احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:پونه نیـکویی/ چهار شنبه 28 قوس 1397 - ۲۷ قوس ۱۳۹۷
بر کسی پوشیده نیست که با مطالعۀ ادبیاتِ هر کشوری میتوان به فرهنگ و سیاست و جریانهای فکری و حتا جریانهای اجتماعیِ آن کشور پی برد، چرا که ادبیات و بهخصوص شعر نشأتگرفته از شعور اجتماعی، معرفت عمومی و حافظۀ جمعیِ یک ملت است.
بر این اساس، با مطالعۀ مجموعۀ «روح اندوهگین یک شاعر»* سرودۀ شاعر بزرگ افغانستان، سیدرضا محمدی که محبوبیتی فراقومی در افغانستان و فراملی در منطقه دارد، میتوان به زوایای مختلف فرهنگ و هنر و سیاستِ کشور افغانستان پرداخت.
سیدرضا محمدی تاریخ زنده و پویایِ ادبیات معاصر افغانستان است که سالهای سال زندهگی در کشورهای مختلف را تجربه کرده و در تمامِ این ایام از خود چهرهیی فعال نشان داده است. او که در کارنامۀ خود همکاری با نشریاتِ مختلف از جمله سروش جوان، همشهری، کار و کارگر، ابرار و چاپ چندین کتاب شعر و راهاندازی جلسات مختلفِ شعر و جشنوارههای متعدد را داشت، بعد از شکست طالبان به افغانستان بازگشت و با مطبوعات مختلف تخصصی و تحلیلی در زمینۀ فرهنگ و مسایل فکری و حوزۀ نقد جدیِ ادبیات به فعالیت پرداخت. برای ادامۀ تحصیل فلسفه به لندن سفر کرد. در لندن هم مجلۀ سیمرغ را با همکاری ادیبانِ هموطنش به راه انداخت.
تسلط بر دانش سیاسی و تفکر خلاق در شعر، استفاده از شگردهای نوغزلنویسی و تصاویر انتزاعی و ایجاد فضاهای بومی در شعر مهاجرت و تکیه بر موسیقی حماسی، از او صدایی متفاوت میآفریند.
صدای او برخاسته از حنجرۀ ملتی است که در سرزمین پُرتبوتاب افغانستان روایتِ متفاوتی از زندهگی را تجربه میکنند؛ روایتی دردناک و غمگنانه با بوی خون، آتش، باروت، مرگ، جنازه، جسد، جنگ(یگانهایم ملتی که درد و رنجمان یکیست- ص۴۳). با این تعاریف میتوان دریافت که جانمایۀ اصلی شعر محمدی، اندوهها و آرزوهای مردمِ سرزمین اوست.
صدای او یک صدای معترض است (اما دهان بستۀ ما را شکستهاند-ص۳۷-ص۳۹) از جامعهیی که از سکوت عدالت رنج میکشد. فضای مسلط شعرِ او شعر اعتراض است (حق با سکوت نیست سراپا صداستیم) و این صدای معترض همراه با امید و مقاومت از لایههای پنهانی شعرِ او نیز شنیده میشود. دردهای او دردهای شخصی نیست و صدای اعتراض او حدیث نفس نیست، بلکه رنج او رنج مردم و فضای تیرۀ حاکمیت سرزمینش است و امیدِ او امید هموطنانش است(یک ملتیم و یک تنمان کم نمیشویم).
هر دل تبش به نقشۀ تلخ تو میرسد
هر شعر کوچهیی که به بلخ تو میرسد- ص۸
ناراضیام به حد تمام غم زمین
از آنچه خواستیم و به ما آسمان نداد- ص ۲۸
دل سنگ دست سنگ دعاهای دست سنگ
لب سنگ و سنگ البته در بین لب دعا– ص ۲۴
با غیرت شکسته دگر سر نمی کنیم
خون تو را معامله دیگر نمیکنیم- ص ۳۱
ویرانی همیشه تاریخ ماستیم
قربانی همیشۀ تاریخ ماستیم- ص ۳۱
خون با تب دین میچکد از زندهگی ما
از ما بستانید مسلمانی ما را– ص ۵۷
ای صبح مه آلودۀ کابل بغلم کن
در دامن خونین تو باشد که بمیرم- ص ۴۸
دو قرن مبتلا به گور دو قرن تلخ ترششور
دو قرن خیره سیاه دو قرن قتل عام نور- ص۴۲
تبعیض را به تعامل نمیکنیم
تحقیر را دوباره تحمل نمیکنیم- ص ۴۰
سیدرضا محمدی در مولفههای تخیل، تکنیکهای بیانی همچون تشبیه، استعاره، تشخیص، نماد و کنایه تا حدود قابل توجهی موفق بوده و ادبیات او ادبیاتِ ستیزنده است. واژگان این مجموعه یادآور فرهنگ ملی، مذهبی مشترک ماست.
محمدی احساس حاکم بر اشعار خود را بر پایۀ احساس اجتماعی و سیاسی و وطندوستی بنا نهاده است و شعر او شعری متعهد و اجتماعی و در نبرد بین حق و باطل است و او از دردها و رنجهای مردم کشورش سخن گفته است و بهروشنی میبینیم که شعر او پیوند عمیقی با دیدگاه سیاسی و اجتماعی و جهانبینی شاعر دارد. مخاطبی که شعر محمدی را میخواند، در حین خواندن و مواجهه با تلخی لبخند غمگنانهیی هم بر لب دارد که این جوانه در لایۀ باریک طنز سیاه و تلخ و در عمق پنهان واژگان شعر او سبز است.
