گزارشگر:مارسل هنف / برگردان: ولیالله رمضانی ۲۵ حوت ۱۳۹۷
انتخاب عنوانِ «سهم لوی استروس در علوم اجتماعی» قراردادی است؛ چرا که در حقیقت نمیتوان چنین سهمی را برای کسی بهطور روشن معین ساخت، بلکه تنها تلاشی برای درکِ این مطلب است که علوم اجتماعی و بهویژه انسانشناسی مدیون استروس است، هرچند بدون استروس هم به حیاتِ خود تداوم خواهد بخشید.
در میان آثار متعدد استروس، «مقدمهیی بر اثر مارسل موس»[۱] در سال ۱۹۵۰ توانست برخی از خطوط اساسی رویکرد ساختارگریانان را بهخوبی نمایان سازد. اثر «گرمسیریان اندوهگین»[۲] در سال ۱۹۵۵، یک موفقیت انتشاراتی برایش محسوب گردید و اثر «انسانشناسی ساختارگرا»[۳] در سال۱۹۵۸ را باید تثبیتکنندۀ ادراک و روششناسی استروس دانست.
سهم نظری استروس در علوم اجتماعی قابل ملاحظه است. نخست اینکه موجب گردید تا مفهوم واژۀ انسانشناسی از موقعیتی جدیتر برخوردار گردد. بدین صورت که انسانشناسی توانست دانشی از انسان به معنی آنچه هست را ارایه کند. سپس در روش انسانشناسی انقلابی ایجاد کرد که پیامد آن موجب گردید تا برداشت از مفهوم ساخت، نهتنها به معنی توصیف روابط مستقیم قابل مشاهده در یک جامعه، بلکه همچنین به مثابۀ مدلی از این روابط قابل درک گردد (مثل تعیین نامتغیرها در فرایند استحالهپذیریشان، همانند کاری که زبانشناسان [در گشتار]، ریاضیدانان یا دیرینهشناسان با پدیدههای خود انجام میدهند). استروس نشان دارد که این نوع روابط نسبتاً با ثبات، تنها در برخی از موضوعات (عینی) و تحت شرایطی خاص تجلی پیدا میکنند. تحلیل ساختاری تنها در برخی موارد مشروع و کارساز است، مثل شکلهای اولیۀ خویشاوندی، شکلهای رهبندی (taxionomies)، توتمیسم، مناسک، روایتهای اسطورهیی یا برخی از تولیدات تجسمی (plastique). باید افزود که در قلمروهایی که عوامل احتمالات بر قواعد مکانیکی سیطره دارند، چنین تحلیلیی کمتر کارساز است.
ساختهای خویشاوندی
استروس در اثر «ساختارهای ابتدایی خویشاوندی» بر این بینش ساختاریِ خود تأکید میورزد. او این ساختار را «هستۀ خویشاوندی» مینامد[۴]. انسانشناسیِ سنتی بر این عقیده بود که عنصر اصلی خویشاوندی، گروه بیولوژیک «والدین/فرزندان»اند. استروس روشن کرد که در نگرش اجتماعی یا فرهنگی، یک گروه اولیه شاملِ «یک مرد، یک زن و یک نماینده» از آن گروهی است که زن را به مرد میدهد(بخشش یا معامله). در بسیاری از جوامع سنتی، این نماینده، غالباً برادرزن است (چهرۀ شاخصیزدایی). پس، نخست این زوج موجب پیوند بین دو گروه میشوند. پس این یک نظام سه مفهومی است: شوهر، زن و دهشکننده (donateur). یعنی یک عمل متقابل از دهش یا بخشش، طی مراسمی خاص (ازدواج) انجام میپذیرد. این یک نوع تفسیر مجدد از منع زنای با محارم است. لازم است توجه شود که نخست این یک منع دینی، اخلاقی یا بیولوژیکی محسوب نمیگردد، بلکه یک الزام اجتماعی از دهش، باز پس گرفتن و باز پس دادن است. این همان است که بنیاد برونهمسری(exogamie)[5] را تشکیل میدهد. برونهمسری در برگیرندۀ قواعد خاصی میگردد که توسط کلانگروههای منزلتی و غیره بهکار گرفته میشود. پس روشن میگردد که هر نظام خویشاوندی، نخست شامل روابطی از توافق و وصلت در میان گروههاست، سپس شامل روابط فرزندی (filiation) بین نسلها (تکخطی مثل مادری، پدری و یا چندینخطی) و روابط خونی بین عمو، دایی، خاله و عمهزاده میگردد.
