گزارشگر:کمال الدین حامد - ۰۷ دلو ۱۳۹۷
بخش نخست/
بررسی حقوق اساسی در نظام شرعی اسلام
مقدمه
اساسات دینی معمولاً به صورت مجموعه دستورهای اخلاقی و فردی بر مومنان هر دینی شناخته میشود. در نتیجه، این گونه تعبیر از اصول دینی (دینداری)، دین با مجموعۀ از امر و نهی نمود مییابد که بر زندهگی انسانها تحمیل میگردد. هر دینی در قدم نخست یک تعریفی از «انسان» ارایه میدارد و این تعریف جهانبینی و انسانشناسی همان دین را مشخص میکند. تصور غالب این است که جایگاه انسان در ادیان در عین حال مخاطب اصلی بودن، یک جایگاه تکلیفی است و انسان در قدم نخست یک موجود مکلف است که برای ادای تکلیف خود با زندهگی دست و پنجه نرم میکند و یا به معنای دیگر، انسان برای «پرستش» آفریده شده است و این پرستش نیز به کسی بر میگردد که نیازی به آن ندارد و در نتیجه، انسان برای کاری آفریده شده است که صاحب آن از آن بینیاز است. در برخی ادیان دیگر انسان برای پرستش و حمایت از خدایانی آفریده شده است که خدایان به آن نیاز دارند که در غیر آن، کار خدایی شان لنگ میشود. هر دو تصویر از انسان به لحاظ فلسفی «خدا محوری» محض را به میان میکشید که به اثر تأکید افراطی به آن، جهانبینی «انسانگرایانه» جا باز کرد و به عنوان راه بدیل آن توسعه یافت.
به لحاظ حقوقی چنین یک تعریفی از انسان زیاد «وجیبهگرایانه» بود که در نتیجۀ آن از انسانها تحت عنوان حقوقی «مکلفین» یاد گردید. تصویر یکجانبۀ «مکلفیت» از انسان باعث شد که اکثر ادیان نتوانند جدای از امرونهی، برنامۀ مطلوبی برای حفظ داشتهها و استعدادهای ذاتی انسان ارایه کند.
اسلام در مقایسه با تمام ادیان دیگر «شریعتمدار»تر است و در طول تاریخ حیات خود نظام شرعی (حقوقی) موفق و یا موثری ارایه داده است که قرنها، جوامع مختلف اسلامی برمبنای آن مدیریت میشده است. شریعت اسلامی نیز بنابر خصیصۀ ابتنای خود بر «انسانشناسی خدا محور» زیر بنای معنای زندهگی انسانها را «عبادت» (پرستش) میداند، اما به دلیل وجود اشکال خاص عبادت در اسلام، نمیتوان گفت که در اسلام نیز «عبادت» به همان معنای معمول در ادیان دیگر گرفته شده است. اکثر عبادات اسلامی به سادهگی یک عمل اجتماعی و اخلاقی است که اثر مثبت آن در قدم نخست به شخص مومن و یا جامعه بر میگردد. چنین یک «نظام عبادت» مبین آن است که راه رسیدن به خدا (خدا محوری) از جادۀ حقوق انسان (حیات انسانی) میگذرد و به معنای دیگر انسان برای «عبادت» آفریده شده است، اما عبادت پروردگار در قدم نخست باید برای زندهگی و حیات انسان مفید باشد. این میشود به گونهیی «قرار دادن انسانیت در طول الوهیت» (تلفیق خدا محوری با انسان محوری).
هیچ نظام حقوقییی نمیتواند ورای توجه به «حقوق اساسی» انسانها، «وجایب» و مکلفیتهای آنان را تعریف کند و به این صورت، نظام شرعی اسلام نیز لابد که توجه به حقوق اساسی انسانها در جنب وجایب آنها کند.
خصیصۀ فرهنگ دینی باعث گردیده که نگاه غالب شرعی به زندهگی یک انسان، نگاه تکلیفمدار و یا وجایبمدار باشد، اما در عین حال باید دانست که هیچ وجیبهیی نمیتواند منهای حقی (لااقل حق انتخاب) مفهوم حقوقی خود را بازیابد و اعمال بالاجبار را نمیتوان یک وجیبه دانست.
«فقه اسلامی» که مظهر اصلی نظام شرعی اسلام شناخته میشود، دارای ابواب و فصول زیادی با موضوعیت وجایب افراد در یک نظام حقوقی است، اما کمتر باب و فصلی را میتوان سراغ کرد که به «حقوق اساسی» افراد اختصاص یافته باشد. به این معنا جایگاه «فقه اساسی» در نظام شرعی اسلام به صورت ساختارمند تقریباً خالی است. بحث «حقوق اساسی انسان» در شریعت اسلامی یا همان «فقه اساسی» میتواند یک بحث کلان و گستردهیی باشد، اما میتوان با مطالعۀ کلییی که در ذیل این بحث مطرح میشود، اندکی به جایگاه آن روشنی انداخت و مسیر بحثهای بیشتری را مشخص کرد.
Comments are closed.