احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





نقش نهاد های دینی در فرایند توسعه سیاسی افغانستان

گزارشگر:عبدالهدی اشرفی‌ خراسانی/ سه شنبه 18 جدی 1397 - ۱۷ جدی ۱۳۹۷

بخش پنجم/

mandegarیکی از عواملِ مهم که راه انگیزۀ این‌جهانی اسلام را در راه رشد و تحول (توسعه) گرفته است، مبدل شدنِ اسلام به یک مذهبِ هم‌رنگ با جماعت است. مبدل شدن یک دینِ پویا، این‌جهانی و رستگارمحور به یک سبک اخلاقِ فیودالی فاقد حس سروری بر جهان، اسلام را به سطح یک مجموعۀ مکمل از فیودالیسم یعنی نظام برده‌داری، نظام ارباب‌رعیتی و چندهمسری، خوار شمردن و به زیر سلطه درآوردنِ زنان مبدل ساخت(ترنر، ۱۳۹۱ :۲۴۹-۲۴۸). این ادعایِ وبر در نزد منتقدین مسلمان، خالی از ایراد نیست. از آن‌چه در اندیشۀ وبر به‌حیثِ شرایط و لازمه‌های انگیزشِ این‌جهانی مطرح بوده، می‌توان موارد زیر را یاد کرد: نیروی کار آزاد، شهرهای خودگردان، متشخصانِ شهری و قانون‌ عقلانی (حقوق‌ عقلانی) است که به تحولات و نقش انگیزشی پیام‌های اسلام بر ساخت‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و در نهایت، اخلاق اقتصادی از چنین نگاهی می‌نگریست. با صرف‌نظر از درستی و نادرستیِ نوشته‌های وبر، اما در بابِ جامعۀ افغانستان به‌خصوص با تکیه بر تاریخ معاصر این کشور، نوعی نگاه تجملی و لذت‌جویانه نسبت به اشیا و زنان حاکم بوده است.
با سلسله‌های موروثیِ ‌اسلام به‌خصوص عباسی‌ها، یک فرهنگِ متفاوت و مجموعه واژه‌گان انگیزشی در جامعۀ اسلامی حاکم شد که بر نظم، انضباط، فرمانبرداری و تقلید تأکید داشت که زمینۀ پیوند میان ارتش و قشر علما را مساعد ساخت. شریعت هم به مجموعه‌یی از ضوابط مدون و تغییرناپذیر زنده‌گی، به‌حیث یگانه زبانِ مشروع حاکم به‌ رفتار مبدل شد(ترنر، ۱۳۹۱: ۲۵۴). با بسته شدنِ باب اجتهاد در اسلام، دیگر باب هر نوع داوری، نوآوری و بروزسازی احکام از بین رفت و پیروان شرع مقدس در یک موضع تقلیدی و پذیرشِ بی‌چون‌وچرا به‌ عبارتی بدون فهم چرایی عملی که مکلف به انجام آن بودند، به تابعانِ بی‌حرکت مبدل شدند. علما در این باب به بسط و طرح واژه‌گان انگیزشی‌ پرداختند که متأثر از اوضاع درباری و موروثی‌گری و به ‌عبارتی متأثر از شرایط اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی حاکم بود که سرانجام به محافظه‌کاری و حفظ وضع موجود می‌انجامید و فاقد هر نوع نقش انگیزشی برای تغییر و دگرگونی بود. مدارس و نهادهای دینی عملاً مطابق مقتضیات و سلطه و نفوذ طبقۀ مسلط جامعه عمل می‌کردند و به یک نشانی مطمین برای انتقال این پیام برای دیگر قشرهای جامعه مبدل شده بودند. در دقیق‌ترین عبارت، اسلام به دینی تقدیرگرا، منطبق با الزامات موروثی‌گری- نظامی‌پرور و دین تقلیدی مبدل شد که این خصوصیات در رگه‌های این دین در نهایت به جدا افتادنِ مسیر اسلام از کاروان تمدن بشری انجامید.