دانش سنتی و تفکر وحشی
اشتروس پس از پرداختن به نظام خویشاوندی، روش خود را در زمینهیی متفاوت میآزماید؛ یعنی «شکلهای سنتی طبقهبندی اشیای جهان طبیعی» (و نه اجتماعی). استروس این مبحث را با ارجاع به یک مسالۀ باستانی طرح میکند. مسألهیی که ایجادکنندۀ تضادها بوده و همچنان بدون حل مانده است. آنچه که «توتمیسم» نامیده میشود. به نظر استروس، این مسألهیی است که اساساً به صورت نامناسب طرح شده است. در حقیقت تلاش شده است تا ارتباطات گام به گام بین جهان انسانی و جهان طبیعی تشریح گردد. درحالیکه، در حقیقت، توتمسیم چیزی نیست جز شیوهیی از استقرار و بیان نظامی از تفاوتها میان انسانها (فرد یا گروه) که به کمک نظامی از تفاوتها (بین حیوانات، گیاهان یا اشیا) برقرار شده است. این انسانها و اشیا نیستند که به همدیگر شبیه اند(طبق یک تیوری قدیمی در معرفی توتم)، بلکه آنچه که این تشابهات را میسازد، عبارتند از: روابط متفاوتی که وجود دارد. برای مثال نسبت یک کلان به کلان دیگر، مثل نسبت یک خرس به یک عقاب است یا نسبت یک ماهی به یک لاکپشت. این نسبتها نشاندهندۀ وجود یک قابلیت و استعداد است که روح انسانی داراست، تا به تفاوتها و طبقهبندی اشیا بپردازد. آنچه که ما به عنوان دانشهای سنتی میشناسیم، آن چیزی است که همین عمل طبقهبندی پیچیده، ارایه کرده است. بدین صورت که میتوان گفت، نخست نیازهای حیاتی (تغدیه یا تاکتیکها)[۶] نبودند که انسان را به درک و تفسیر جهان فرا خواندند، بلکه این امیال و لذتجوییهاست که انسان را نخست به این قلمرو کشانید. همانطوری که لوی استروس یادآور میشود؛ «چیزها تنها و تنها برای خوردن خوب نیستند بلکه برای اندشیدن [به آنها هم] خوب اند». او عملاً ما را به این نکته رهنمون میسازد که نباید قدرت خارقالعادۀ «تفکر وحشی» را دست کم گرفت. حتا نظامهای نمادینی هم که تحول یافتهاند، بر اساس همین ارزشهای متفاوتی بنا شدهاند که خود حاصل همین عملیات طبقهبندی جهان مشاهده شده هستند.
فعالیتها و جنبش تفکر وحشی را میتوان در تولیدات روایات اسطورهیی مشاهده کرد. به نظر استروس، اسطوره بیان پیچیدۀ اشکال تفکر لاینفک از فرهنک یا مجموعۀ فرهنگی است و در عین حال تجلیگر همجایی فرایند ذهنی است. فرایندی که قابل بازرسی و بازبینی میباشد و این شامل همۀ عملیاتهایی میگردد که بخشی از ابزار اصلی هر روح انسانی است.
پس به همین خاطر است که در تفسیر اسطورهها، هرگز نمیتوان از رویکردهای کاملاً کارکردگرایانه، نمادین و روانشناسانه بهره جست؛ زیرا رویکردهای کارکردگرایانه تنها به دنبال نیازهایی است که در پس پردۀ این روایات اند و رویکردهای نمادین به دنبال کلیدهای تفسیر هستی اند و همچنین رویکردهای روانشناسانه به دنبال الگوهای آرمانیاند(archétypes). مطمیناً اسطورهها بازگشتی به محیطهای تجربی و عملی را در بر دارند: مثل محیطهای جغرافیایی، تکنیکی و اجتماعی. اسطورهها مستقیم و یا غیرمستقیم این محیطها را بیان میکنند. اسطورهها بهویژه به ساخت و تولید معرّفهایی میپردازند که از طریق کاربرد طبقهبندیهای عناصر محسوس بهدست میآیند: مثل انواع موجودات، مکانها، اشکال، رنگها، مواد، مسیرها، صداها، درجه حرارتها و غیره. اسطورهها این معرّفها را در اشکال نمادینی از اشیاء و انسانها تنظیم میکنند (بهصورت آفرینش کیهانی یا اجتماعی) و بهخصوص به تمرین بهکارگیری استعدادهای منطبقی با روح انسانی میپردازند، مثل: تضادها، قرینهها، ضدونقیضها، ناپیوستهگیها، نفیگرایها، پیوستها، انحصارها، تکمیل کردن ها و غیره. از آنجایی که خصلت چشمگیر برخی از اسطورهها که هیچ مرجعی را نمایان نمیسازد، ما را به این ایده رهنمون میکند که هیچ موقعیتی