گزارشگر:احمــد عمران - ۳۰ جدی ۱۳۹۷
با نزدیک شدن زمان برگزاری انتخابات ریاستجمهوری در افغانستان، اتفاقهای بسیار جالب و حیرتآوری به وقوع میپیوندد. اتفاقهایی که شاید پیش از آن، تصور آنها نیز مشکل به نظر میرسید ولی در بزنگاهِ انتخابات میبینیم که این اتفاقها چنان عادی جلوه داده میشوند که اصلاً فکر میکنی باید همینطور میبود. مهمترین اتفاقی که در زمان ایجاد تکتهای انتخاباتی در افغانستان میافتد، تغییرِ دوستیها و دشمنیهاست. آنانی که زمانی بهشدت در موضع مخالف و حتا دشمن قرار داشتند، ناگهان در کنار یکدیگر ظاهر میشوند و چنان دوستییی میانشان شکل میگیرد که اصلاً باورکردنی نیست و در عین حال برخیها که بسیار به یکدیگر نزدیک بودهاند و بهاصطلاح دوستِ سیاسی به شمار میرفتند، چنان به مخالف تبدیل میشوند که فکر میکنی بهزودی پوستِ یکدیگر را خواهند کند.
شاید طبعیتِ سیاست چنین باشد که در آن دوستی و دشمنیِ پایدار وجود ندارد و مهمترین مسأله منافع است. اما مشکل افغانستان افزون بر این تعبیری که از سیاست وجود دارد، نبود اصولِ پایه و اساسیِ حزبی و جناحی است. اکثر همین افرادی که در تکتهای انتخاباتی در کنار یکدیگر قرار میگیرند، هیچ سنخیتِ فکری و ایدیولوژیک با یکدیگر ندارند. هرچند که در افغانستان بسیار مشکل است که بتوان افراد دارای ایدیولوژی را آنگونه که در کشورهای غربی وجود دارند، سراغ کرد. حتا کسانی که زمانی عضو حزب دموکراتیک خلق بودند، که الزاماً باید یک حزب چپی مارکسیست- لنینست میبود، بعداً میدیدی که اصلاً با اصول و ارزشهای مارکسیسم-لنینسیم با همان معیارهای روسی آن نیز آشنایی ندارند، چه رسد به معیارهای اروپایی و غربیِ آن. برخی اعضای حزب شعلۀ جاویدِ افغانستان که بازهم چپیها اما از نوع چیناییِ آن بودند، سر از جبهههای مجاهدین درآوردند و علیه حکومت نوع روسی میجنگیدند و یا مینوشتند. البته این اتفاق در میان مجاهدین هم افتاده بود. برخی افراد که خود را اخوانیهای دوآتشه یعنی متعهد به اصول اخوانالمسلمین قلمداد میکردند، ناگهان از دسترخوان کمونیستها سر درآوردند و حتا به حامیان استراتژیکِ یکدیگر تبدیل شدند. این وضعیت نشان میدهد که در افغانستان هنوز افراد و جناحها بر اساس اصول فکری در کنار هم قرار نمیگیرند، بل منافع و ارزشهای گروهی و مالی آنها را اکثراً به هم نزدیک میکند.
از سوی دیگر، مشکل سالهای اخیر انتخاباتِ افغانستان یعنی پس از به وجود آمدن حکومت توافقیِ وحدت ملی این است که اکثر افراد و جناحهایی که به یکدیگر نزدیک میشوند و تکت انتخاباتی میسازند، قبل از اینکه به قدرت سیاسی دست پیدا کرده باشند، در میان خود شروع به نقض قوانین، تعدیل و عملکردهای فراقانونی میزنند. در قوانین افغانستان کاملاً مشخص شده که یک فرد وقتی میخواهد به عنوان رییسجمهور نامزد شود، در زمان ثبت نام در کمیسیون انتخابات فقط میتواند با دو معاونِ خود ثبت نام را انجام دهد. ولی برخی از نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری با سه معاون و حتا تکتهای ششنفره میخواهند ثبتنام کنند و یا هم ثبتنام کردهاند. جالب اینجاست که هیچ یک از این آقایان نمیگویند که پیش از رسیدن به قدرت دچار نقض قانون شدهاند و کسی که نمیتواند قانون را به رسمیت بشناسد، چگونه بعداً میخواهد به ارزشهای آن پایند بماند.
