گزارشگر:پوهنمل روحافـزا امین-استاد دانشگاه کابل/ یک شنبه 11 قوس 1397 - ۱۰ قوس ۱۳۹۷
هدف در این یادداشت، بررسی و شناخت عوامل موثر اعتماد اجتماعی زنان در کشور میباشد که بر کدام میزان بر اعتماد اجتماعی زنان موثر هستند؟ چون سطح اعتماد اجتماعی زنان در حد پایین قرار دارد؛ به طوری که دیده میشود سطح اجتماعی زنان کشور بستهگی به درآمد آنان، سطح توسعۀ نازل، میزان مناسبات بین اعضای خانواده، گراف آسایش رفاه در خانوادهها، گرایش به عنعنهپسندی و رقم بهرهگیری بیشتر از رسانههای جمعی در کُل منجر به افزایش اعتماد اجتماعی در بین زنان کشور میگردد. پس جهت جلوگیری از کاهش اعتماد اجتماعی در جامعه باید برنامهریزان و سیاستگذاران در تدوین برنامههای شان توجه جدیتری به روابط و اعتماد اجتماعی را در جامعه مبذول بدارند.
اعتماد را میتوان به عنوان بستر تعاملات، روابط اجتماعی و کانون مفهوم سرمایۀ بشری شناسایی کرد. اعتماد به معنای باور بر مبنای این احتمال است که دیگران کارهای به خصوصی را انجام میدهند و یا از انجام آن پرهیز م کنند که مورد پذیرش و انتظار ما میباشد.
مفهوم اعتماد ممکن است برای پیشبینی رفتار یک همکار با توجه به تعهدات و الزامات او در مذاکرات و تعاملات مرتبط باشد؛ در حالی که او ممکن است با رفتار فرصتطلبانه در کمین وارد آوردن آسیب به دیگران در جامعه از پذیرش اخلاق عام در راستای همکاری و همنوایی افراد جلوگیری کند و این امر باعث ایجاد مشکلات زنان در جامعه گردد بنابر آن، با چنین عملی ممکن میگردد که اعتماد اجتماعی زنان، دامنهدارتر شود. در جامعهیی که اعتماد اجتماعی زنان دچار گسست است ـ تمایل به مراقبتهای شدید، افزایش معاملات اقتصادی و اجتماعی را میطلبد بنابر آن، ضرور نیست در عرصۀ اعتماد اجتماعی زنان مانع تراشی کنیم و از همکاریهای اجتماعی آن امتناع ورزیم.
اعتماد اجتماعی زنان در جامعه در برگیرندۀ اجزای ـ صداقت، تعهد و امانتداری است و معنای پذیریش را افاده میدهد. صداقت به معنای تطابق و هماهنگی میان اعمال و گفتار با اعتقادات و گرایشات درونی و عدم تظاهر به رفتار و یا گفتار شخص میباشد. تعهد به معنای پایبندی به قول، وعدهها و عمل به آنها بر انتظارات متقابل استوار است. پذیرش به معنای احترام و ارزش برای طرف مقابل و اظهارات او به باور، تواناییها و شایستهگیهای لازم برای حل و فصل مطلوب مسایل در موقعیت موجود است.
منظور از بررسی عوامل موثر اعتماد اجتماعی بر زنان در کشور این است که آنرا در دو سطح (اعتماد شخصی و اعتماد تعمیم یافته) مشخص کنیم:
– اعتماد شخصی، داشتن اعتماد به نزدیکان و اعضای خانواده، بستهگان و دوستان است. به عبارت دیگر، این اعتماد بیشتر در روابط فرد با نزیکان، دوستان و آشنایان وجود دارد؛ اما اعتماد تعمیم یافته فراتر از اعتماد شخصی است.
– اعتماد تعمیم یافته، داشتن حُسن ظن در روابط اجتماعی جدا از تعلق آنان به گروههای قومی، قبیلهیی و جامعه است که این امر منجر به گسترش روابط بیرون گروهی میشود.
در واقع، تحولات اخیر و تلفیق جامعه سنتی و جدید در کشور مان باعث تغییر وضعیت حقوقی، اقتصادی و اجتماعی زنان شده و مسایل تازهیی را در خانوادهها ایجاد کرده است؛ چرا که زنان جوامع دیگر به تعریفها و نمونههایی که در گذشته از نقشهای زنانهگی وجود داشت، بسنده نمیکنند و برایشان، نقشهای جدیدی را مطرح میسازند که انتظار دارند. به عبارت دیگر، آگاهی زنان نسبت به تحولات در سطح جهان و موقعیت سایر زنان در جوامع دیگر بر آگاهی آنان و موقعیتشان در خانواده و جامعه مستقیماً تأثیرگذار است.
به موقف زنان در خانوادههای عنعنهیی بین زنان تحصیل یافته و تحصیل نکرده با روشهای معمول، تفاوتی مشاهده نمیشود و حتا فرقی نمیکند که تحصیلات و عواید ماهوار خانم در چه سطحی است. مضاف به آن میان زنانی که از حقوقشان آگاهی دارند یا ندارند، تمایزی در این خصوص ملاحظه نمیگردد.
