احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:محمداکرام اندیشمند/ سه شنبه 13 قوس 1397 - ۱۲ قوس ۱۳۹۷
وقتی ببرک کارمل پس از سرنگونی حکومت امین که به رهبری حزب دموکراتیک خلق و حاکمیت حزبی دست یافت و در نخستین همایش سراسری نمایندهگان حزب در پایتخت(۱۹۸۱) که برای تایید رهبری او تدویر یافته بود، بهسوی میز سخنرانی آمد، داکتر نجیبالله انانسر همایش در استقبال از او شعری را با تغییر واژههایش خواند و در اشاره به کارمل گفت:
موی سفید را فلکش رایگان نداد
این رشته را به نقد جوانی خریده است
اما چند سال بعد، ورق به سود رهبری و حاکمیت حزبی و دولتی داکتر نجیبالله و به زیان آن موی سفید حزب دموکراتیک خلق که نجیبالله گفت موهای سفیدش را فلک رایگان نداد، برگشت. این ورق را روسها برای هر دو بر گشتاندند. نجیبالله را بر مسند قدرت نشاندند و ببرک کارمل را بر گوشۀ عزلت و تبعید بردند.
ببرک کارمل و سالهای تبعید در شوروی: ولادیمیر کریچکوف، رییس ادارۀ اول کی.جی.بی که بعد در سال ۱۹۸۸ به ریاست کی.جی.بی رسید ماموریت یافت تا ببرک کارمل را قانع و وادار به ترک قدرت و رفتن به تبعید در مسکو کند. او در نومبر۱۹۸۶ برای چندمینبار به کابل آمد تا رهبر مستعفی و در واقع، برکنار شدۀ حزب و دولت را به مسکو ببرد.
کریچکوف به کارمل گفت: «شما نیاز به استراحت و معالجه دارید. هرگاه شما رد نمایید، دشمنان شاید شما را بکشند.» اما ببرک کارمل تهدید کریچکوف را در برابر خود از جانب دشمنان تردید کرد و گفت: «نخیر، اکنون تنها دوستان میتوانند مرا به قتل برسانند.»
کریچکوف ببرک کارمل را به مسکو برد. شورویها نخست اپارتمانی را در شهر مسکو برای اقامت رهبر پیشین حزب دموکراتیک خلق اختصاص دادند، اما به او توصیه کردند که در خانۀ ییلاقی حومۀ مسکو زندهگی کند. ببرک کارمل به این خانه که «داچه» نامیده میشد در منطقۀ «سریبر یانی بور» در حومۀ مسکو انتقال یافت. ولادیمیر سنگیریف خبرنگار نظامی روزنامۀ پرودا ارگان نشراتی حزب کمونیست شوروی در دسمبر۱۹۸۹ که با ببرک کارمل به گفتوگو نشست از زندهگی او در این خانه مینویسد: «در این خانه دو طبقهیی ساخته شده از چوب، اکنون رهبر سابق افغانستان با خانمش و یک پیش خدمت عادی زندهگی میکند. مقامات شوروی که این مکان را برای وی تعیین نمودند، در ضمن گفتند: او یک مهمان عالی مقام است و از همه مزایای یک بازنشسته بهره گرفته میتواند… من با کارمل در زمانههای دیگر، معرفت حاصل نمودم. او مرا در قصرش در کابل پذیرفت. عجبا که وی خیلی زود به مقامش به حیث رهبر خو گرفت. با آدمهای مشتاق تملق و ستایش سرو کار پیدا کرد و با رضایت خاطر بر مسندش تکیه زد، اما اکنون همه چیز دگرگون شده است. رفقای شوروی که مقام رهبری افغانستان را بر وی تحمیل کرده بودند در یک مقطع معین به وی خیانت کردند؛ از وی رو برگشتانده به فراموشیاش سپردند. اگر چه خانۀ ییلاقی کنونی در یک دهکده با پرستیژ واقع است، اما تفاوتی از زندانی در کابل ندارد که زمانی در آن اسارتش را گذرانده بود. در این جا تنها خوراک بهتر است و دکتوران معالج بیشتر…» ببرک کارمل چهار سال را در داچه سریبریانی بور بهسر برد. دولت شوروی در این چهار سال او را از بازگشت به کابل منع کرد. او پس ازچهار سال زندهگی در «سریبریانی بور» با تلاش هوادارانش در درون حزب دموکراتیک خلق و حاکمیت حزب به کابل برگشت.
