گزارشگر:سه شنبه 27 قوس 1397 - ۲۶ قوس ۱۳۹۷
محمد آصف ایوبی- رییس مؤسسۀ فرهنگی و اجتماعی صلح هفت فلم/
«عدالت» یکی از مهمترین واژهها در باورِ انسانها محسوب میشود که تأثیر بر رفتار اجتماعیِ آنان دارد. از زمان پیدایش، بشر عدالت را به عنوان یک گرایش باطنی شناخته و به آن روی آورده و مبنای قوانین و قضاوت قرار داده است. هیچ چیز به اندازۀ پایمالشدنِ حقِ ضعیف و مظلوم برای فطرت بشر زجرآور و نفرتانگیز نبوده و هیچ چیز به اندازۀ بیعدالتی، کینه و دشمنی به دنبال نیاورده است.
عدالت یکی از شاخصههای اصلیِ زندهگی بشر در دنیای امروزی به شمار میرود، و در حقیقت عدالت از مفاهیمیست که ذهنِ بشر همیشه به آن پرداخته و آن را نیکو و عالی دانسته است. عدالت را میتوان پایه و اساس مشروعیت، حاکمیت و مبنای توجیهِ ضرورتِ وجود دولت تلقی نمود. واقعیت این است که دغدغۀ فکری همۀ شهروندان یک جامعه، عدالت اجتماعی است. بدون شک میتوان گفت که موضوع عدالت از اهمیت و جایگاهِ بالایی در بین انسانها برخوردار است و علاقۀ افراد به عدالت، یک نیاز طبیعی و اساسی به نظر میرسد. افراد نیازهای طبیعی متفاوتی دارند که از طریق تعامل با دیگران به بهترین حالتِ ممکن حاصل میگردد. این نیازها را میتوان در قالب نیازهای اقتصادی از قبیل پول و امکاناتِ مادی تا نیازهای اجتماعی و احساسی از قبیل توجه و احترام شخصی در نظر گرفت. عدالت به اشخاص شیوههایی را ارایه میدهد تا قضاوت کنند که آیا این نیازها در حیطۀ زندهگیشان که اغلب پیچیده هستند، برآورده میگردد یا خیر.
مهمترین بحث دربارۀ عدالت، قابل دفاع ساختن روابط نابرابری در جامعه است. نابرابری در ثروت، قدرت و شأن اجتماعی، به مثابۀ شباهت در استعدادهای بیشتر افراد، واقعیت انکارناپذیرِ همۀ جوامع بوده و گذشته از آن هیچ ارتباط معنیداری میان نابرابری در ثروت و قدرت و نابرابری در استعدادهای طبیعی و جود نداشته است. به این دلیل، بحث اصلی عدالت، دفاع از این نابرابریها میباشد. مفهوم عدالت اجتماعی در اوایل قرن ۱۹ مطرح شد به این خاطر که عدالت امری اجتماعی است که با کیفرها و مجازاتِ حقوقی سر و کار ندارد، بلکه بیشتر به سعادت و رفاه اجتماعی میپردازد. از دیدگاه فلسفۀ سیاسی، عدالت صفت نهادهای اجتماعی است، نه صفت انسان و اعمال او. منظور از عادلانه بودنِ نهاد اجتماعی این است که حقوق و مسوولیتها، قدرت و اختیارات، مزایا و فرصتهای وابسته به خود را عادلانه توزیع نماید.
عدالت در قرآن یکی از هدفهای اصلیِ بعثت پیغمبران به حساب میآید. قرآن با صراحت به برقراری عدل میان انسانها اشاره میکند. «ما فرستادهگان خود را با دلایل روشن فرستادیم» یعنی با قوانین و مقرراتِ عادلانه برای اینکه افراد بشر به عدالت رفتار کنند و اصل عدالت در میان ابنای بشر برقرار گردد.
دانشمندان زیادی دربارۀ عدالت نظریهپردازی کردهاند، از جمله افلاطون ضمن ارایۀ تصویر کلی برای جامعۀ مطلوب یا مدینۀ فاضله از عدالت بحث کرده است. او معتقد است که مدینۀ فاضله چهار صفت عدالت، شجاعت، حکمت و خویشتنداری را در خود دارد که برجستهترین آنها عدالت است و این صفت بقیه را به وجود میآورد و هماهنگکنندۀ آنها هم در اجتماع و هم و در وجود فردی است. به زعم افلاطون، عدالت است که هریک از افراد جامعه به وضع و موقعیتی که در اجتماع دارند خشنود میباشند و آن را قبول میکنند و وظایفِ مربوط به آن را به حد کمال انجام میدهند.
