احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:حامد علمی - ۰۷ دلو ۱۳۹۱
حکومت کابل از فرصت استفاده کرده، تصمیم گرفت قبل از آنکه اسماعیلخان با تمام قوا و امکاناتش از تهِ دل به شورای سرتاسری بپیوندد، او را نابود سازد. حمله نیروهای حکومتی در همان ماهها بر مراکز فرماندهی حزب اسلامی در ولایت لوگر، به این تحلیل قوت میبخشد؛ زیرا نیروهای حکومتی به مراکز حزب اسلامی که آنها نیز جزوِ شورای سرتاسری نبودند، یورش برده و قرارگاه مرکزی مجاهدین حزب اسلامی را که بهنام قرارگاه لشکر ایثار یاد میشد، تصرف کردند. علت دوم شاید پیامد سفر پروفیسور صبغتالله مجددی به هرات باشد؛ زیرا رییس حکومت موقت مجاهدین در نوامبر سال ۱۹۹۰ راهی جبهات هرات شد و با استقبال گرم اسماعیل خان روبهرو گردید و شایعه چنان بود که پروفیسور مجددی برای انتقال حکومتش به داخل افغانستان در صدد است تا حمایت یکی از جبهات قوی و مطمین جهاد و یک فرمانده مشهور، پاکنفس و فداکار را بهدست بیاورد، بهویژه بعد از آنکه روابط پروفیسور مجددی با حکومت پاکستان رو به تیرهگی نهاده بود و مجاهدین از تصرف جلالآباد عاجز ماندند. زمانی که پروفیسور مجددی به هرات رفت، رکود نظامی بر جهاد افغانستان سایه افگنده بود و حکومت موقت نیز در حالت متلاشی شدن قرار داشت.
اینکه کدام عامل قویتر بوده است که نیروهای حکومتی را به ولایت هرات میکشاند، پرسشی جداست؛ ولی دستکم یکی از عوامل بالا میتواند عامل مهم حمله حکومت به ولایت هرات بوده باشد.
مقاومت اسماعیل خان و مجاهدین فداکارش، ششماه به طول انجامید و نیروهای حکومتی با دادن تلفات سنگین، موفق نشدند که مراکز فرماندهی قوماندان بزرگ جهاد افغانستان را تصرف کنند.
حمله وسیع به ولسوالی زندهجان دفع گردید و حکومت با دادن تلفات بسیار، عقبنشینی کرد و یک بار دیگر حیثیت نظامی حکومت کابل به زمین خورد و حکومت نه تنها موفق به تسخیر مراکز اسماعیل خان نگردید، بلکه پایگاههای بیشتری را در غرب کشور نیز از دست داد.
بلی؛ موفقیتهای چشمگیری نصیب جهاد افغانستان شد و شورای سرتاسری قوماندانان نیز از آزمونِ بزرگِ خویش موفق بهدر آمد.
دـ تحولات بعدی: همانگونه که ذکر گردید، بعد از شورای شاهسلیم، پیروزیهای چشمگیری نصیب جهاد افغانستان شد و همزمان با پیروزیهای نظامی، در سایر کشورهای منطقه نیز تحولات عظیمی به وقوع پیوست.
عدم ثبات در اتحاد شوروی، پایان یافتن جنگ سرد، دیدار و مذاکرات رهبران جهاد افغانستان با روسها در مسکو، طایف و اسلامآباد و سرنگونی حکومتهای پاکستان یکی پس از دیگری، همه بالای جهاد افغانستان تاثیرات عمیق و فراوانی داشت.
علاوه بر آن، شهرت روزافزون شورای قوماندانان، طرح استراتژی و تطبیق برنامههایشان به دور از دسترس بیگانهگان و رهبران سیاسی جهاد، این شورا را در برابر گزند بدخواهان و دسیسهبازان داخلی و منطقهیی قرار داد. همچنان مسافرت احمدشاه مسعود به پاکستان و دیدار او با زمامداران آن کشور و استقلال رایی که از خود نشان داد، شورای نوتشکیل قوماندانان را با خطر نابودی مواجه ساخت، بهویژه پس از آنکه دور دوم عملیات سرتاسری قوماندانان بدون مشوره اداره استخبارات نظامی پاکستان، طرح و در معرض اجرا قرار گرفت.