آخرین سالهای زندهگی ببرک کارمل: بازگشت ببرک کارمل در ۱۱جولای ۱۹۹۱(۲۰ سرطان۱۳۷۰)به کابل پس از چهارسال انزوا و تبعید در شرایط متفاوت از سالهای رهبری او در حزب دموکراتیک خلق و دولت بود. بحران در درون حزب و حاکمیت حزب تشدید یافته بود و روند فروپاشی شوروی به عمق و گسترش این بحران میافزود. صرف نظر از نقش ببرک کارمل پس از بازگشت به کابل در کشمکشهای درون حزبی، سالهای پایان حیات او پس از فروپاشی حاکمیت حزب دموکراتیک خلق بهتر از سالهای تبعید و انزوای او در مسکو نبود. حامد علمی خبرنگار رادیو بی.بی.سی در سالهای نخست دهۀ نود که با ببرک کارمل در تابستان ۱۹۹۲ در حیرتان صحبت کرد، او را «یتیم جنگ سرد» خواند و ببرک کارمل خود را قربانی جنگ سرد گفت: «من در این منطقۀ دور افتاده صرف بهخاطر آن زندهگی میکنم که میخواهم در افغانستان باشم و در افغانستان بمیرم. افغانستان وطن محبوب همۀ ماست. شرایطی که امروز در وطن آمده، آمدنی بود. صرف ما قربانی جنگ سرد شدیم. من از شرایط کنونی کشور سخت متأثر هستم و روزها برای وطنم گریه میکنم.»
ببرک کارمل اندکی پس از بازگشت به کابل که دولت حزب دموکراتیک خلق به رهبری نجیبالله فروپاشید، به شهرک مرزی حیرتان در ولایت بلخ رفت و بیشتر از سهسال را با انزوا و بیماری در آنجا بهسر برد. سپس برای تداوی به مسکو انتقال یافت و در سال ۱۹۹۶ در مسکو وفات کرد. جنازهاش را هواداران او در جناح پرچمِ حزب دموکراتیک خلق به حیرتان انتقال دادند و در آنجا دفن کردند. مصطفی دانش، خبرنگار و نویسندۀ جنبش چپ ایران که در سالهای رهبری ببرک کارمل با او بارها در کاخ ریاستجمهوری کابل به گفتوگو نشسته است، او را هنگام ملاقات در سال ۱۹۹۵ در حیرتان خاطرۀ تلخی میخواند که مقدر بود دیر یا زود فراموش شود: «وقتی در برابر رییسجمهور پیشین قرار گرفتم ابتدا او را نشناختم. پیر مردی فرسوده و درهم شکسته در برابرم ظاهر شد که بیماری سرطان بر او چنگ انداخته بود. در سالهای پیشین بیش از دهبار در کاخ ارگ پای صحبت او نشسته بودم. او در جنگ سرد به عنوان یکی از مهرههای مهم بلوک شرق، اعتبار زیادی داشت. در آن دیدارها با شور و هیجان و اعتماد به نفس بیپایان از اهداف و نقشههای خود حرف میزد. کارمل از دیدار من شگفت زده است. چهرۀ گرفتهاش باز میشود. مثل یار گُمشده در آغوشم میگیرد. فکر میکنم تنها روزنامهنگاری بودم که در آن روزهای تیره و تار به سراغش رفته بودم. همه ترکش کرده بودند. دیگر نه از پزشکان مخصوص روس خبری بود و نه از صدها فرمانده و ژنرالی که روزگاری احاطهاش کرده بودند. او همه چیز را از دست داده بود و با خفت و خاری به این شهر دور افتاده تبعید شده است. اتحاد جماهیر شوروی تا آنجا که توانست از او بهره برداری کرد، اما امروز او مطرود شده، حتا از دادان ویزای سفر به او خودداری میکند. در مصاحبههایم با کارمل، در سالهای ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۶ همیشه ویکتور پلیچکا سرمشاور شوروی را کنار او میدیدم. او در ظاهر در برابر کارمل سر خم میکرد، اما به واقع بر او فرمان میراند و از طریق او بر سراسر کشور افغانستان حکومت میکرد. دوران زمامداری کارمل به همان نحوی پایان یافت که آغاز گشته بود…»
Comments are closed.