بهطور اساسی به آنها برنمیگردد اما به نظر میرسد که این اسطورهها تنها برای لذتجویی از یک بازی بسیار ناب خلق و توسعه یافتهاند. با چنین رویکردی باید گفت که یک روایت هرگز نمیتواند بهطور انفرادی مورد توجه قرار بگیرد. عناصری را میتوان مشاهده کرد که از اسطورهیی به اسطورۀ دیگر منتقل میشوند(خُرده اسطورهها یا شقّهها). برخی از روایات از طریق «بسته» (پاکت و یا قالب) خود به همدیگر مر تبط میشوند(به صورت قرینهیی و یا متضاد و یا غیره) و از این روی، میتوان «دورههای» (سیکل) کاملی را مشاهده کرد که با گروههای اسطورهیی به شبکهها مرتبط میگردند. پس هیچ چیزی را نمیتوان از این متون (افقی یا ملودیک) اسطورهیی درک کرد، متونی که به دنبال حوداثی غالباً انسجامناپذیر شکل میگیرند. مگر آنکه در کنار این متون اقدام به تهیۀ گفتار و نگارشی عمودی یا چندآوایی (plyphonique) گردد. بدین صورت که هر قطعهیی را در ارتباط با قطعۀ دیگری (مشابه یا متضاد) از یک اسطورۀ دیگر قرار بدهد. سهم اصلی و نظری (تیوریک) استروس در علوم، روشنگری این مطلب است که این شبکهها همیشه مشتمل شده از گروههای «تغییر شکل» (ترانسفورماسیون) بودهاند(به مفهوم ریاضی یا ریختشناسی آن).
در اینجا بدون اینکه بخواهیم برخی از جنبههای گستردهتر تفکر لوی استروس را در زیباشناسی، اخلاق، مسالۀ تاریخ، مقولههای ذهنی، مورد سوال قرار بدهیم، بر اساس گزارشی از پژوهشهای بهدست آمده در سه حوزۀ مذکور، به صورتِ ذیل نتیجهگیری میکنیم. نخست میتوان گفت که بنا بر مدل ساختاری برگرفته از زبانشناسی و ریاضیات، استروس توانست نامتغیرهایی (امور ثابت) که تنها صورت سادۀ تجربیشان قابل مشاهده بوده است را از پردۀ ابهام بیرون بکشد و بازماندههایی از تاریخ گمشد را به تماشا بگذارد. مسلماً این مُدل را میتوان برای ساختار ابتدایی خویشاوندی معرفی کرد. این مدل برای ساختارهای پیچیدهیی مثل ساختارهای اجتماعی جوامع مدرن، بسیار محدودیت داشت. همچنین این مدل برای روایتهای اسطورهیی هم ناکافی بود. به همین خاطر است که استروس برای اینکه بتواند روابط متقابل همزمان را بهصورت یک مدل طراحی کند، از موسیقی کمک میگیرد و یا اینکه این کدها را در یک تناوب رخدادی و حوادثی (به صورت روایت) میریزد. مسلماً استروس پیشروی است که عمیقاً حوزۀ انسانشناسی را متحول ساخته و به آن پیشنهاد میکند تا روشنگری را در این رشته مصدر کار خویش قرار بدهد. بدین صورت که استعدادها و قریحهها و فرایندهای ذهنی که در کلیت نوع بشر مشترک هستند و با محدودیتهایی (چه در میان انواع و چه در طول زمان) مواجه اند را با توجه به تنوع فرهنگها نمایان سازد، چرا که انسان همه جا از اندیشهیی والا برخوردار بوده است.
منبع
Marcel.Hénaff, «Levi Strauss»,in, Le Dictionnaire des sciences humaines, Sylvie Mesure et Patrick Savidan, Paris, PUF, p.226.
توضیحات:
[۱] Introduction à l›œuvre de Marcel Mauss
[۲] Tristes tropiques ترجمۀ گرمسیریان اندوهگین از مقالۀ آقای مجنون آموسی
[۳] Anthropologie structurale
[۴] l›atome de parenté
[۵] برونهمسری: .exogamie درونهمسری: endogamie
[۶] تاکتیک رفتار یا کنشی تکنیکی است که از طریق آن، موقعیت چیزی (فردی) در مجموعه به بهترین نحوِ ممکن طلب میگردد. غالباً وقتی سخن از نیازهای حیاتی یا اولیه (نخستین، بنیادین و…) میشود، نظرها معطوف به تغدیه، تولید مثل و پوشش (اعم از لباس و مسکن) میشود. ولی در اینجا نویسنده نظرِ ما را به کنشی جلب میکند که کمتر عینی است اما در کلیۀ اعمال و فعالیتهای یک موجود، به همراه این سه مورد مذکور (تغذیه، تولید مثل و پوشاک) میآید.
Comments are closed.