- ۱۱ حوت ۱۳۹۷
آنچه در طولِ سالها به نام «صـلح» بر زبانِ حکومت جاری بوده، با آنچه که میتوان «حقیقت صلح» نامیدش، زمین تا آسمان متفاوت است و این تفاوتِ آسمانخراش را میتوان با تأمل در رویۀ مقاماتِ اصلیِ حکومت ـ یعنی حلقۀ ارگ ـ درک و استخراج کرد.
روز گذشته، معاون دومِ ریاستجمهوری موضعِ دوگانۀ طالبان را در ارتباط به صلح به باد انتقاد گرفت و ضمن آنکه از صلحِ باعزت سخن گفت، به طالبان هشـدار داد که باید آرزوی انحلال یا شکست نیروهای امنیتی و دفاعی افغانستان را به گور ببرند. آقای سرور دانش، نرمش در برابرِ طالبان را «نادیده گرفتنِ خونِ هزاران شهید و معلول و بیاحترامی مطلق به خانوادههای شهدا» خواند.
یقیناً ظاهرِ این سخنان، درست و موجه است و حتا باید گفت که حرفِ دلِ مردمِ افغانستان در قبال صلح و عطشِ صلحخواهیهای حکومت از گذشته تا کنون نیز همین بوده است؛ اما آنچه شنیدنِ این سخنان را از سوی حکومت چندشآور میسازد، بازۀ زمانی و شرایط سیاسییی است که این سخنان در آن از گلویِ حکومت بیرون میشود.
سالها حکومت بر طبلِ صلح با طالبان به گونۀ یکطرفه، بدون توجه به آرای مردم، کوبید و با دلجوییهای فراوان از این گروه تروریستی، آنها را به این نقطه رساند که اکنـون پنجمین دورِ گفتوگوهای نمایندهگانشان با امریکا در قطر در حالِ تدویر است و دربارۀ سرنوشتِ افغانستان درحالی چانهزنیشان جریان دارد که نه حکومت محلی از اعراب در این میدان دارد و نه نگرانیهای مردم توانسته مانعی بر سرِ بزرگنمایی طالبان در صحنۀ بینالملل واقع شود.
قرار آنچه از رسانهها بهدست میآید و بر اساسِ آنچه قرینهها آن را بازنمایی کردهاند؛ گفتوگوهای صلح میان امریکا و طالبان یک شوخی و «تو بمیری»ِ عادی نیست. چرا که آنها در مورد شکلِ حکومتِ آینده و برنامۀ خروجِ نظامیان امریکایی صحبت میکنند و به غیر از پاکستان، کشورهای متعددِ دیگری هم در پشتِ طالبان ایستاده شدهاند. درست در یک چنین وضعیتیست که آقای غنی کرسی ریاستجمهوری و بقایِ خود در قدرت را در خطر میبیند و به پیشکارهایش فرمان میدهد که در باب صلح، سخنانی موافقِ افکار عمومی بگویند تا بتوان با بسیج فضا علیه صلح، ابتکار گفتوگوها با طالبان را به دست بگیرند و بهاصطلاح آن را «بینالافغانی» بسازند.
اما گفتوگو و صلحِ بینالافغانی از نظرِ آقای غنی و حکومتِ زیر ادارۀ او نیز نه آن صلحِ باعزت و پایداری است که در قالبِ الفاظ آقای دانش آن را بیان کرد و نه آن صلحیست که آرای مردم افغانستان و حرمتِ خونِ شهدا را لحاظ کند. این نوع گفتوگو و صلح در ساختمان ذهنی آقای غنی، یک شگرد و تکتیکِ سیاسی شمرده میشود؛ شگرد و تکتیکی اولاً برای بیرون ساختنِ برادرانِ عصبی و ناراضی از ادارۀ همسایۀ عاصی (پاکستان) و به جریان انداختنِ این نیروی قومی در کارزارهای سیاسیِ داخلیِ خودش و ثانیاً تمامکردن فصلهای ناتمامِ تاریخییی که آقای غنی حسرتِ آن را با خود حمل میکند. به عبارت دیگر، طالبان و صلحِ آنها برای آقای غنی یک کارتِ خوب برای بازیِ قدرت اند و او این کارت را برای خود میخواهد.
مردم افغانستان با حقیقتِ صلح که میتوان آن را زندهگی مسالمتآمیز و فارغ از تبعیض خواند، مشکلی ندارند؛ اما از صلحی که حکومت و مغز متفکرِ آن در سر پرورانده، همانقدر منزجرند که از صلحی که امریکا و پاکستان و سایر کشورهای منطقه بر افغانستان تحمیل کنند، بیزاری میجویند. با این اوصاف، به جرأت باید گفت که حکومتِ کنونی نه با صلح است و نه بر صلح؛ بلکه به دنبالِ بقا و ادامۀ قدرت است.
صلحِ حقیقی، که کاملاً متباینِ برتریجویی است، ابداً در روحیۀ انحصارطلبانۀ آقای غنی نمیگنجد. صلحی که توسط امریکا تعقیب میشود نیز اگرچه آهنگِ تعویض رأسِ حکومت را در دستور کار دارد، ولی غنی یارایِ ایستادهگی در برابرِ آن را ندارد؛ از اینرو میخواهد از قدرتِ مردم و بسیج افکار عمومی سود بجوید و بقای خود در قدرت را ضمانت کند.
Comments are closed.