ارسطو نیز سعادتِ راستینِ آدمی را در فضیلت میداند و فضیلت نیز در بالاترین وجه خود در عدالت متجلی میگردد.
به نظر هابز، عدالت عبارت است از عمل به تعهداتی که فرد از سرِ نفعطلبی به آنها رضایت داده است.
امانویل کانت، اصول عدالت خویش را بر محور به حداکثر رساندن آزادیهای مدنی و سیاسی استوار میکند و بر آن است زمانی جامعه به سامانِ اجتماعیِ معقول و مطلوب دست مییابد که نه تنها آزادیهای مدنی و سیاسی افراد آن محترم شمرده شود، بلکه قوانین اساسی جامعه به گونهیی ترسیم شود که این آزادیهای بیرونی به حد اکثر برسد.
بدون شک میتوان گفت که یکی از علتهای اصلی و اساسی در جامعۀ فعلی افغانستان، اختلافات و درگیریهای اجتماعی معقولۀ عدالت است. دلایل مختلفی که باعث بیعدالتی و عدم دسترسی همهگانی به منابع اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی میشود، همیشه نارضایتی و ناخشنودی را در میان اقشار و قومیتهای گوناگون افغانستان ایجاد کرده و دامنۀ این اختلافات و کشمکشها با گذشت زمان و برپایی حکومتها در افغانستان هرچه بیشتر و گستردهتر گردیده است. دستیابی به منابع موجود در کشور و تحقق عدالت اجتماعی همهگانی بدون شک میتواند وحدت ملی را در افغانستان فراهم کند، چرا که فقدانِ این امر باعث گردیده که افغانستان سالها جنگ و خونریزی را تجربه کنـد.
اگر در اجتماع عدالت وجود نداشته باشد و افراط و تفریط در آن حکمفرما گردد، گروه محدودی از همۀ فرصتها و امکانات بهرهمند میشوند و بیشتر اعضای جامعه از اکثر فرصتها و امکانات زندهگی محروم میگردند. بهصورت واضح و آشکار میتوان دید که چینین اجتماعی به نابودی و بربادی خواهد رفت. همچنان اجتماعی که عدالت در آن مراعات نشود، نمیتواند در عرصههای ملی، بینالمللی و جهانی موقعیتِ آبرومند برای خود مهیا کند.
برای مبارزه با بیعدالتی، جامعۀ فعلیِ افغانستان باید مسایل مهمی چون توسعۀ علمی، حقوقی و زمینههای آن را به عنوان یک عاملِ موثر مورد توجه قرار دهد تا عدالتِ اجتماعی را از مرحلۀ شعار به مرحلۀ واقعیت نزدیک سازد. با فراهم نمودنِ عدالت اجتماعی در سراسر کشور میتوان به وحدتِ ملی دست یافت. ملتِ واحد و معتقد به ارزشهای عدالت اجتماعی، یک امرِ لازمی و ضروری در هر جامعه میباشد، اما زمانی این امر محقق میگردد که افراد آن جامعه به ارادۀ مشترک رسیده و احساسِ تعلق به سرزمینِ واحد و مشترکات تاریخی، فرهنگی و ملی داشته باشند.
بدون حدس و گمان میتوان گفت که لفظی زیباتر و کلمهیی لذتبخشتر از «عدالت» وجود ندارد. عدالت در اجتماع بشر اساسِ سعادت و خوشبختی است. به اُمید اینکه زمینهسازی برای دسترسی همهگانی به منابعِ موجود در کشور صورت گیرد و به این ترتیب، مسیری مناسب برای تحقق عدالت اجتماعی در جامعه هموار گردد و با بسترسازی فرهنگی و آگاهی عمومی در جامعه، شاهد از بین رفتنِ اختلافات و چالشهای موجود در کشور باشیم و با تحقق عدالت اجتماعی، یک افغانستانِ آباد و آزاد داشته باشیم.
Comments are closed.