احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:محمد مرادی - ۱۰ حوت ۱۳۹۷
یکی از شیوههای جاسوسی انگلیس در دورۀ استعمار، اعزام جاسوسان این کشور در لباس ملاها به مساجد مناطق مسلماننشین بود. داستانهای فراوانی از حضور ملاهای بریتانیایی در هند و پاکستان فعلی و همچنین خاورمیانه وجود دارد. داستان مشهوری است که یکی از مأموران انگلیسی در زمان «امانالله خان» در مسجد «پلخشتی» کابل ملا امام بود. یک روایت شفاهی میگوید که این شخص، همان «لورنس» مشهور عربستان بود که در بین مردم کابل به «سید پیر کرم شاه» شهرت داشت. نمیتوان حضور لورنس را در افغانستان و کابل تأیید کرد اما او در عربستان و خاورمیانه، کارهای عجیبی انجام داد و همه را به شگفتی واداشت. تصویر زیر، لورنس را در لباس عربی و نظامی نشان میدهد.
یک مورد دیگر را «محمدیوسف ریاضی» در صفحۀ ۸۱ کتاب «عینالوقایع» ذکر کرده است که داستانش به قندهار بر میگردد. این مورخ هروی که در همان عصر زندهگی میکرد، در یادداشتهای خود نوشته است که یکی از صاحب منصبان انگلیسی در سال ۱۲۸۲هجری قمری، زبان مردم محلی و سواد عربی را یاد گرفت و خود را در قندهار قاضی معرفی کرد. او سپس در مسجد «خرقه»، پیشنماز شد و بنای عوامفریبی گذاشت.
این اصل ماجرا بود که در کتاب عینالوقایع ذکر شده است اما طرحی که بریتانیا برای قندهار ریخته بود، ۵۵ سال بعداز پیشنمازی این افسر انگلیسی در خرقه، به ثمر نشست. سال ۱۳۳۷قمری برابر با ۱۲۹۸خورشیدی بود.
امانالله خان داعیه استقلال سر داد. اعلامیه شاهی به قندهار رسید. مردم دستهدسته و فوجفوج عازم منطقه «قلعهجدید» یا «اسپینبولدک» فعلی شدند. رهبران فارسیزبانان قندهار مثل «سید نورمحمد شاه آقا» و میرزا «قربانعلی بولکی» نیز با فراخوان عمومی، صدها و بلکه هزاران جوان را برای عزیمت به جبهه نبرد با انگلیس در اسپینبولدک بسیج کردند. سه هزار تن از جوانان فارسیزبان به جبهه اعزام شدند. تصویر اعزام این استقلالطلبان را به جبهه نبرد، در مجموعه ۹ قسمتی «نقش فارسیزبانان و شیعیان قندهار در استقلال افغانستان»، منتشر کردم. در همین شبها و روزها که برابر با ۱۵ شعبان ۱۳۳۷هجری بود و شهر از جوانان خالی شده بود، ناگهان غایله قندهار به وقوع پیوست. محرک اصلی این حادثه که به «چورهای میرزا قربان» هم شهرت دارد، انگلیسها بودند تا مبارزان استقلالخواهی را دوباره به شهر قندهار برگردانند. در این فتنه، میرزا قربانعلی بولکی و جمع زیادی از سکنه شهر، به شهادت رسیدند. پدرم که در آن روزها نزدیک ۱۰ سال داشت، برخی از صحنههای این تراژدی را برایم تعریف کرده است. آیتالله «سید مظفرالدین شاه قندهاری» از دیگر راویان این ماجرا است. همچنین «میرزا عبدالغفار بیدار» از نویسندهگان و شاعران معاصر افغانستان نیز راوی این داستان است. بیدار که در آن ایام ۱۱ سال داشت، بعداً این حادثه را به نظم درآورد. نکته مشترکی که در روایت این سه تن دیده میشود، این است که روز غایله، در دهنه کوچهها و بازارهای اصلی شهر قندهار مثل «کوچه قبرشاه»، «بازارشاه» و «گنج بازار»، آدمهایی با لباسها و عمامههای سفید، موهای بور و چشمهای سوز/ آبی و همچنین کفشهای «میچن» که مخصوص ملاها و متشرعین است، ایستاده بودند و جهال را علیه بخشی از سکنه شهر تحریک میکردند. حاج «میرزا غلام علی قاسمی» برادرزاده میرزا قربانعلی، در سالهای آخر عمرش، دستنوشتها و یادداشتهای خانوادگیاش را به من داد. در یکی از این یادداشتها آمده است که غائله و فتنه قندهار از بین طالبان و متولیان خرقه برخاست؛ همان جایی که انگلیس ۵۵ سال پیش، ملا امام گماشته بود. مورخین زیادی از جمله «غلاممحمد غبار» در کتاب «افغانستان در مسیر تاریخ»، «محمدصدیق فرهنگ» در کتاب «افغانستان در پنج قرن اخیر» و «سید مهدی فرخ» در «تاریخ افغانستان» از غایله قندهار یاد کردهاند. این بود گوشهیی دیگر از تاریخ معاصر افغانستان که شاید بعضی از خوانندهگان نمیدانستند.
Comments are closed.