احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمــد عمران - ۰۶ حوت ۱۳۹۷
سال ۲۰۱۸ بر اساس آماری که یوناما ـ دفتر سیاسی سازمان ملل متحد برای افغانستان ـ منتشر کرده، خونینترین سال در هجده سالِ پسین بوده است. در این سال بیشتر از ۱۱ هزارغیرنظامی قربانی شدهاند. از این جمله، نزدیک به چهارهزار تن کشته و بیشتر از هفتهزار تنِ دیگر مجروح شدهاند. این آمار در حالی منتشر میشود که حکومت افغانستان بدون کمترین واکنش به آن، از کنارِ فاجعه میگذرد.
این آمار تکاندهنده است و نشان میدهد که حکومت وحدت ملی خلافِ تعهدات و وعدههای میانخالی خود به مردم ـ همانگونه که در دیگر عرصهها به بُنبست رسیده و موفق نشده است که خلاهای موجود در جامعه را پُر کند ـ در عرصۀ تأمین امنیتِ شهروندان ناکام بوده است. ۱۱ هزار قربانی تنها یک عدد نیست، بل جانِ انسانهاییست که به یازده هزار خانوادۀ این کشور مربوط بوده اند. ۱۱ هزار نانآور، اُمیـد به آینده، گرمای خانواده، پدر، مادر، پسر و دختر بودهاند که در خون غلتیدهاند و دیگر برنمیگردند.
در کنار این یازده هزار، نباید هزاران قربانی نیروهای امنیتی کشور را که هنوز رقمِ دقیقِ آن در دست نیست، به فراموشی سپرد. بر اساس برخی محاسبهها اگر در یکروز ۱۰۰ تن از نیروهای امنیتی کشور قربانی جنگ شده باشند، در طول ۳۶۵ روز سالِ گذشته باید رقم قربانیان نیروهای امنیتی کشور چیزی در میان ۳۶هزار و پنجصد تن باشد. این رقم واقعاً تکاندهنده است.
نیروهای امنیتی و غیرنظامیانِ ما در حالی در این کشور جان میدهند که رهبرانِ آنها با خیالِ آسوده در قصرهای گرمشان در میان پرِ قو میخوابند و با ناز و نخره از فرداهای بهتر سخن میگویند. در پشت درهایِ بسته با طالبان نشست و برخاست دارند و از آنها میخواهند که بیایند و به روند صلح بپیوندند. آیا یک روز کسـی به طالبان یادآوری کرده که در این کشور چه میگذرد و قساوتِ آنها چه به روز این مردم آورده است؟
خلیلزاد در قطر، برخی در مسکو و حکومت هم به گفتۀ آقای غنی در قندهار مشغول مذاکره و گفتوگو با قاتلانِ مردم اند. با همان کسانی که هر روز از این مردم قربانی میگیرند، آنهم برای کدام گناهِ نکرده و کدام جرمِ انجام نداده!
در طول هجده سال آنچه که به فراموشی سپرده شده، قربانیهای مردم بوده است. شاید گاهی در سخنرانیهای خود رهبران سیاسیِ کشور از این قربانیها یاد کرده باشند، اما هرگز برای التیام دردی که مردم افغانستان تحمل میکنند، دل نسوختاندهاند. آنها از قربانیهای مردم به عنوان ابزار سیاستهایِ خود استفاده میکنند. آقای غنی از مردم افغانستان و نیروهای دفاعی و امنیتیِ آن سپاسگزاری میکند که بهخاطر حفظ دستاوردهای هجدهساله حاضر به قربانی اند؛ اما آیا خودش حاضر است که فرزندانِ خود را از امریکا بخواهد تا در کنار نیروهای امنیتی از چوکیِ او پاسداری کنند؟
مردمدوستی و عشق به مهین با کلمات اثبات نمیشود، باید در صحنۀ آن را عمل نشان داد. میگویند زمانی فرزند استالین، دیکتاتور شوروی سابق، در جنگ جهانی دوم اسیر نیروهای نازی شد. وقتی آنها دانستند که فرزند بزرگترین دشمنِ خود را اسیر کرده اند، به استالین پیام فرستادند که حاضرند فرزند او را در برابر یک جنرال آلمانی تبادله کنند. میفهمید پاسخ استالین به آنها چه بود؟ او در پاسخ به این درخواست گفت که او حاضر نیست سرباز را با جنرال معاوضه کند. میگویند چند روز پس از این پیام، آلمانیها پسر استالین را کشتند.
استالین با همۀ شقاوتِ خود میفهمید که اگر در صحنۀ جنگ خودش و فرزندانش حاضر نباشند، مردم نسبت به صداقتِ او شک میکنند، دیگر او را رهبرِ خود نمیشناسند و به حرفهای او باور نمیکنند. او حتا زمانی که مسکو به محاصرۀ نیروهای آلمانی درآمد، حاضر نشد که پایتخت را رها کند. جنرالان به تضرع از او خواستند که لجاجت نکند و به جای دیگری برود، اما او گفت که اگر قرار است کشته شود، ترجیح میدهد با مردم خود و در دفاع از مسکو بمیرد. آیا غنی و بسیاری از رهبرانِ فعلی که دم از مردم میزنند و فرزندانِ مردم را گوشت دمِ توپ کرده اند، حاضرند به اندازۀ استالین از خود شهامت نشان دهند؟
آقای غنی تمام عمرِ خود را، آن زمانی که مردم افغانستان در میان آتش و باروت میسوختند، در خارج از کشور به آسودهگی زندهگی کرده، در لبنان درس خوانده، در امریکا و بانک جهـانی کار کرده و حالا دم از وطندوستی و عشق به مردم میزند. اگر او واقعاً به افغانستان و مردمِ آن عشق میورزید، باید به وطن بازمیگشت و در کنار مردم خود با متجاوزین میجنگید. آیا وزیر دفاعِ آقای غنی حاضر است به جنگ برود؟ کدام یک از وزرا و رؤسای حکومت حاضرند که به جبهۀ جنگ برای دفاع از کشـور خود بروند؟
به نظرم، یک تن هم یافت نخواهد شد. در طول هجده سال گذشته، افراد زیادی به عنوان وزیر دفاع، داخله و امنیت ملی کار کردند، بدون آنکه یک کدامشان جبهۀ جنگ را دیده باشند. آنها از پشت دیوارهای سنگی و از پردههای تلویزیونهایشان جنگ را دیده اند. آنها وقتی درد را میفهمند که واقعاً گلوله به آنها اصابت کند. آنها وقتی مصیبت از دست دادنِ عزیزانشان را میفهمند که واقعاً عزیزانِ خود را در جنگ از دست داده باشند.
Comments are closed.