گزارشگر:عزیز آریانفر ۵ حوت ۱۳۹۷
سادهترین اصل در منازعهشناسی گواه بر این است، مادامی که انگیزهها و عواملی که منجر به جنگ میشوند، زدوده نشوند و سر جایشان باشند، محال است صلح دستیاب گردد.
دردمندانه در کشور ما عوامل اصلی بروز جنگ (اعم از جهانی، منطقهیی و داخلی) نه تنها از میان نرفته و کمرنگ نشده اند، بل که نیرومندتر هم شده اند. انگیزهها هم سر جایشان اند. مناسبات میان امریکا، چین، روسیه، ایران و پاکستان نه تنها بهبود نیافته، بل که تیرهتر هم شده است. تازه به این فهرست میتوان تیرهگی مناسبات امریکا و اروپا را هم افزود. در بُعد منطقهیی، شاهد تیرهتر شدن مناسبات عربستان ایران هستیم.
نه تنها مبارزۀ جدییی در برابر پایگاههای دهشتافکنان انجام نمیشود، بل که کسی با سرچشمههای تمویل تروریسم کاری ندارد. بهویژه هیچ اقدامی برای خشکانیدن منابع تغزیه و تمویل جنگ یعنی کشورهای عربی نشده، نمیشود و نخواهد شد.
ابزارهای داخلی جنگ هم یعنی جنگجویان گسترۀ مرزی میان افغانستان و پاکستان، جنگجویان اجیر خارجی از جمله باشندهگان کشورهای آسیای میانه و قفقاز و عربها و تندروان سایر کشورها هم پا بر جا اند.
تعریف مشخصی هم از جنگ و صلح نداریم. طرفهای جنگ مشخص نیستند. هیچ تعریف روشنی از دوست و دشمن نداریم. بحران عمیق عدم اعتماد میان طرفهای درگیر وجود دارد.
معلوم نیست صلح میان کی و کی؟
کسانی که داعیه صلح را دارند، یعنی حکومت و طالبان؛ هیچ کدام از مردم ما نمایندهگی نمیتوانند. اختیار و صلاحیت مذاکره را هم ندارند. زیرا هر کدام نماینده و مدافع منافع کشورهای دیگر یعنی امریکا و پاکستان اند.
واژهیی بهنام صلح در افغانستان اصلاً در قاموس پاکستان وجود ندارد.
جنگ اساساً میان طالبان و مجاهدان است. اما این دو طرف در بُعد سیاسی به حاشیه رانده شده اند. طالبان حکومت را دست نشانده خارجیها و نامشروع میخواند و حاضر به نشستن پشت یک میز با آن نیستند.
دولت کنونی برای ادامه حیات خود به تداوم جنگ نیاز دارد. بسیاری از گروههای سیاسی هم ادامه حیات خود را در ادامه جنگ میبینند.
نیروهای خارجی هم برای توجیه حضور و تداوم حضور خود به دستآویز جنگ نیاز دارند.
ساختار نظام کنونی هم به گونهیی است که در زیر داربست آن امکانی برای صلح نیست.
طالبان، داعش و شبکۀ حقانی زبان دیگری جز زبان زور را نمیفهمند. اما نیروهای مسلح ما ناتوان اند. پیمان خام همکاریهای راهبردی با امریکا، دست ما را از رسیدن به جنگافزارهای پیشرفته کوتاه ساخته است. این در حالی است که در جنگهای چریکی، نیروی هوایی، به ویژه بالگردهای توپدار و واحدهای مکانیزه زرهی حرف اول را میزنند.
این گونه صلح به گروگان گرفته شده است و کوچکترین امکانی برای آن دیده نمیشود.
در هژده سال گذشته صدها میلیون دالر برای رسیدن به سراب صلح برباد داده شده است. اما دستاورد صفر است. برعکس، جنگ دامنۀ بیشتری یافته است.
دلیل این کار انحصارگرایی دولت است که همه چز را دور از چشمان مردم در پشت پرده انجام میدهد. این است که همه طرفها و بهویژه مردم عادی نومید شده اند و دیگر کسی حرف ارگنشینان را جدی نمیگیرد. در واقع، دولت در روند صلح تجرید شده و به حاشیه رانده شده است.
دولت به جای چارهاندیشی بنیادی برای رسیدن صلح، پیوسته در اندیشه هنگامهسازی و خاکباد است. اکنون هم در پی برگزاری لویه جرگه سنتی صلح است.
اما در اصل میخواهد از این جرگه برای شخص اشرف غنی احمدزی کمپاین کند.
حتا بر اساس قانون اساسی ضد ملی و آکنده از تناقصات و ناکارآمد کنونی هم برگزاری چنین لویه جرگهیی توجیه ندارد. هم انتخابات مجلس در هالهیی از ابهام است، هم انتخابات شوراهای ولسوالیها در هژده ساله گذشته به بهانههای گوناگون انجام نشده است و معلوم نیست اشتراککنندهگان لویه جرگه بر پایه کدام معیارها و موازین برگزیده خواهند شد؟
آیا در این لویه جرگه نمایندهگان همه جریانهای سیاسی و اپوزسیونی اشتراک خواهند نمود یا انحصار گردانندهگی آن در دست ارگ خواهد ماند.
از پیش میگویم که این چنین لویه جرگههای قلابی همانگونه که در گذشته ضیاع وقت و بیهوده و بیثمر بوده است، این بار هم نتیجه نخواهد داد. روشن است طالبان ان را تحریم خواهند کرد . شماری از خانها و ملاها و افراد دست چین شده را خواهند آورد و با راهاندازی دهل و دنگ باز هم معرکه بر پا خواهند کرد.
در یک سخن، اکنون انتخابات و صلح به دو معضل بزرگ در کشور مبدل شده اند. هم انتخابات قلابی و جعلی و ساختگی و نمایشی است و هم صلح بازیچه و ابزار.
انتخابات در کشور بیمعنا و پوچ است. چون رییسجمهور از سوی کاخ سفید برگزیده میشود. ما به انتخابات ارگانهای محلی مانند والیها، ولسوالها و علاقهداران نیاز داریم. چون این ارگانها انتخابی نیستند، در نتیجه دموکراسی ما نامنهاد و بی مفهوم و نمایشی است.
صلح در این اوضاع و احوال میسر نیست. ممکن است پاکستان در اثر یک معامله بخشی از طالبان را زیر نام طالبان میانهرو وارد ساختار قدرت بسازد تا بتواند از آنها همچون ستون پنجم بهرهگیری کند؛ اما بخش دیگری را وارد ساختار داعش ساخته و جنگ را ادامه خواهد داد. فشردۀ سخن صلح به یک کلاوه سر در گم مبدل شده است.
همانگونه که بارها گفتهایم، تا کشور بیطرف نشود و ساختار نظام اصلاح نشود، هر گونه سخن گفتن از صلح بیهوده و اتلاف وقت است.
Comments are closed.