گزارشگر:محمد امیـن رحمانی - ۱۳ حوت ۱۳۹۷
پروتاگوراس در سال ۴۹۰ قبل از میلاد در یونان باستان به دنیا آمد. وی در سال ۴۲۱ ق.م درگذشت. پروتاگوراس معتقد بود که اخلاق صرفاً در زندهگی اجتماعی معنا و مفهوم دارد. او همچنین به نسبیتگرایی در اخلاق نیز اعتقاد داشت. وی بهوسیلۀ تألیف محاورات افلاطون، مورد توجه دیگر اندیشمندان قرار گرفته است. در محاورۀ پروتاگوراس و محاورۀ تئاتتوس به تفصیل و تبیینِ افکار وی پرداخته میشود. محاورۀ تئاتتوس بر نسبیتگرایی پروتاگوراس در زمینۀ اخلاق اشاره میکند. در این محاوره، انسان به عنوان معیار تمامی امور دنیا معرفی میگردد. در واقع ردّ پای اندیشۀ انسانگرایی بهطور ضمنی در این محاورۀ پروتاگوراس به چشم میخورد.
او در زمینۀ ملاک و معیار سنجشِ اخلاقی اظهار میدارد: «انسان معیار همه چیز است: معیار وجود چیزهایی که هستند و عدم چیزهایی که نیستند». انتخاب انسان به عنوان ملاک تمامی امور، ابتدا دربارۀ حالات احساسی چون تجربۀ گرما و سرما که دارای شاخصۀ محسوس بودند و هستند، تبیین میگردد. در این تبیین، هر انسانی میتواند ادراک این حالاتِ احساسی را به صورتِ انفرادی و مستقل به خود نسبت دهد و شاید این انتساب با ادراک فرد دیگری از همان موضوع مشخص، متفاوت و متمایز باشد.
اما پروتاگوراس که از طرح چنین مقدمهیی دارای هدف و غرضی فلسفی است، این امر را به ارزشهای اخلاقی نیز سرایت میدهد. وی در این نتیجهگیری، در صدد آن است که نوعی نسبیتگراییِ اخلاقی را در ارتباط با ارزشهایی اخلاقی چون عدالت، شجاعت و میانهروی که به جای تکتکِ افراد در جوامع مدنی اعمال میشود را بپذیرد. وی بر این باور است که گزارههای اخلاقی و ارزشهای والا چون شجاعت، عدالت، راستگویی و… را میبایست بر حسب جامعۀ مدنییی که فرد در آن زندهگی مینماید، ارزیابی کرد.
پروتاگوراس در محاورۀ پروتاگوراس مترصد آن است که خود را به عنوان یک معلمِ فضیلت بشناساند. به زعم وی «قدرت خوب اندیشیدن» در مورد چگونهگی ادارۀ امور شخصی و اجتماعی، نقش بسیار مهمی در زندهگی اخلاقی هر فرد ایفا مینماید. وی این قدرت خوب اندیشیدن و تفکر والا را از تمامی خوبیها برتر دانسته که میبایست به عنوان آمالِ هر شخص آگاهی در نظر گرفته شود. وی معتقد است که تمامی افرادی که به بلوغ سنی رسیده و بالغ به شمار میآیند، تا اندازهیی کموبیش از داشتن این قدرت بینصیب نماندهاند.
به زعم وی، افراد بالغ این فضیلت را در جریان رشد خود همانند فراگیری زبان آموختهاند. با این توصیف، قدرت خوب اندیشیدن در تفکر پروتاگوراس به عنوان یک فضیلت، مقدمۀ خوب زیستن محسوب میشود. همچنین این فضیلت تا اندازهیی اکتسابی میباشد. وی معتقد است که زندهگی اجتماعی انسانها خود گواه ادعای وی میباشد، چرا که انسانی که از فضیلت خوب اندیشیدن برخوردار نباشد، به هیچ وجه نمیتواند در زندهگی اجتماعی مشارکت داشته باشد.