در هر حال، این زنان هستند که با درجۀ تحصیلی و هر میزانی از آگاهی و تفکر، انجام کارهای منزل را از جمع وجایب منحصر به خود تلقی میکنند و این تکلیفی است که جامعه برای آنان وضع کرده و لاجرم به جبر فرهنگ باید از آن متابعت کنند.
در توضیح مطالب فوق میتوان گفت که گذار از جامعۀ سنتی به جامعه مدرن، فقط بخشی از ناهنجاری مربوط به حضور زنان در صحنههای اجتماعی و موقعیتهای اجتماعی آنان تغییری وارد نمیکند؛ اما همانطوریکه دیده میشود بر خلاف این تحولات، تعریف از نقشهای زنانهگی بهویژه انجام کارهای خانهگی به قوتش کما فیالسابق باقی میماند و انجام کارهای خانه، همچنان وظایف خاص و اصلی آنان تلقی میشوند.
نقش زن و مرد تقریباً هنوز به شکل سنتی مورد پذیرش است و ارزشهای جدید دنیای مـدرن آنچنان قدرت عام نیافته و مورد پذیرش عمومی قرار نگرفته است.
در تعامل از لحاظ جنسیت در افغانستان وسیعاً از طریق ارزشهای که ناشی از رسوم خانواده بر اساس ساختارهای پدر شاهی میباشد، مشخص میگردد.
خانوادههای گسترده با توجه به سلسلۀ مراتب و نقشهای مرکزی در نظم اجتماعی و تأسیس تشخصات اجتماعی سهم بارزی دارند. بدین ترتیب، خانوادۀ پدری نقطۀ عطف و اساس تشخص زن و مرد و فکتور کلیدی، جـز تشکیل دهنده در آنگونه ساختار اجتماعی میباشد.
علیالرغم برابری از لحاظ جنسیت، زندهگی زنان کشور هنوز بالاتر از تصورات حاکم در زمینۀ امتیاز نقشهای بین زن و مرد نسبت به برابری آن، تحت تأثیر قرار دارد.
زنان کشور تاهنوز از جمع افراد مساویالحقوق، بدون تفاوتهای اتنیکی، منطقهیی، وضع اجتماعی، اقتصادی، سطح معارف، زندهگی در خانوادۀ شهری و روستایی فاصلۀ زیاد دارند.
به هر حال، حیات زنان در خانواده و فضای خانوادهگی سپری میشود که عرصۀ اصلی فعالیت آنان را تشکیل میدهد. حقوق وظایف آنان از طریق سیستمهای رسمی و غیررسمی که بالترتیب جای و مقام آنان را در خانواده و جامعه وضاحت بخشیده، مشخص میکند.
یکی از اصلیترین اهداف بین زنان و مردان افزایش سهم قدرت و تأثیرگذاری زنان در تمامی شئون اجتماعی و سیاسی است؛ اما دنیای سیاست مردانه است و نقش زنان در ساختار اجتماعی، کـنــد و دشــوار است. آنان در حوزۀ خصوصی و خانواده، نقش کلیدی داشته؛ اما حضور شان در امر مشارکت سیاسی با موانع جدی روبهرو است.
کمبود وقت و مسوولیتهای خانوادهگی زنان، باعث کم رنگ بودن آنان در عرصههای کاری میگردد که اصلیترین عوامل عدم مساوات بین زنان و مردان در تقسیم عادلانۀ کار در خانه و جامعه را میسازد.
چون نوع جنسیت در سیاست مهم نیست، برای رشد و توسعۀ اجتماعی باید نیروهای انسانی به کار گرفته شود. استعداد، عقلانیت و احساس مسوولیتها خصوصیت انسانی است نه جنسیتی.
اگر بخواهیم به این سوال پاسخ بدهیم که زن چگونه باید مشارکت کند؟ این را باید بدانیم آزادی برای زنان را نمیتوان تحفۀ یکجانبۀ مردان دانست چرا که امر طبیعی است. فرهنگ مردسالاری، تفکر مذهبی مردسالارانه و زنستیزی عاملی شده که زنان کشور را به عنوان یک متاع و شی بدل کرده و راههای حل این نیست که زنان منتظر مردان بنشینند تا بر آنان ارفاق کنند.
مثلاً: برای شان یک وزارتخانه را ایجاد کنند. زنان باید خودشان در جهت کسب آزادی و در جهت تحقق عدالت و تطبیق حقوق بشر مبارزه کنند. آزادی و دموکراسی را نه تحفه از مردان؛ بلکه محصول مبارزه و تلاش شان ارزشیابی کنند. بنابراین، نخستین مسأله تنها از جهت تضمین حضور و مشارکت سیاسی آنان امکانپذیر شدن ایجاد نظام دموکراتیک میباشد که مستلزم قانونیت بر مبنای اصول حقوق بشری را ممکن میسازد. فقط از طریق یک مبارزۀ تاریخی، تحقق ارزشهای انسانی و کسب هویت ممکن و میسر میگردد نه با دادن یک یا ده چوکی وزارت چرا که آزادی همچو بلوغ انسانی است و آزادی ظرفیت است که انسان باید در خود آن را بپروراند.
