احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالهدی اشرفی خراسانیگ/ دو شنبه 17 جدی 1397 - ۱۶ جدی ۱۳۹۷
بخش چهارم/
۱٫ وبر و اسـلام
وبر در نوشتههایش پیرامون اسلام، دست به پژوهش زده و وفق اصول اساسی مطالعاتیِ خود بر نتایج اقتصادی و اجتماعیِ حاصل از دین اسلام تأکید داشته، اما اسلام را به عنوان دین ناظر به فرد، مانع صنعتیشدن نمیداند. در تحلیل نهایی وی در باب اسلام، اذعان میدارد که این دین برای ظهور سرمایهداریِ عقلانی مناسب نبوده و پُر از موانعی است که راه توسعۀ سرمایهداری را سد کرده و بهخصوص محراق توجهاش را بر موروثیگری نهادهای سیاسی اسلام قرار میدهد. به عبارت دیگر، در مباحثِ خود وبر در باب اسلام به اخلاق اقتصادی، گروه حامل دین/مذهب و نظام سیاسی اشاره کرده است(بشیریه، : ۱۴۵). در نگاه کُلی وبر، اسلام آمیزهیی از اخلاق به شمار میرود که در تضاد با روحیۀ سرمایهداری قرار دارد؛ زیرا به مذهب زهد این جهانی مبدل نشد (گروه حامل اسلام نظامیها بود نه تاجران) و دیگر اینکه سلطۀ پاتریمونیال متکی بر ارتش مزدور باعث عدم رشد اشرافیت مستقل، نهادهای مدنی، حقوق عقلانی و شهرها و اصناف مستقل گردید (ترنر، ۱۳۹۱: ۱۴۶). بنابراین، نوشتههای وبر در باب اسلام را میتوان به دو بخش تقسیم کرد: نخست، تفسیر از محتوای اخلاق اسلامی که دو جنبۀ کلیدی دارد: اولی، اسلام به عنوان دینی توحیدی و تحت اشراف پیامبرانۀ محمد(ص) در مکه ظاهر شد اما به یک دین زاهدانۀ اینجهانی در نیامد، زیرا حاملان آن جنگجویان بودند و جنگآوران را قدرگرا و نه اسلوبگرا و عقلگرایِ فاقد انضباط درونی و ریاضتکشی میداند. عنصر طلب رستگاری در اسلام به طلب زمین با انگیزههای دنیوی مبدل گشت و اسلام بهجای آنکه دین تغییر و تحول باشد، به صورت دین سازگار در همرنگی با جماعت درآمد. اما وبر بر مراتب ضعیفترِ ریاضتکشی در انجمنهای اخوت صوفیگرایی اسلام تأکید داشت، اما آنها را در راه تأمین سرمایهداری ناتوان میدانست. دوم، تصوف که نیازهای مربوط به هیجانهای جنونآمیز و احساساتِ تودهها را تأمین میکرد، پارهیی از ناخالصیها را با دین اولیۀ یکتاپرستی در مکه آمیخت و اسلام به سمت دین عروج عارفانه کشانیده شد؛ یعنی وبر بیان میکند که اسلام فاقد اخلاق متناسب با رشد سرمایهداری عقلانی است. (ترنر، ۱۳۹۱: ۲۹۸)
در مطالعه و فهم تحلیل وبر پیرامون اسلام، به موضوعات موروثیگری و جانشینی فرهمندانه و مختصری هم در باب جامعهشناسی انگیزهها میپردازیم. جان تحلیل وبر، ارتباط بین جامعۀ اسلامی و سرمایهداری عقلانی است، اما ساختار موروثی اسلام سنتی بود که با افراطگرایی سیاسی، آزادی شهرها، استقلال قانون عقلانی را از بین برده و بنابراین، با ظهور نظام سرمایهداری ناسازگار بود (ترنر، ۱۳۹۱: ۱۵۱). وبر اسلام را فاقد حقوق عقلانی و رسمی و شهرهای خودمختار دانسته و رویکردهای حاکم را لذتگروی، تقدیرگروی و تقلید از سنتهای ریشهدار میداند و علل رواج این رویکردها را اوضاع واحوال حکومتهای اسلامی (دیوانسالاری و علایق جنگآوران عرب دانسته که فاقد هرنوع سیستم واژهگان انگیزشی برای تغییر و و نوگرایی بوده اند) که همین ماهیت سیاسی، نظامی و اقتصادی جامعۀ اسلامی به عنوان شکل موروثی سلطه و بیثباتیهای حاصل از ساختارهای سیاسی- نظامی جامعۀ اسلامی از موانع مهم صنعتی نشدن (توسعه) به شمار میرود.
