گزارشگر:هـادی بشارت - ۰۳ حوت ۱۳۹۷
«اگرچه گاندی را کشتم ولی مرگی قهرمانانه، مرگی شایستۀ یک مبارز را به او هدیه کردم!»
میتوان ۳۰ جنوری ۱۹۴۸ را، آن هنگام که «موهنداس کرمچاند گاندی» زیر لب نام «راما» (خداوند) را زمزمه میکرد و به خون میغلتید، روز پیـروزی صلح بر خشونت دانست؛ آنطور که گاندی خود همیشه در نظر داشت و آنگونه که اخلاق حقیقتیابش آن را وظیفۀ خود میدانست: «کشیدن رنج به جای دشمن به منظور دفاع از حقیقت.» بیسبب نیست که او در مقابل جریان استعمار و همچنین در تقابل با متعصبان هندو، مسلک «ساتیاگراها» (مبارزۀ عاری از خشونت) را به عنوان روش مبارزاتی خویش نام نهاد.
ریشۀ تفکرات گاندی را باید در کشف و مراقبۀ درونی آدمی جست. کشفی که با رسیدن به شهود و پس از جستوجوی خداوند، به حقیقت (ساتیا) میانجامد و رسیدن بدین امر یعنی پیـروزی مبارزه علیه خشونت. هدف جنبش عدم خشونت در هند (که گاندی پایهگذار آن بود) نیز جز این نبود و رسالتِ خود را نه به مجبور ساختن حریف به اطاعت از خود، بلکه در متقاعد ساختن او در مقابل اندیشۀ ساتیاگرا و تعظیم در مقابل آن میدانست.
به همین جهت گاندی در راه مبارزه، مردم پیـرو خویش را نه به دست بردن به سلاح آتش که به تجهیز به سلاحِ عشق دعوت میکرد و میگفت: «عدم خشونت کامل، فقدان بدخواهی در برابر هر موجود زنده است و عدم خشونت به شکل فعال، تنها از طریق خیرخواهی در برابر هر موجود زنده تبیین میشود.» عدم خشونت نه در معنای سلوکی آن و کنج عزلت برگزیدن بلکه در معنا و شکلی فعال که در پرتو آن، معنای عشق خالص را که تماماً مراد خیرخواهی نسبت به هر شکل زندهگی است، بتوان درک کرد.
دقیقاً به همین خاطر است که گاندی بهشدت با نظریۀ مارکسیستی «جنگ طبقاتی» به مخالفت برآمده و هرگونه راهکاری را که بر پایۀ مبارزۀ طبقاتی باشد، منجر به تشدید احساساتِ خصمانه میان طبقات و سرانجام، از میان رفتن یک طبقه به دست طبقۀ دیگر میداند.گاندی نام روزنامۀ خود را Harijan به معنای «مردم خداوند» مینهد تا هم مبینِ طرز تفکر مبارزاتی او باشد و هم از این طریق، علیه دستهبندی طبقاتی آن زمانِ هندوها که گروهی به نام «نجسها» را پایینتر از خود میدیدند، شوریده باشد.
او در این راه تا آنجا پیش میرود که بر نجسها نام Harijan را مینهد و اعلام میدارد: «اگر هندوها تصور میکنند جمعیت هند فقط باید منحصر به آنها باشد، در کشور رؤیاها زندهگی میکنند.» نقطۀ بارز تفاوتِ تفکر گاندی با دو مکتب دیکته شدۀ آن زمان جهان، اعتقاد به همین نکته است. او با کمونیسم مخالف است، زیرا خود را هم در هدف و هم در وسیله از آنها جدا می بیند و در دیگر سو با تمدن مدرنِ غرب به مخالفت برمیخیزد بدان دلیل که ذات غیرحقیقی بشر و خشونت را زاییدۀ آن تمدن میداند. در همین نقطه است که او به عنوان محصولی از تمدن شرق در مقابل استعمار پیر به عنوان نمایندۀ غرب قرار گرفته و عدم خشونت را که زاییدۀ ذات حقیقتجو و کاوشگرِ شرقی است، در مقابل محصول تمدن غرب یعنی خشونت قرار میدهد.
این مقابلۀ گاندی با فرهنگ مسلط آن زمانِ غرب تا بدانجا پیش میرود که خود را به عنوان یک رهبر اجتماعی، مخالف تیوریپردازان کلاسیک و تیوری نفع عمومی معرفی کرده و میگوید که غربیها وظیفۀ انسان را فراهم کردن خوشبختی برای اکثریت دانسته و مبنای آن را نیز تنها رونق اقتصادی میدانند؛ پس هدف آنها رسیدن به خوشبختی اکثریت است، اما آنان «فکر نمی کنند که قربانی کردن اقلیت برای برخورداری از چنین ایمنییی چیز بدی است.» در مقابله با همین تفکر و در اثبات همین عقیدۀ خویش است که او پس از «ساتیاگراها» روش و طریق مقاومت در برابر خشونت را نیازمند «ساراوُدایا» (خوشبختی همهگانی) میداند.
دیگر هندو، مسلمان و مسیحی به عنوان انسان، تفاوتی در اجتماع از لحاظ برخورداری از منافع ندارند، خواه در اقل باشند و خواه در اکثر. به همین جهت است که او در اعتراض به عدم انجام تعهدات دولت در مورد حمایت از جان و مال مسلمانان روزه میگیرد. از دیدگاه گاندی، حقیقت خداست و برای رسیدن به خداوند باید حقیقت را در ضمیر خویش جستوجو کرد. در این مسیر، حقیقت را باید به عنوان بالاترین اصل و گوهر مذهبی یافت و دانست که این شناخت حقیقت نیازمند خودیابی است و راه وصول بدین خودیابی نیز توسل به عدم خشونت است. خودیابییی نهتنها برای فرد فرد جامعه که برای رسیدن به خیر عمومی و نیکبختی تمامی جامعه. او مینویسد: «ما نباید هرگز با انگیزۀ خودخواهی روزه بگیریم و هدف روزه همیشه باید خیر عمومی باشد». قاتل گاندی نیز پس از قتل او در دفاعیهیی مدعی شد که به نیت حفظ «مادر هند» باید «پدر» را میکشته و به همین دلیل نیز بوده که پیش از کشتن، در مقابل قدومش سجدۀ احترام بهجا آورده. «ناتورام گودس» یقین داشت که گاندی در مرگ بیش از زندهگی مؤثر خواهد بود.
Comments are closed.