گزارشگر:رزاق مأمون/ شنبه 10 قوس 1397 the_time('j F Y');?>
چرا ضربات هواییِ نیروهای خارجی بر جبلالسراج ـ کمرگاه بسیار مهم بین کابل، سالنگ و پنجشیر ـ اخیراً افزایش یافته است؟
نکتۀ مشکوک و دلهرهآور این است که منابع فرماندهی ناتو در اینباره به هیچ کسی توضیحِ درست نمیدهند. منابع دولت کابل طبق معمول «افراد غیرمسوول» را نشانه میگیرند. درد کهنۀ حکومت کابل در این مسأله هیچ ارزشی ندارد؛ اما وقتی نیروهای خارجی برنامۀ عملیات بالای یک منطقه را ترتیب میدهند و بعد از حصول موافقه سر فرماندهی این نیروها سریعاً هدف را میزنند؛ نابودی هدف تحت نام افراد غیرمسوول شبهات را فربهتر میکند و اصلاً قانعکننده نیست.
نیروهای خارجی با افراد غیرمسوول سروکار ندارند. افراد غیرمسوول در سراسر افغانستان، مسلح و آشکارا وجود دارند؛ و به هر مرجعی که خطرآفرین باشند، کار و غرضی به نیروهای خارجی ندارند؛ فرماندهی ناتو و امریکا نیز هیچگاه کاری به کارشان ندارند. رگ اصلیِ موضوع این است که جبلالسراج بستر مخالفان طالب و داعش است. در همین جبل السراج در سالیان مقاومت، هزاران طالب وطنی و چندملیتی معدوم شده و حتا اجسادشان دست به دست به فروش رفته است.
در جبل السراج، علیالاصول باید چیزهای دیگری در جریان باشد که برای پایگاه بگرام و خط پیوند کابل با شمال، بسیار مهم است که چنین عملیاتی سریع را اقتضا کند. امریکاییها از تشدید نااُمیدی و خشم مردم از وضعیت موجود آگاهی دارند و این مسأله در اصول مأموریت آنها یک بحث محلی است. زمانی که علتالعللِ شرایط انفلاقی را خاصوعام میدانند؛ فهم آن از سوی شبکههای خارجی از بدیهیات است. پس اصل ماجرا چه است؟
جبلالسراج مدفن طالب و داعش است. اگر قرار باشد ساکنان خانههای آماج گرفته شده، بندوبستهایی با طالبان و داعش داشته باشند؛ حملۀ شتابزدۀ هوایی بر آن، از اولویتهای فرماندهی نیروهای خارجی نمیتواند باشد؛ زیرا وضعالجیشهای ثابت و بزرگ طالبان دستکم در سه بخش قلمرو افغانستان، بدون دفاع هوایی و پنهانکاری فعال اند و همهروزه، در نتیجۀ غرش ماشین جنگی طالبان، دهها تن از نیروهای امنیتی کشور جان میبازند و کاروان تابوت به سوی کابل و دیگر ولایات از زمین و هوا در حرکت اند. یک جبهۀ زندۀ «مقاومت» برضد طالبان نیز در کجگردشی استراتیژیک جبلالسراج برپا نشده است که احتمال خطرآفرینی آن لابد زمانی متوجه حیاط خلوت بزرگ بگرام تلقی شود. در عقب صحنه احتمالاً امکاناتی برای تولید نگرانی و خطر شکل گرفته است که قبل از آن که رشد و توسعه پیدا کند، در نطفه کوبیده میشود. نکتۀ قطعی این است که اهداف مورد ضربه در جبلالسراج، ربطی به افراد غیر مسوول ندارد و تجربۀ جنگ افغانستان از نظر تاریخی بیانگر این مطلب است که این چنین ضربات زنجیرهیی، بسترهای (هرچند کوچک) خطر را نمیتواند نابود کند، جز اینکه مدتی آن را از یکجا بیجا کرده و از جای جدیدی دوباره سر بر میآورد. جنگهای بزرگ مقاومت در افغانستان از همین سوزنزنیهای ابتدایی شروع میشود و میرسد به نقطهیی که به یک سوهان طویل و پیچ و درپیچ تغییر شکل میدهد.
ریشهگیری جنگ و گریز در مسیر کابل- سالنگ، کابل- پنجشیر اگر یک راهحل برای آن سراغ نشود، میتواند تمام قواعد بازی ۱۸ساله را نه یکشبه، بل بهتدریج بههم بزند. سکوت قوای امریکایی تعبیرش این است که در این کمرگاه بیخ گوش بگرام، کنش و واکنش منطقهیی دخیل است. زدن خانههای مردم، مانند پاشیدن نمک بر زخمی است که به هر اندازهیی که کوچک باشد، خونریزی آن متوقف شدنی نیست.
Comments are closed.