وبر از قالب جامعهشناسی انگیزهها به تحولات جوامع اسلامی مینگرد و با آنکه مشکل اساسی این جوامع را غلبۀ سلطه موروثیگری یاد میکند، اما با گذر از توصیف صوری به شرح جهانبینی کنشگران اجتماعی، نوع تلقی و انگیزهها برای باز کردن معناها در موقعیتهای متقابل نیز به واکاوی خود ادامه داده و متذکر میشود که نوع انگیزههای عملگرا، دنیوی و عقلانی که مختص مذهب پروتستانی بوده، در میان دینداران مسلمان رشد نیافته و این از عوامل مهم در عقب ماندهگی و عدم تحقق تغییر و دگرگونی اجتماعی در این جوامع به شمار میرود. مراد وبر از انگیزهها مجموعهیی از معانی ذهنی است که به نظر مشاهدهکننده با خود کنشگر، دلیل کافی و وافی بر رفتار مورد بحث باشد و بهعبارت دیگر، انگیزه عبارت است بیانی لفظی که توصیف، تبیین یا توجیه رفتاری را بهدست میدهد که مورد توجه یک کنشگر اجتماعی بوده است(ترنر، ۱۳۹۱: ۲۴۴). آنچه میشود از برداشتهای وبر در باب اسلام استنباط کرد، یک تناقض معنایی- عملی بزرگ در درون اسلام است که از یکطرف سبک زندهگی تجملی و لذتگرا و از جانب دیگر، یک اخلاقِ صوفیگرا که ترک دنیا و ضدیت با مادیگرایی را شعار میداد که این تقابل درونی باعث شد که گروه حاملین پیام اسلام، جنگجویان و صوفیان فاقد انگیزههای ضروری برای تحول اجتماعی و سیاسی در بستر زندهگی فردی و جمعی مسلمین بوده و تنها علاقهمندی آنها به حفظ وضع موجود خلاصه میشد. انگیزههای مانند غلبۀ نوع ملکجویی، تعصبگرایی عربی و برتریخواهی قبیلهیی مفاهیم رستگاری و تعالی روحی را صرف در درون همین دو گروه حامل خلاصه کرده و این گروهها بنابر تعابیر مشخص از اسلام و آموزههای آن به حفظ منافع قشری خود پرداختند و بس، و از هر نوع گسترش مجموعه واژهگان انگیزشی اسلام که دارای اثرگذاری قوی روانشناختی و فرهنگی جهت تحول فراگیر در میان تودههای مردم باشد، جلوگیری کرده و صرف مفاهیم انتزاعی و تقدیرگرایانه، تقلیدی بنابر رهیافتهای سنتی از عصر نبوی بدون توجه به اوضاع و شرایط زمانی و مکانی برای عموم مسلمین بهحیث آموزههای گرانقدر و لایتغیر انتقال داده میشد که هیچ نوع نقش جدی در زندهگانی مادی اینجهانی مومنین نداشته است.
در جامعۀ اسلامی زهد صوفیان، حامل یک پیام و اخلاق دینی ناظر به تلاش در کار و حرفه و وظیفه نبود، بلکه کنشها و انگیزههای حلقات صوفیان در تقابل با موفقیت در حرفه و کار و پیشۀ افراد در زندهگی بوده که با توجه به چنین موضوعی، وبر با دید مقایسهیی بین زهد صوفیان و پروتستانها یادآور میشود: زهدگرایی دراویش، همانند زهدگرایی پروتستانهای پارسا، نوعی اخلاق دینی ناظر به حرفه و پیشه نیست؛ زیرا کنشهای دینیِ دراویش ارتباط بسیار اندکی با اشتغالات دنیوی آنان داشته، در مسلک ایشان پیشههای دنیوی، اگرهم با آیین خاصی که برای رستگاری دارند، ارتباطی داشته باشد، ارتباطی صرفاً عارضی و نه ذاتی است (ترنر، ۱۳۹۱ :۲۴).
Comments are closed.