واژه‌گانِ هنجارآفرین و انگیزشی در دوره‌های طولانی اسلام، واژه‌گانی محافظه‌کارانه بود. در بُعد اعتقادی با ضعیف شدنِ دایرۀ نفوذ مکتب اهل‌رأی و مکتب ماتریدی در اسلام و بسط اندیشه‌های اشاعره و سلفیسم (اهل حدیث) عملاً تقدیرگرایی در زمینۀ انگیزش انسان در جوامع اسلامی، حاکم و راه هر نوع فعالیت عقل‌محورانه و اجتهادی را بستند. سلسله‌های صاحبان اقتدار در جامعۀ اسلامی از آن جهت به قلع و قمع طبقۀ متوسط در عمل متوسل شدند و عملاً زمینه‌ها و شرایط باروری نیروهای نوساز و تجار را تضعیف کردند که مشروعیت آن‌ها متکی بر حمایت علما و نهادهای دینی و مقلدین بود. با حمایت و تضمین مشروعیت بقای سلطنت سلسله‌های اسلامی، نیازی به نقش دیگر نیروها و گروها محسوس نمی‌شد که این بیانگر نبودِ یک نگاه عام برای توسعه و نوگرایی در جوامع مسلمین را واضح می‌سازد که این نوع نگاه در میان زمام‌داران در کشورِ ما به‌طور عام صادق بوده از جانب دیگر، سیر تاریخ فکر اسلامی یک‌سان نبوده، بعد از هر دوره‌یی رکود و انحطاط گروهی به‌نام مصلحین سر بلند کرده و شیوع عملکرد حاملینِ دین را نقد کردند که از جمله در قرون پسین، اصلاح‌طلبان نام‌آوری در میان مسلمان ظهور کردند. این گروه به ‌دنبال تعریف مجموعه‌های جدید انگیزه‌ها برای اسلام است، پیرامون تحولات اجتماعی مسایلی را طرح کردند که وبر در تحلیل خود از اسلام ارایه کرده است. ریشۀ اصلیِ تحلیل‌های اصلاح‌طلبان در حول‌وحوشِ این می‌چرخد که اسلام دینی با اخلاق ‌عمل‌گرا، این‌جهانی و مرتبط با سیاست و مسایل‌ اجتماعی بوده و بر اصلاح فکر، شیوۀ زنده‌گی و دین‌داری تأکید می‌کند و بر پاک کردن اسلام از آموزه‌های غیرعقلی و برآمده از عادات و رسومی که با روحیۀ اسلام ناب در تقابل قرار داشته که جریان‌های قوم‌محور (ناسیونالیستی) و تصوف مارابوتیسم جزوِ شاخص این گروه‌ها در تمدن اسلامی محسوب می‌شود.
ارزش‌ها و واژه‌گان انگیزشی تصوف عملاً در تقابل و در جهت تضعیف اقتصاد، عمل‌گرایی اجتماعی و روحیۀ دگرگونی‌خواهی قرار دارد. مهم‌ترین عواملِ انحراف‌دهندۀ مسیر تمدنی اسلام را می‌توان موارد زیر برشمرد: صوفی‌گری، تقلید کورکورانۀ مسلمانان از سنت‌ها، خودکامه‌گی نظامی سلاطین (به‌خصوص ترک) که درست‌ترین تحلیل را در این مورد سیدجمال‌الدین بیدارگر مشهور مسلمان انجام داده است: «باید از پیروی حدس و گمان‌ها اجتناب کرده و نباید به صرف تقلید از نیاکانِ خویش دل خوش کند. زیرا اگر انسان بدون برهان یا دلیل، چیزهایی را باور کرده و به پیروی از نظرات غیرمبرهن عادت کند و به تبعیت و پیروی از نیاکان خویش قانع باشد، ذهنِ او ناگزیر از فعالیت فکری باز می‌ماند و به‌تدریج حماقت و کودنی بر او فایق می‌آید(ترنر، ۱۳۹۱: ۲۶۱). اصلاح‌طلبانِ مسلمان بر جایگاه هر دو عنصر شریعت و عقل در پهلوی هم تأکید داشته و آن را شاخصۀ اصلی جامعۀ اسلامی می‌دانند.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.