۱۴ حوت ۱۳۹۷
گفتوگوهای صلحِ نمایندهگان طالبان – امریکا در دوحه و ابراز آمادهگیهایِ حکومت برای برگزاری جرگۀ مشورتی صلح در کابل درحالی جریان دارد که محمد عمر داوودزی نمایندۀ ویژۀ رییس حکومت وحدت ملی برای صلحِ افغانستان میگوید که از جریان گفتوگوی طالبان و نمایندهگان امریکا در قطر آگاهی دقیق ندارد.
آقای داوودزی که هم رییس دبیرخانۀ شورای عالی صلح است و هم نمایندۀ دولت افغانستان برای اجماع بینالمللی صلح، همانندِ سایر مردم عادیِ کشور میگوید که «گزارشهای غیررسمیِ رسیده به او نشان میدهند که امریکاییها روی یک جدول زمانی برای خروج از افغانستان به توافق رسیدهاند و طالبان نیز به عدم استفاده از خاکِ کشور علیه امریکا متعهد شدهاند».
وقتی این مقدار از باخبریِ نمایندۀ صلح حکومت دربارۀ نشست قطر را در کنار سایرِ اظهاراتِ او پیرامون صلح مورد مطالعه قرار دهیم، درمییابیم که صلح افغانستان بهراستی به قصهیی سرمنگسک از کابل تا واشنگتن تبدیل شده است.
آقای داوودزی درحالیکه در عالم بیاطلاعی، از توافقِ طالبان و امریکا دربارۀ خروج نظامیانِ امریکایی از افغانستان خبر میدهد، به دو نکته نیز اشاره میکند: نخست اینکه حضور سربازانِ امریکایی در کشور در توافق با دولت افغانستان حاصل شده و هرگونه خروج و تضمین عدم حمله به این کشور از خاکِ ما نیز باید در توافق با دولتِ رسمی و قانونی افغانستان صورت بگیرد و امریکا نمیتواند در اینباره با طالبان گفتوگو کنند. دوم اینکه طالبان صرفاً بر بخشی از خاک افغانستان تسلط دارند و از مجموع مردمِ افغانستان نمایندهگی نمیکنند.
وقتی روی معانی و پیامهای نهفته در این اظهارات مکث کنیم، میبینیم که همهگی با آنچه عملاً میان طالبان- پاکستان- امریکا جریان یافته و از آن مهمتر آنچه سالها در گفتارها و رفتارهایِ حکومت زیر نام صلح رونما شده، در تناقض و بیگانهگی قرار دارد. البته به غیر از آقای داوودزی، افراد و اشخاصِ دیگری هم وجود دارند که به نمایندهگی از حکومت سخن میگویند و هرکدام روایتی متفاوتتر و متناقضتر از صلح ارایه میدهند. جالب اینکه محافل و مجامعِ بیرونیِ دخیل در قضیۀ صلحِ افغانستان نیز هرکدام تعبیراتِ خاصِ خودشان را از صلح با طالبان بیرون میدهند. به گونۀ مثال، آنچه سیاستمدارانِ پاکستانی از صلح میگویند و از گفتوگوها انتظار دارند، با آنچه که سناتوران امریکایی از صلح میگویند و میطلبند، متفاوت است و آنچه مشاور امنیت ملی امریکا دربارۀ طالبان میگوید نیز با تعبیری که نمایندۀ صلح امریکا از طالبان ارایه میدهد، تفاوتهای کموبیشی را بازتاب میدهد.
در داخل افغانستان، آقای داوودزی نمایندۀ صلحِ حکومت از یکطرف گفتوگوهای دوحه را رد نمیکند و اخبار غیررسمیِ آن را در عدمِ اطلاعاتِ دقیق بازگویی میکند و از سوی دیگر برای طالبان و امریکا که در دوحه به گونۀ جدی روی میزِ معامله نشستهاند، خطونشـان میکشد. آقای غنی که خود را رییسجمهور منتخبِ افغانستان میشمارد نیز به گونۀ بیوقفه بر بینالافغانی شدنِ صـلح پای میفشارد و در عینِ سراسیمهگی، میخواهد اوضاعِ صلح را تحتِ مدیریت نشان دهد و ادعا میکند که گفتوگوهای قطر در هماهنگی با او پیش میرود. بیرون از حکومت و در جامعۀ افغانستان هم اشخاص و چهرههای مدنی و سیاسیِ متعددی وجود دارند که بهصراحت میگویند امریکا و طالبان مردم را در پروسۀ صلح غایب گذاشتهاند و حکومت نیز فقط از بازیِ صلح بقای خود در قدرت را میطلبد، اما آنها در نهایت به صلحی رضایت خواهند داد که ارزشها و دستاوردهای هفدهساله را قربانی نکند.
با این حساب، میتوان گفت که همه از صلح میگویند اما جُز در لفظ «صلح»، هیچ پایۀ اتحاد و اشتراکی نمیتوان میانشان پیدا کرد. به عبارت دیگر، همه از صلح سخنهای بسیار میگویند، اما وقتی گوش تیز میکنی و دقیق میشوی، میبینی که هیچ چیز نمیگویند و یا هم اینکه تو هیچ چیزی از آنها به عنوان نتیجه و عصارۀ ادبیـاتِ صلح نمیفهمی.
قصۀ سرمنگسکِ صلح از کابل تا دوحه، از دوحه تا اسلامآباد، از اسلامآباد تا واشنگتن همانند آوازِ بالهایِ زنبورها درحالی وزیدن دارد که قلبِ مردم از اضطرابِ افغانستانِ پساصلح، از سینه بیرون تپیده و نبضشان در تقلایِ فهمِ این آوازِ زنبوری سقوط کرده است.
Comments are closed.