عملیات دوم باید هماهنگ میشد و نظر به استراتژی قوماندانان، به نقاط ضعیف حکومت کابل حمله صورت میگرفت و همزمان در چند جبهه جنگ آغاز میشد.
در غرب افغانستان، جنگ شدیدی میان نیروهای اسماعیل خان و سربازان حکومت کابل جریان داشت؛ در جنوب، پایگاه مهم حکومت در شهر گردیز مدنظر بود، و در شمال، حکومت کابل در شهرهای کندز و فیضآباد حضوری فعال داشت که باید بالای آن دو شهر حمله صورت میگرفت. ولی شهر کندز از استحکامات قوی برخوردار بود و تصرف شهر گردیز نیز کار آسانی نبود.
در بین قوماندانان دو نظر وجود داشت. عدهیی به این نظر بودند که بعد از سقوط شهر خوست، باید شورای دیگر دایر شود؛ ولی دستهیی دیگر از قوماندانان به شمول احمدشاه مسعود به این عقیده بودند که باید از ناتوانی حکومت و مورال ضعیفی که بعد از جنگ خوست نصیب آن شده، استفاده کرد و قبل از دایر شدن شورا، پیروزی دیگری بهدست آورد و در آن صورت، بتوان روی مسایل سیاسی نیز صحبت کرد.
قوماندانان بالاخره به این نظر شدند تا حمله دیگر را سازمان دهند.
«من [احمدشاه مسعود] به حقانی صاحب اطلاع دادم که چون اسماعیل خان در جبهه غرب مصروف است، باید عملیات هماهنگ را در جنوب و شمال بهراه بیاندازیم. میخواستم تا حقانیصاحب بالای شهر غزنی حمله کند؛ زیرا به نظر ما حکومت در غزنی ضعیف بود و از طرف دیگر، شهر غزنی بر سر راه اکمالات گردیز قرار داشت و ما میخواستیم به بدخشان حمله کنیم و من امیدوار بودم تا یک مقدار مواد ارتزاقی را از پاکستان به داخل انتقال داده، در جبهات اطراف فیضآباد مصرف کنیم و من این پیشنهاد را توسط مخابره به پشاور رساندم و گفتم طبق وعده پاکستانیها باید ارسال مواد ارتزاقی خصوصاً آرد به فیضآباد آغاز شود؛ زیرا ما نمیتوانستیم مواد خوراکی را از تخار به بدخشان انتقال دهیم.
برنامه ما آماده بود و منتظر ارسال مواد غذایی بودیم؛ زیرا اکمال چهارهزار مجاهد در ولایتی مانند بدخشان، کار آسانی نبود. اما پاکستانیها خلاف وعده به ما اطلاع دادند که ما به عملیات فیضآباد ضرورت نداریم و گفتند باید راه سالنگ قطع شود و مجاهدین به شهرهای جلالآباد و گردیز حمله کنند. پاکستانیها به استاد ربانی گفتند که ما حتا یک دانه گندم به فیضآباد نخواهیم داد.
اگر آنها اول این حرف را میزدند و واضحاً میگفتند، باکی نداشتیم؛ زیرا ما تدابیر خویش را میگرفتیم. ولی زمانی که آنها برنامه جلالآباد و گردیز را ریختند به امید اینکه میتوانند آن دو شهر را تصرف کنند، مغرور شده برنامههای ما را نادیده گرفتند. اگر آنها میگذاشتند تا ما برنامه خویش را تطبیق کنیم، بهتر میبود؛ ولی آنها مداخله کرده، کار ما را خراب ساختند.» (۵۴)
عملیات گردیز آغاز یافت و برنامه شورای قوماندانان، پشت پا زده شد و مجاهدین نتوانستند موفقیتهای دیگری بهدست آورند. به این ترتیب، حیثیت شورا در اثر مداخله پاکستان زیر سوال قرار گرفت و برنامههای بعدیشان که بعد از پیروزی بزرگ در شمال و جنوب بهدست آورده بودند و استراتژییی را که در شاهسلیم طرح کردند، نادیده گرفته شد.
Comments are closed.