این هم از مشکلاتِ دیگرِ انتخابات افغانستان است که بر اساسِ قومیت و زبان شکل میگیرد. حالا بسیاری از افرادی که میخواهند نامزد انتخابات ریاستجمهوری آینده شوند، به شمول آقای غنی و آقای عبدالله که باید مجریان قانون باشند، به قانونشکنان تبدیل میشوند. قانونشکنی تنها این نیست که شما دزدی کنید و یا آدم بکشید، بل هر اقدامی را که در مغایرت با قانون قرار دارد انجام دهید، به معنای قانونشکنی است و هیچ تفاوتی با آدم کشتن و دزدی ندارد. اینها متوجه شدهاند که تنها با نمایندهگان سه قوم که در هر تکت انتخاباتی میتواند وجود داشته باشد، نمیشود در میدان انتخابات پیروز شد؛ پس باید قومِ دیگر یعنی علاوه بر پشتون، تاجیک و هزاره، ازبیک را هم با خود در تکت انتخاباتی شامل کرد تا به این وسیله شانس پیروزی بیشتری در انتخابات داشت. افزون بر این، حالا حتا دم از تکتهای ششنفره زده میشود که ممکن است شانس پیروزیِ بیشتری برای آن تکت به ارمغان بیاورد، درحالیکه این تکت اصلاً با روحیۀ قانون برابر نیست و حتا از نظر عرفی نیز چندان تکت جالبی به نظر نمیرسد. ریاست اجرایی در یک زمان به عنوان عبور از بحران انتخابات مطرح شد و به ایجاد حکومت توافقی انجامید که نباید دوباره چنین تجربهیی را تکرار کرد؛ یعنی باید دعا کرد که چنین تجربهیی تکرار نشود. از جانب دیگر ریاست اجرایی در پنج سال موجودیتِ خود چه نفعی در حل مشکل قدرت در افغانستان داشته است؟ آقای عبدالله چه دستاوردی در این پُست دارد که حالا نیز بر حفظ آن تأکید میورزد؟
موضوع دیگر اما بحث امضای توافقهای میانتیمی میان دستهها و تکتهای انتخاباتی است که عوارض بسیار دردناک و خطرناکی را میتواند رقم زند. در گذشته نیز اینگونه توافقنامهها قبل از ایجاد تکت انتخاباتی میان برخی از افراد صورت گرفته بود که نه تنها هیچگونه تعهدی را بعد از پیروزی آن تیم ایجاد نکرد، بل باعث جار و جنجالهای زیاد در درون دستگاه قدرت شد. مگر آقای غنی تعهدنامههای زیادی را با حامیان و متحدانِ خود به امضا نرساند؟ به کدام یک از آنها متعهد باقی ماند؟!
متوجه باشیم که پیش از رسیدن به قدرت، افراد یک قسم اند ولی پس از رسیدن به قدرت، به افراد دیگری تبدیل میشوند. پیش از رسیدن به قدرت، تمام نامزدان افراد اهل و صالح میشوند. هرچند که در میان نامزدانِ فعلی افراد اهل و صالح وجود دارند، به مردم و منافع آنها میاندیشند، طرحها و برنامههای بزرگ برای تغییر ارایه میدهند و چیزهایی از این دست؛ اما به محض اینکه پشت میز قدرت نشستند، کُل وعدهها و وعیدهایشان به فراموشی سپرده میشود و دوباره به همان آدمهای قبلی تبدیل میشوند که حتا حاضر نیستند سلام کسی را علیک بگویند. آیا ایجاد اینگونه دستههای انتخاباتیِ چندقومی و امضای تعهدنامهها میتواند مشکل قدرت در افغانستان را حل کند؟
پاسخ منفی است؛ چون مشکل قدرت در افغانستان زمانی حل میشود که مشارکتِ همهگانی متکی بر اصل عدالت و شایستهگی به میان آید. موجویت افرادی از میان اقوام، مذاهب و زبانهای افغانستان به حل مشکل قدرت در افغانستان نه تنها کمکی نمیرساند، بل آن را بیشتر حاد میسازد. چون اکثر کسانی که به نام قوم، زبان و مذهب وارد تکتهای انتخاباتی میشوند، هیچ رابطۀ ارگانیک با قوم، زبان و مذهبِ خود ندارند.
کاش در افغانستان کسانی از یک حزب، جناح و حتا قوم و زبان به قدرت برسند که بتوانند به کُل مردم افغانستان خدمت کنند. تا زمانی که چنین وضعیتی به وجود نیاید، بدون شک با ترکیبهای فعلی نیز مشکل قدرت در افغانستان حل نمیشود. مشکل قدرت در افغانستان زمانی حل میشود که تکتهای انتخاباتی بر اساس فکر و اندیشه به وجود بیایند و مردم نیز به برنامهها و اندیشههای آن تکت انتخاباتی رای بدهند و نه به زبان، قوم و مذهب آنها. تا آن زمان شاید ما راه طولانی در پیش داشته باشیم، ولی روزی باید چنین شود و تا آن زمان باید با همین وضعیت بحرانی، جنگ، فقر و بیعدالتی ساخت.
Comments are closed.