گزارشگر:احمـد عمران - ۱۲ دلو ۱۳۹۷
همین چند روز پیش که زلمی خلیلزاد نمایندۀ ویژۀ وزارت خارجۀ امریکا در امور صلحِ افغانستان با لبان پُرخنده از نشستهای ششروزه دوحۀ وارد افغانستان شد تا حاکمِ ارگ او را به حضور بپذیرد(!) بحث در ارگ و ماحولِ آن این بود که کلید صلح در اسلامآباد و یا هم راولپندی است. به همین مناسبت، معاون اول تیمِ «دولتساز» نوشتۀ غُرایی در فضای مجازی صادر کرد و با دلایلِ محکم از موجودیتِ کلید صلح در راولپندی سخن گفت و آحاد جامعه را به حمایتِ بیدریغ و فوری از ولینعمتشان ترغیب کرد. اما در روز چهارشنبۀ هفتۀ گذشته، ناگهان موقعیتِ کلید صلح تغییر کرد. اشرفغنی هنگامی که در ارگ میخواست مدال شجاعت را به گردنِ یکی از دستیارانش بیاویزد، با صدای جر فریاد برآورد که کلید صلح در کابل است؛ چون کابل طرح و برنامه برای صلح دارد. این سخنان ضمن اینکه از دودستهگی و پراکندهگیِ مدهش در تیم «دولتساز» خبر میدهد، نشان از بیبرنامهگیِ این تیم و حکومت آقای غنی نیز دارد.
آقای غنی درحالی از برنامۀ صلح سخن میگوید که او در ظرف پنج سالِ گذشته هیچ برنامۀ دقیق و مدونی را برای تأمین صلح ارایه نکرده است. برنامۀ صلحِ آقای غنی سخنهای پراکنده و مالیخولیاگونهیی بوده است که او به مناسبتهای خاص بهصورتِ ضدونقیض در اینجا و آنجا به صورتِ شفاهی به زبان آورده است. وقتی طالبان با قساوتِ تمام حملۀ انتحاری کردهاند، او در هنگام بازدید از مجروحانِ حادثه فریاد زده است که فصل صلح تمام شد و ما با تمام قوت انتقام شهدایِ خود را میگیریم. اما فقط چند روز بعد که زخمهای آن حادثه قدری بهبود یافتند، آقای غنی به فکر «برادران ناراضی»اش شد و به آنها پیام صلح، دوستی و آتشبس فرستاد.
دستاورد و برنامۀ آقای غنی در پنج سال حکومتِ او در عرصۀ تأمین صلح، فرار بیش از صدهزار نیروی جنگی و ۴۵ هزار کشته بوده است. به نظر میرسد در روزهای اخیر که بحث صلح بهشدت داغ شده است، آقای غنی به جای اینکه به صورت استراتژیک به مسایل بیندیشد، در حال رفتن به خلسههای تاریخی است. گاهی خود را در کسوتِ امانالله خان میبیند و گاهی هم در لباس احمدشاه بابا. گاهی به فکر داکتر نجیبالله میافتد و گاهی هم از سلطان محمود غزنوی یاد میکند. این سخنان که یاوههای بیسر و تهی بیش نیستند، به جای اینکه نقشۀ راه و کلید حلِ مشکل افغانستان باشند، بیشتر جامعه را نسبت به خلای فکری و اندیشهیی که در مورد صلح و آیندۀ کشور در تیم رهبری آن وجود دارد، مأیوس میسازد. به نظر میرسد که عمر آقای غنی دیگر به آن مرحلهیی رسیده است که نمیتواند بهدرستی مسایل را تفکیک کند.
