رییسجمهور کرزی از ابتدا این بوده است که با طالبان دشمنی نکند، اما این تلاش در صفوف پولیس، ارتش و امنیت کمتر موثر واقع شده است. مثلاً همه به یاد دارند زمانی که جنرال داوود مسوولیت پولیس شمال را به دوش گرفت، تقریباً هیچ پایگاهی برای طالبان در شمال باقی نگذاشت و آنها را بهشدت سرکوب کرد. گزارشهای تایید نشدهیی وجود دارد که سران اقوام پشتون شمال، نزد کرزی به شکایت آمده و گفته بودند که داوود نسلکشی میکند. یکی از نزدیکان جنرال داوود که نمیخواهد نام او فاش شود، میگوید که حامد کرزی در رابطه به عملیاتهای ضد طالبان در شمال، چندین بار جنرال داوود را مورد سرزنش قرار داده بود.
مخالفت رییسجمهور کرزی با عملیاتهای شبانه، چیزی پنهان نیست. مقامات امنیتی افغانستان همواره گفتهاند که این نوع عملیات، کشندهترین ضربات را بر فرماندهان روی صحنه طالبان وارد کرده است، چنانکه بسمالله محمدی زمانی که وزیر داخله بود، در سفری به امریکا در فبروری ۲۰۱۱ در انستیتوت صلح امریکا (USIP) به صراحت از حملات شبانه دفاع کرد و آن را بسیار موثر خواند.
اگر حالا امریکا با طالبان دشمنی ندارد چنانکه در دهه نود نیز نداشت ـ کرزی نیز آنها را برادر میداند؛ پس طالبان با کیها دشمنی دارند؟ آنها با دشمنان دهه نود هنوز دشمنی دارند. تحولات اخیر نشان میدهد که مشکل میان طالبان و امریکا در حال حل شدن است. کرزی که از همان آغاز با آنها مشکل نداشته است.
در اینجا باید اندکی به گذشته برگشت: امریکا و دوستانش ـ پاکستان و سعودی ـ خود طالبان و رادیکالیسم اسلامی را در دهههای هشتاد و نود میلادی خلق کردند و به قدرت رساندند. انصافاً رادیکالیسم اسلامی در مقابله با شوروی، اسلحه خوبی از آب درآمد. در دهه نود این رادیکالیسم ابتدا در چهره مجاهدین و بعداً در شکل تندتر آن، طالبان، به قدرت رسید.
ظاهراً به نظر نمیرسید که جنگهای وحشتناک کابل و نسلکشیهایی که طالبان مرتکب شدند، منافع غرب را تهدید کرده باشد، تا زمانی که برجهای دوگانه نیویارک با خاک یکسان شدند. تا اینجا ظاهراً القاعده و عملکرد آن از محاسبه غرب خارج مانده بود. حادثه یازدهم سپتمبر پیش آمد و طالبان نتوانستند خود را از این معرکه، پاکدامن بیرون کنند. امریکا به افغانستان آمد تا بهای عدم محاسبه القاعده را بپردازد و مشکل پیشآمده را رفع کند. اما این تلاش بیش از ده سال طول کشید.
حال طالبان بهسختی احتمالاً این درس را فرا گرفتهاند که پا از گلیم خود درازتر نکنند و برای حمایت از القاعده، در برابر قدرت بزرگی چون امریکا قرار نگیرند. در نتیجه امریکا پس از یازده سال جنگ، میگوید با طالبان جنگ ندارد، برای آنها در قطر دفتر سیاسی بنا میکند تا زمینه تبدیل شدنِ آنها به حزب سیاسی فراهم شود؛ همان گونه که طرح و حمایت سیاسی را برای ایجاد آنها در دهه نود فراهم کرده بود.
دوره عجیبی است. مجاهدین مسلحی که ضد ارتش سرخ جنگیدند را رسانههای غربی قهرمان میدانستند و تصاویر تندروترینهای آنها مانند جلالالدین حقانی در کاخ سفید با رونالد ریگان نشر میشود. اما این «قهرمانان» ضد کمونیسم، زود فراموش شدند و دیگر ریگان و کارتر نبود که از آنها در قصر سفید پذیرایی کند. این بیمهری، در یازده سال گذشته بیشتر شد و به قهرمانان پیشین، نام «جنگسالاران جنایتکار» را داد.
مویهای بینی
در این دوره، لایههای جدیدی در جامعه ظهور کردند که مورد تفقد به نظر میرسیدند؛ فعالین جامعه مدنی، مدافعین حقوق بشر و رسانهها. اما همینها در مرحله تازهیی که دور مذاکره با طالبان است، روی ارزشهای دموکراتیک، سختگیری و پافشاری میکنند و این نوع برخورد، آنها را تبدیل به «موی بینی» برای امریکا و روند صلح میسازد. پس زود باشد که اینها را به عنوان عناصر محافظهکار ضد صلح معرفی کنند و این «قهرمانان دموکراسی» را به نامهای قومگرا و یا حتا جاسوسان خارجی برچسپ زنند.
به این ترتیب، طالبان با یک تغییر شکلِ ناچیز وارد میدان میشوند. به نظر نمیرسد که در دیدگاههای مذهبی و قومی ـ هویتی طالبان تغییری به وجود آمده باشد. با وارد شدن آنها به صحنه سیاست کابل، پهلوی قومی و افراطیت مذهبی حکومت چاقتر خواهد شد. آنها با دشمنان قدیم ـ بقایای مقاومت در برابر طالبان و پاکستان ـ دشمن باقی خواهند ماند. در حالی که شعار طالبان تغییر نکرده است، دشمنان آنها بیهویتتر از گذشته به نظر میرسند؛ شعار حکومت ناب اسلامی را طالبان از همان روز ظهورشان از دست حکومت مجاهدین بیرون کردند، چندان که همان مجاهدینی را که به نام اسلام در برابر ارتش سرخ قیام کرده بودند، به اتهام کفر و فساد، مباحالدم خواندند.
شعار افغانستان و هویت افغان نیز در اختیار طالبان و همباوران نیکتاییدارِ آنها قرار دارد که بر پشتونی بودن هویت سیاسی و فرهنگیِ کشور تأکید دارند. اما در عوض مخالفین طالبان، رهبران اصلی خود مانند احمدشاه مسعود و استاد ربانی را از دست دادهاند. هویت مقاومت فراموش شده و بازماندهگانِ این جریان نیز لکههایی مانند نقض حقوق بشر و غصب زمین را بر دامن دارند. با وجود تلاش بسیارشان، هنوز به عنوان افغان اصیل پذیرفته نشدهاند. در فرصت یک دهه گذشته تمایل زیادی به دموکراسی نشان ندادهاند و معلوم نیست شعار هویتیشان چیست.
ولی به هر رو باید گفت که سرنوشت نیروهای باقیمانده از مقاومت در برابر طالبان، با دموکراسی و حاکمیت قانون گره خورده است؛ البته نه به این دلیل که خود آنها به این ارزشها رسالتمندانه باور داشته باشند، بلکه از لحاظ سیاسی تنها گزینهیی که در برابر آنها قرار گرفته، همین است: یا به دموکراسی و مختصاتِ آن ـ مانند حاکمیت قانون، برابری همه شهروندان در برابر قانون، آزادی بیان و ارزشهای جهانیِ حقوق بشر ـ چنگ زنند و حمایت مردمِ بیزار از طالب را به خود جلب کنند و اینگونه به جهانِ امروز وصل گردند، و یا هم از صحنه سیاسی حذف شوند.
Comments are closed.