اینک منم که ساختهام نان از ابرها
در سطل ماست ریختهام آفتاب را- ص ۹
پس با ستارهها نمک و با سپیده سس
پر کردهام به سبزی اندوه قاب را- ص ۱۰
در فرش و ظرف مرگ شبیخون گرفته است
هم پنکه هم بخاری طاعون گرفته است- ص۱۱
مادرم جای سرش بشکه تنش از بنزین
پدرم قیر به تن کرده به برآمده است- ص ۵۴
محمدی به کاربرد اوزان طولانی در اشعار خود توجه نشان داده است و بنیادیترین عنصر سازندۀ این مجموعه جریان ستیزندۀ بیانی شاعر در حرکت و جنبشی است که وزن شعر حماسی برای او به ارمغان آورده است. به موازات موسیقی حماسی و ادبیات ستیزنده و ظلمستیزی، بار عاطفی و لطافت معنایی در لایههای پنهان شعر او موج میزند.
بدهکارم به مستی روزهایی را که هشیارم- ص ۵۱
ای صبح مهآلوده کابل بغلم کن
در دامن خونین تو باشد که بمیرم- ص۴۸
بختآور دلاور غزنی تو زندهای
شهدخت رنج، دختر غزنی تو زندهایــ ص ۳۱
و دختر اینجا با مادرش حکومت داشت
ندیمش آب، غمش خاک، همدمش بلبل– ص۲۲
لبش حکومت بابل، دلش ولایت بلخ– ص ۵۵
بدهکارم به چشمم دیدن خوبان عالم را– ص۵۲
در قلمرو محمدی صنعت کنایاتِ رایج در زبان محاوره و کلمات افغانی بسیار به چشم میخورد که جای تأمل دارد. نوآوری و خلاقیت شاعر در آفرینش تصاویر قدرتمند بر صمیمیتِ این مجموعه افزوده است و غلبه با تصاویری است که پیشتر در اشعار کهن و شعر امروز افغانستان رایج بوده است. تصاویری که محمدی در این قلمرو میآفریند، بیشتر حاصل تجربههای شخصی او است. شاید برای همین تجربۀ شخصی است که بیان روایی، انسجام ساختاری شعر او را در بر گرفته است اما رگههایی از نوآوری در نمونههایی از ابیات محمدی دیده میشود که بسط و گسترشِ آن میتواند دلنشانتر باشد.
حضور گستردۀ عنصر ردیف، به عنوان مکمل قافیه و یکی از شاخصههای مجموعه، ارتباط تنگاتنگی با ابیات محمدی دارد. اینکه یسیاری از شعرهای این مجموعه مردّف است گواه این ادعاست.
تصاویر مذهبی
نمونههای زیر بخش قابل توجهی از استخدام واژههای فرهنگ دینی شاعر در این مجموعه است که به ارتقای معانی و انتقال عواطف و احساساتِ او یاری رسانده است.
دستانش ابر ریخته در بوستان عدل
شمشیرش آب خورده ز توحید لافتا- ص۲۶
از این غریبی از این عسرت نشسته به دود
به آفتاب خراسانی خجسته درود– ص ۶۴
این کاروان پلکتر عاشقان اوست همواره خود به کرب و بلا میبرد مرا– ص ۶۲
مجال لب به ابن جهل و بولهب نمیدهیم
از آفتاب زادهایم و سر به شب نمینهیم-ص ۴۴
گوساله چرا حاکم این قوم نباشد
تا دیو زده موسی عمرانی ما را- ص۵۷
نمونههای زیر بخش قابل توجهی از خلق تصاویر انتزاعی شاعر در این مجموعه است که به ارتقای معانی و انتقال عواطف و احساساتِ او یاری رسانده است.
تصاویر انتزاعی
در میز، در موبایل در انترنت آدمم- ص ۹
اینک منم که ساختهام نان از ابرها- ص ۹
در شیشههای ودکا آمد به خانهها– ص ۱۱
امروز وارث پر طاووس پلک ماست- ص۱۶
ما شهری از مجسمه بودیم در زمین– ص ۲۳
پشت تقاطع زمان وقت همیشه میرسد– ص ۳۵
مادرم جای سرش بشکه تنش از بنزین- ص۵۴
قالب مثنوی در ادبیات کهن غالباً به عنوان قالبی مناسب برای طرح داستانهای عرفانی، غنایی و حماسی مورد توجه قرار میگرفته که انتخاب هوشمندانۀ محمدی در این زمینه بر تأثیرگذاری شعر او افزوده است. ساختار این مثنویها و غزلمثنویها و غزلهای طولی با ساختار مثنوی به گونهیی بود که او توانسته در ایجاد قالبهای مرکب هنرمندانه عمل کند و آنها را در دلِ هم بیامیزد و به هم پیوند بزند و نهالی سبز به بار بنشاند.
—
*«روح اندوهگین یک شاعر» را انتشارات شهرستان ادب در سال جاری راهی بازار کرده است.
Comments are closed.