میگویند مغز انسان در سنینِ بالا دچار خیالبافی و داستانپردازی میشود و حتا چیزهایی را که نکرده و ندیده، طوری وانمود میکند که کرده و دیده است. برخی آدمها در سنینی مثل سنِ آقای غنی داستانهایی را در مورد خود و گذشتۀشان میگویند که اصلاً انجام ندادهاند و حتا شاهد آن هم نبودهاند. ذهنِ آقای غنی با توجه به وضعیتِ جسمانی و کهولتِ سنیاش به چنین فروپاشییی دچار شده است. با این حساب، انتظار راهحلِ معقول و تشخیص خوب و بد را از او داشتن، انتظاری عبث و بیهوده است.
اگر آقای غنی با وضعیتی که دارد، همچنان در سکوی قدرت و تصمیمگیری قرار داشته باشد، درحالیکه تمام شرایط تصمیمگیری از او سلب شده؛ بدون شک افغانستان وارد مرحلۀ بسیار خطرناک و دشواری خواهد شد. سراسیمهگیِ این روزهای او نشان میدهند که او از همه چیز مأیوس شده و خود را در تنهایی کامل احساس میکند. نه توانایی فکر کردن را دارد و نه هم توانایی گرفتنِ تصمیمی عاقلانه و مبتنی بر وضعیتِ موجود کشور را.
در اینکه امریکاییها در حال گفتوگو با طالبان برای یافتن راهحلِ مسالمتآمیز برای مشکلشان استند، هیچ جای شک وجود ندارد. ادارۀ ترامپ از مدتها پیش به این تصمیم رسیده بود که افغانستان را قبل از آنکه به سرنوشت شوروی وقت دچار شود، ترک کند. اما این به معنای آن نیست که فردای پس از بیرون شدن امریکاییها، طالبان بر سرنوشت مردم حاکم شوند، به شرط اینکه آقای غنی چنین تصمیمِ بیمارگونهیی را از قبل نگرفته باشد.
شرایط افغانستان بد است اما به گونهیی هم نیست که نتوان در برابر مشکلات مقاومت کرد. بخش بزرگی از مشکلات امروز کشور، ناشی از تصمیمهای نابخردانه و حرکتهایی است که آقای غنی و تیمش در پنج سال گذشته انجام دادند. آقای غنی که همواره خود را در موقعیتِ برتر احساس میکند و باور کاذب دارد که هیچ کس در جهان به اندازۀ او دارای فکر و اندیشۀ سیاسی، فلسفی، جامعهشناسی، دینی و… نیست، عامل اصلی پراکندهگیها و بیبرنامهگیهای امروز کشور است. او با سیاستهای اشتباهآمیزِ خود از طالبان نیرویی ساخت که حالا خودش هم نمیداند با آنها چه باید کرد.
من سخنهای عباس استانکزی نمایندۀ طالبان در قطر را پس از دیدارِ ششروزه با خلیلزاد شنیدم. متأسفانه این سخنان چیزی نبودند که از آنها دچار هراس شد، به گونهیی که آقای غنی دچار هراس شده است. طالبان نیز متوجه ضعفهای خود هستند ولی از آن بیشتر متأسفانه در حکومتداری و خردِ آقای غنی ضعف میبینند و به همین دلیل، چنین با جسارت میتوانند از موضعِ خود دفاع کنند.
اگر آقای غنی مشروعیت سیاسیِ حکومت را با تقلبکاریهای انتخاباتیِ خود زیر سوال نمیبرد، امروز استانکزی از نامشروع بودنِ حکومتِ او سخن نمیگفت. آقای غنی بلایی را که بر سرِ خودش و کُل جامعه نازل کرده، میخواهد بر همهگان تعمیم ببخشد و همه را مقصر وضعیتِ بهوجود آمده معرفی کند. در حالی که چنین نیست. نوع حکومتداری ملوکالطوایفی آقای غنی، کشور را دچار بُنبست و انسدادی کرده که بدون کنار رفتنِ او از صحنۀ قدرت راهحلِ دیگری ندارد.
مشکل صلح افغانستان نه در راولپندی است و نه در کابل، بل در ارگ و در وجود شخصِ آقای غنی است.
Comments are closed.