گزارشگر:دکتـور عبدالغفور آرزو ۳ حوت ۱۳۹۷
• پنجرۀ هشتم: برائت رندانه
شاعر اهل سیاست نیست:
من شاعرم، حرفِ سیاست را نمیدانم
(سرباز، ص ۷۲)
اما بر این دیدگاه وفادار نمیماند و با طنز فریاد میزند:
کی گفته است؟ که شعر از سیاست است مجزّا
ببین که با تو ام هر دم مراقبِ رقبایم
نه هتلرم، نه استالین، نه مولوی، نه قبانی
تولستویم شده معجونِ «عشق و جنگ» صدایم
تو پخش میشوی از موج رادیوی(ی) محلّی
از اضطراب زمین میخورد پیالۀ چایم
صدای گرم تو «آماده باش» روز نبردست
بگو برای شهادت به جبهه(ی) تو بیایم؟
(عشق و جنگ، ص ۵۶)
شاعر با آنکه اهل سیاست نیست، سیاست عاشقانه را برمیتابد و با رندی سیاسی «مراقب رقباست»، در عین زمان به یاد کابل میموید و دردمندانه میخروشد:
نه صبحِ تو امن و نه شامِ تو کابل
بمیرم الهی به نامِ تو کابل
(بمیرم الهی، ص ۹۴)
• پنجرۀ نهم: رسیدن به مرز بیجنسیتی
رسیدن به مرز بیجنسیتی از ویژهگیهای شعر پستمدرن است. این نگرش را در سرودههای بهرامیان میتوان یافت:
وضع من سخت وخیم است شبیه زن پیری
که تمنای «دوتا» دوستپسر داشته باشد
( خطر، ص ۲۶)
یک تن شدن چیز(ی) شبیه انقلاب است
باید در این روکرد «مرد» و «زن» نباشد
(از تن، ص ۴۵)
• پنجرۀ دهم: است و هست
یکی از چالشهای گویشی و نگارشی، کاربرد «است» و «هست» است. این «هست» و «است» در «اتاق خالی گلدان» نیز چالشبرانگیز است. برای اینکه چگونگی این چالش گویشی و نگارشی روشن شود، به اشارتی کوتاه بسنده میکنم :
ـ هست
«هست» یک فعل مستقل است از مصدر «هستن» به معنی «وجود داشتن». یعنی «هست» بر وجود چیزی دلالت میکند، چونان:
ـ خدا هست (= خدا وجود دارد)
ـ آب هست (= آب وجود دارد)
ـ است
«است» یک فعل رابطه است. در جملات اسنادی، اسناد دادن چیزی به چیزی دیگر را نشان میدهد. یعنی «است»، بر «چگونهگی» چیزی دلالت میکند، چونان:
ـ خدا کریم است
ـ خدا با ما است
• کندوکاو
همانگونه که اشارت شد، «هست» بر «وجود» چیزی دلالت میکند و «است» بر «چگونگی» آن.
وقتی میگوییم «آب هست» یعنی اینجا آب وجود دارد. اما وقتی میگوییم «آب سرد است» دیگر بحث از وجود آب نیست، بل از چگونهگی آن است.
• استم / هستم
– من در خانه استم
– من در خانه هستم
کدام یک از این دو عبارت درست است؟ اندکی درنگ میکنیم:
• من در خانه هستم
اگر تکیۀ اصلی بر «بودن» باشد، باید گفت «من در خانه هستم» یعنی «خاطر جمع باش که من در خانه حضور دارم». اگر تکیۀ اصلی بر «خانه» باشد، یعنی صرفاً بخواهیم موقعیت خود را بیان کنیم، باید گفت «من در خانهام» یعنی مثلاً در هوتل، پارک یا بازار نیستم. در بعضی از مناطق به جای «در خانهام» میگویند «در خانه استم»، که همان معنی را به صورتِ دقیق افاده نمیکند.
در شمال افغانستان و مناطق مرکزی، «است» همانند یک فعل، برای همۀ ضمایر صرف میشود. مثلاً میگویند:
خوب است/ خوب استند/ خوب استی؛
خوب استید/ خوب استم/ خوب استیم
در مناطق غربی افغانستان گفته میشود:
خوب است/ خوب اند/ خوبی
خوبید/ خوبم/ خوبیم
به هرحال، «من در خانه استم» به معنای حضور در خانه نیست. به جای آن باید گفت: «من در خانه هستم».
با این مقدمه ابیاتی را از سفینۀ «اتاق خالی گلدان» میخوانم، داوری با شماست:
چه بیم شبشدن اصل(ن) که آفتاب تو استی
صفای آیینۀ دستهای آب تو استی
چنان که موج بهم میزند خموشی ساحل
دلیل سرزنش و رمز اضطراب تو استی
(تو استی، ص ۷۶)
آیینهیی استم که (تنها تو) در آنی
«تو» با تمام سنگ و آهن ربط دارد
آیینهیی استم که امیدی ندارم
وقتی سکوتم با شکستن ربط دارد
(آیینه، ص ۶۶)
چون میروی آن مرد تنهای زمین استم
که بیشتر از چارلی چاپلین مضمون است
(دق کردهای، ص ۶۰)
• پنجرۀ یازدهم
با ورق زدن «اتاق خالی گلدان» ذهن خوانندۀ باریکبین درگیر نگارش سرودهها میشود. شاعر با گونهیی از نگارش میخواهد توجه خواننده را معطوف به هنجارشکنی و نوآوری سازد. این شیوه را در مجموعه سرودههای شاعر نوسرای پیشکسوت میتوان دید. بهرامیان در این زمینه گل کاشته است اما گاه چنین نیست. به مواردی اشارت میکنم:
• نگارش معنیدار
– فلمی که خیلی ماجرا دارد همآغوشیست
تا آخر این مستند…
(ص ۲۵)
– الهی(ب م ی ر م) به نام تو کابل
(۹۵)
– شاید کسی باشد شبیه من ولی (زن)
از درد و غم آبستن و …اما سترون
(۱۲)
– سوی من آه…گاهگداری چه کرده ام
(۳۶)
• کژتابی نگارشی
شاید کسی باشد شبیه من ولی (زن)
از درد و غم آبستن و …اما سترون
چرا واژۀ زن در قوس محصور است؟ نمیدانم. شاید شاعر خواسته است برجستهاش کند. به باور من … به هرحال!