عنعنهگرایی بر گرفته شده از ارزشهای سنتی است. عنعنه یا رسوم و عادات به معنای انتقال میراث فرهنگی خاص گروه ویژه در طی نسلهاست. سنت به مفهوم دقیق، اصطلاح بیطرفی است که به طور معمول برای اشاره به انتقال رژیم شاهی به کار برده میشود و مقصود این است که وجوه فعالیت و سلیقه یا اعتماد از یک نسل به نسل بعدی منتقل شده و به این ترتیب به صورت دایمی در میآیند.
باورهای سنتی حاکم بر جامعه افغانستان، زنان را از پرداختن به سیاست و امور مربوط به تصمیمگیریها و فعالیتهای سیاسی بازداشته است. طبق این باور، گفته میشود که زنان باید در انقیاد مردان باشند و در هر امری از دستور آنان متابعت کنند.
در جدیدترین اعلامیۀ شورای علمای سراسری افغانستان نیز آمده است: «در خلقت بشر، مرد اصل و زن فرع میباشد و زنان نباید بدون محرم شرعی شان سفر کنند و از اختلاط با مردان بیگانه در عرصههای مختلف کاری مانند: تعلیم، تحصیل، بازار، دفاتر و سایر شئون زندهگانی، دوری جویند».
نتیجۀ قطعی اینگونه باورها، محرومیت زنان از وارد شدن در حوزۀ عمومی بهویژه پرداختن به سیاست و تعیین سرنوشت سیاسی کشور است. با این حال، زنان افغانستان از دسترسی شان به حقوق سیاسی با توجه به پشتوانههای تعهدات بینالمللی و مواد مندرج تسجیل شدۀ قانون اساسی، در عمل محروم میگردند.
مشارکت سیاسی و اجتماعی زنان که متعهد به مسوولیت امر به معروف و نهی از منکر با توضیح این مطلب که مسوولیت مشترک مرد و زن مسلمان است قرار داد شده است چه این که خداوند متعال در آیه ۱۷ سورۀ توبه برای مردان و زنان مسلمان نسبت به یکدیگر آن را ثابت دانسته که مساعی در امر به معروف و نهی از منکر به خرج دهند.
واضح است که یکی از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر در حیطۀ امور سیاسی خلاصه میشود. بنابر آن، هر زن و مرد مسلمان میتواند برادر و خواهر هم کیش خود را به انجام معروف سیاسی امر و از ارتکاب منکر سیاسی نهی کند. امور مسلمانان، بدون شک شامل امور سیاسی آنان نیز میشود. همچنان حدیث پیامبر(ص) تأکید بر زنان دارد، اینکه فرمودند: «من اصبح و انسی» ترجمه: (کسی که صبح و شام کند) نه فرمود مردی که صبح و شام نماید. بنابر آن، نه تنها زن و مرد مسلمان میتواند نسبت به امور سیاسی یکدیگر توجه و اهتمام داشته باشند؛ بلکه بر آنان لازم است که چنین باشند؛ زیرا در غیر این صورت، از زمره مسلمانان محسوب نخواهند شد.
سرمایۀ اجتماعی به هر نوع قابلیت، مهارت و توانایی اطلاق میشود که فرد میتواند در جامعه به صورت اکتسابی و یا نسبی به آن دست یابد و از آن در روابطش با سایر افراد و گروهها برای پیشبرد موقعیت خود بهره ببرد، هر فرد در ابتدا باید سرمایه اجتماعیاش را جهت شکلدهی به گروهبندیها و شبکهها، سمت و سو دهد؛ اما توانایی آن توسط اشکال دیگر سرمایه متعلق به آنها محدود میگردد.
در خصوص اینکه زنان چگونه میتوانند از سرمایۀ اجتماعی و یا اعتماد اجتماعی در جامعه برخوردار شوند و برای پیشبرد موقعیت خود در روابط شان با افراد دیگر بهرهمند گردند در توضیح این مطلب میتوان گفت، در خانوادهها نیز وقتی هر کدام از زن یا شوهر سرمایۀ اجتماعی بهدست میآورند، این سرمایه میتواند ابزاری برای پیشبرد موقعیت و اهداف آنها در خانواده شود.
کسب سرمایۀ اجتماعی توسط زنان میتواند باعث تغییر در موقعیت آنها در خانواده و تحول در چگونهگی نقش شان گردد به این معنا که سرمایههای اجتماعی به عنوان فرصتی برای زنان عمل میکنند آنان را را قادر میسازد تا در رفاه و آسایش اعضای خانواده، محیط ماهول و جامعه به گونۀ بهینه، کارهای نافع را انجام دهند.
Comments are closed.