پروتاگوراس همچنین معتقد است که این فضیلت موجب ارتقا و رشد دیگر فضایل اخلاقی خواهد گشت. البته به زعم وی، این فضیلت میبایست مبتنی بر فرمانبرداری و متابعت از معیارهای قراردادی و سنتی نیز باشد. وی همچنین درتأیید دیدگاه نسبیگرایی در اخلاق اظهار مینماید، توانایی خودآگاه تعقل صرفاً در باب مسایل عملی است که از هنجارهای قراردادی در جامعهیی که فرد در آن زیست مینماید، نشأت گرفته و به آن اجتماع محدود میگردد.
پروتاگوراس بر این باور است که التزام به فضایل و ارزشهای اخلاقی چون وفاداری به خدایان، عدالت، شجاعت و متابعت از والدین برای نایل گشتن به زندهگی نیکمندانه ضروری بوده و پیشفرضی اجتنابناپذیر به شمار میآید. وی با این اظهار، دیدگاهی اجتماعمدار را مورد واکاوی قرار میدهد. دیدگاهی که سعادت فرد را در پذیرش هنجارهای جامعه مطمح نظر دارد. با این توصیف، وی صرفاً به پذیرش این دیدگاه که اخلاقیات را در جمعیت قبول دارد نه در فردیت نزدیک میگردد.
البته پروتاگوراس این خط فکری خود را به نوعی از باوری که در آن دوران رواج و شیوع داشت، اقتباس نموده است. در یونان باستان این عقیده وجود داشت که بهترین زندهگی برای انسان زندهگییی است که «بهترین مردمان» آن را رهبری نمایند. در این زندهگی کسانی که از تمامی فضایل برخوردار هستند و این فضایل را در زندهگی شخصی خود نیز مورد پیروی و التزام قرار میدهند، اداره و رهبری امور را بر عهده دارند. البته در آن زمانه، شاخصههای «بهترین مردمان» از نوعی اعوجاج ذهنی برخوردار بوده و آمیخته با تصورات و اندیشههای اشرافگرایانه گشته بود.
در این اثنا پروتاگوراس این دیدگاه را مورد تخطئه قرار داده است. از منظر وی افراد نمیتوانند از رهگذر وراثت و یا تربیت اشرافی به این فضایل نایل گردند؛ بلکه با فضیلت خوب اندیشیدن که ارتباطی نیز با طبقۀ اجتماعی و جایگاه فرد ندارد، میتوان این فضایل را در خود پرورش داده و تقویت نمود.
در لسان وی، بهترین مردمان افرادی هستند که هم از فضایل مقبول در یک اجتماع خاص برخوردار میباشند و هم این توانایی را دارا باشند که آن فضایل از پیش موجود را در ادارۀ زندهگی اجتماعی و شخصی خویش به کار گیرند. برخورداری از ارزشهای مشترک، احساس مسوولیت در قبال شهروندان، اعتراض به اشرافیگری سنتی و داشتن جهتگیری سیاسی و عمومی و نیز جهتگیری شخصی و شهروندی که بتواند به کاربست عملی فضایل در زندهگی نایل گردد، از جمله ویژهگیهایی است که مردمانِ خوب از منظر پروتاگوراس از آن بهرهمند میباشند.
نقــد:
باید اذعان داشت پروتاگوراس بر عنصر زندهگی اجتماعی و جنبۀ جمعی بودن اخلاقی تأکید بسیار داشته و به عبارتی اخلاقیات را تنها در بستر اجتماعی دارای معنا و مفهوم میداند. حال آنکه اخلاقیات صرفاً منحصر به زندهگی اجتماعی نیست. این رویکرد استعدادهای فردی انسان در التزام از گزارههای اخلاقی را مورد غفلت قرار داده است. ایراد مهم دیگری که بر نظریۀ پروتاگوراس وارد است آن است که وی به نوعی نسبیتگرایی در اخلاق معتقد است که این مسأله به نوبۀ خود خالی از اشکال نبوده و تالی فاسد دارد. به عبارتی دیگر، این نظریۀ مروج نسبیت اخلاقی است که ارزشهای اخلاقی ثابت و ضروری را مورد نفی قرار میدهد.
Comments are closed.