این گونۀ نگارش در همین غزل چند بار تکرار شده، که ذهن را به انحراف بیسرانجام میکشاند:
این توستی؛ (تو) ماه- پامیرِ غروری
که نیست مثلت سربلند و پاکدامن
بگذار مثلِ عنکبوت(ی) دور دورت
خود را بیپیچم، تار نه؛ سیم(ی) از آهن
باور بکن گفتم که دلگیرم از این (دل)
باور بکن گفتم که بیزارم از این (تن)
(صص ۱۲ و ۱۳)
چرا حرف (ی) به عنکبوت و سیم متصل نیست، دلیلش را نمیدانم. فقط میدانم ذوق و دغدغۀ شاعرانه میداندار است و بس. این دغدغه و ذوق را در مقوّس کردن دل و تن نیز میتوان دید؛
و نیز:
شبیه گریه فرود آمد هر اتفاق همین طوری
ببین که قصد سفر داری امان نمیدهی تا (فردا)
(۱۴)
هوای اوج گرفتن بهانه (ی) پرواز
(ص۲۲)
فرض کن چادری (ی) سرخ کتانش بودم
(ص ۳۰)
یک تن شدن چیز(ی) شبیه انقلاب است
(۴۵)
یا لا اقل با بوسه(ی) آدم صدایم کن
(۸۷)
زندهگی سانحه شد، فاجعه شد میدانم
چه بلا بر سرم آورد؟ (نمیدانم) رفت؛
(ص ۳۱)
با گریههای تلخ جایت پُر نخواهد شد
یا با غزلهایی که (از چوکات بیرون) است؛
(ص ۶۰)
در شهر ما بیگانهگی با دوست (قانون) است
(ص ۶۱)
کی با تو دعوا کردم (آرایش) نکردی
(ص ۶۳)
فهمیدهام زمانه ۲ رنگ است (عدد با نگارش انگلیسی!)
(۸۰)
– باید خطا و اشتبا… باشی خطر باشی
(۱۰۳)
– تنوین
فرهیختهگان میدانند که در زبان فارسی تنوین وجود ندارد. تنوین از سازههای بیانی و نگارشی زبان عربی است. توصیۀ محققانه این است که تا جای ممکن نباید از تنوین استفاده کرد. دوی دیگر، تا آنجایی که من میدانم دستورنویسان تنوین را به همان گونۀ نگارش عربی مینویسند.
در سالهای پسین در رسانههای مجازی «فیسبوک» تنوین عربی تبدیل به حرف «ن» شده است چون اصلن، کاملن، اصولن…که البته این کنش نگارشی ریشه در آساننویسی دارد. بهرامیان عزیز به جای استفاده نکردن از تنوین، تنوین را بدینگونه می نگارد:
حتم(ن)، واقع(ن)، لطف(ن)/ لطفن، مسلم(ن)، بعد(ن)، قطع(ن)، شرع(ن)…
من نمیدانم این همه گرایش به تنوین چه وجهی دارد؟ صمیمانه بگویم؟ از کاربرد این همه تنوین در این سفینۀ کوچک، حسّ خوشی ندارم.
• نزدیکی نگارش به خوانش
به باور من، شعر را به گونهیی باید نوشت که خواننده در خوانش آن احساس راحتی کند و موزون بخواند. در گذشته پیوستهنویسی مشکلآفرین بود و امروز جدانویسی.
چون محفل رونمایی کتاب است نه مقام تحلیل و پرداختن به مبانی دستوری و نگارشی، فقط اشارت میکنم که خاوندگار سفینۀ «اتاق خالی گلدان» چنین مینگارد:
خندیدن اش، ماندن اش، گردن اش، دوست ات، هیجان ات، کمان ات، مثل ات، محتاج ام، خود ات، لب ات، آرام ام، آن ام که…
• آخرین پنجره
به باور من، بهرامیان شاعر جریانسازی است، میتواند افقهای نوی را بیشتر کشف کند. شور و وجد شاعرانه در ضمیر و زبانش موج میزند، متأسفانه خودآگاهی ناخودآگاه شاعرانهاش را به بند کشیده است. حس نوجویی و گرایش نوگرایانه سبب شده تا «حادثه در زبان» برجسته شود و «شعور نبوت» بیرنگ و بیروح بماند. یعنی «اتاق خالی گلدان» از دو کاستی رنج میبرد:
۱٫ قوت حادثه در زبان و ضعف شعور نبوت.
۲٫ کمتوجهی به واجآرابی و موسیقی درونی؛
اگر بهرامیان عزیز حسّ سیال ناخودآگاه را از دغدغه و نگرانی نوگرایی اندکی آزاد کند، شرارۀ شعرش به گونهیی زبانه میکشد که «شعور نبوت» «حادثه در زبان» ایجاد میکند و آن دو کاستی رخت برمیبندد و غزل نو با ساختار نوآهنگ گُل میکند و گلاب میآفریند.
سپاس بیکران
تا درود دیگر بدرود!
Comments are closed.