گزارشگر:بهزاد برمک - ۱۶ دلو ۱۳۹۷
در شرایط امروزی بر اثر گسترش حقوق شهروندی و مشارکت همگانی در سرنوشت جامعه، آشنایی با مسایل سیاسی اهمیت فزایندهیی پیدا کرده است. شرکت موثر در سرنوشت سیاسی جامعه و بهرهمندی از حقوق شهروندی بدون آشنایی هرچند اندک با گذشته و حال اندیشیدن ممکن نیست. مردم در زمان ما بیش از هر زمان دیگری میخواهند مسایل زندهگی خود را بفهمند، با معیارهای عقلی آن را بسنجند، هماهنگ کرده و به پیش روند.
نقش احزاب سیاسی یکی از مولفههای بسیار مهم در دموکراسی است. این اهمیت از آنجا ناشی میشود که سیاست در یک جامعه زمانی شکل میگیرد که قدرت برتر در آن جامعه پدیدار شود و به بیان دیگر حاکمیت قانون، شرط حیات سیاسی و پیدایش جریانات سیاسی و فکری را بازتاب میدهد.
احزاب به عنوان نهادهای مدنی از دوام حاکمیت دولتهای اقتدارگرا که مخالف رشد و توسعه آزادیهای مدنی باشند، جلوگیری میکند. احزاب با پشتیبانی مردم و ارایه طرحهای اصولی در راستای پیشرفت، توسعه و تکامل ظرفیتها به مثأبه وسیلۀ فشار، عدم کارایی قدرتهای حاکم را به چالش میکشند.
حزبها ضمن مطرح ساختن خواستهها و ارادۀ مردم حتا در ایجاد تغییرات، سیاستهای کلان کشور و ساختار حاکمیت، نقش تعیینکننده دارند. حیات سیاسی و دوام احزاب در تعاملات، ارتباط مستقیم با کمیت و کیفیت و اثرگذاری آنها بر تحولات جامعه دارد.
متراکم شدن رأی مردم در چارچوب احزاب سیاسی خود عامل ثبات و یا تغییر در حاکمیت است. در جوامع امروزی ایجاد حزب، جنبۀ مهمی از «قدرت» را تشکیل میدهد. در چارچوب حزبهای مقتدر سیاسی، توانمندیها و ظرفیتهای بالقوه به فعالیت بالفعل، موجب افزایش اعتبار و صلاحیت تأثیرگذاری آنان بر جریانها و رویدادهای سیاسی کشور میگردد.
در یک جمعبندی کُلی میتوان گفت: گرچه احزاب سیاسی افغانستان در نوع خود در جهان بدیلی ندارند و نمیتوان آنان را با احزاب کشورهای همسایه، منطقه و جهان مقایسه کنیم، این بدان معنا نیست که نسبت به چشمانداز و آیندۀ آن به نظر شک و تردید بنگریم.
بیشترین کارکردهای حزبهای امروز افغانستان را میتوان در مبارزات انتخاباتی اخیر و تشکیل ایتلافها در جهت نفوذ بر قوای سه گانه مشاهده کرد، اما چون کشور هنوز هم در یک حالت گذار و سیر تکامل عمومی قرار دارد. بنابرآن، حزب های سیاسی را اوضاع کنونی، به چالش فرا خوانده است.
تنوع نژادی و وجود اقوام مختلف در افغانستان یکی از علل شکلگیری احزاب سیاسی میباشد و حداکثر احزاب سیاسی به هویتهای قومیشان یاد میگردند. این احزاب عمدتاً فاقد یک استراتژی کاری و اهداف مشخص که بتواند در بسیج تودهها و در راستای اهداف کوتاه مدت، میان مدت و دراز مدت، عمل کنند و در بطن جامعه تأثیرگذاری داشته باشند، نیستند.
حزبهای سیاسی در افغانستان بیشتر دارای تشکیلاتی منجسم نبوده؛ بلکه بر اساس توازن فرقهیی و قومی عرض اندام کرده اند. همچنان قابل ذکر است که عدم مشارکت جدی و همهجانبۀ مردم در حزبهای سیاسی و فعالیتهایی شان، عواملی است که نقش احزاب را هنوز هم در جامعه کم رنگ جلوه میدهد.
همه اِشراف دارند که احزاب سیاسی افغانستان، مقام آنها در شرایط و دگرگونیهای جامعه هنوز مردمی و فراگیر نمیباشد و از پشتیبانی و حمایت قطعی شهروندان افغانستان برخوردار نیستند. دلایلی که دلالت بر عدم کارآمدی آن میکند این چنین فشرده میشود:
• کلمۀ «حزب و یا احزاب» خاطرات تلخ و دردناک دورههای پیشین را دوباره در اذهان مردم وطن تداعی میکند و انگیزهیی میشود که مردم بیدفاع از آن دوری جویند.
• یکی از چالشهای مهمی که در برابر حزب های سیاسی افغانستان قرار دارد همین فاصله رو به تزاید بین شهروندان، احزاب سیاسی و ساختارهای دولتی میباشد.
• انتظارات مردم این است که در بین احزاب افغانستان، همدیگرپذیری، صلح همگانی و همبستگی ملی بیش از هر وقت دیگر جان بگیرد، قانون حاکم گردد، آژیر جنگ، بوی دود و آتش فروکش، دلهای بیکینۀ مردم ما صیقل، تبعیض و حس تفوقطلبی محو شود.
• در فرجام، فراموش نباید کرد که احزاب نیرومند و مردمی در یک کشور خود عامل تعیینکننده در جا بهجایی قدرت حاکم هستند.
Comments are closed.