گزارشگر:عبدالکبیر ستوده - ۰۳ حمل ۱۳۹۸
بنده را گمان بر این است که «تجلیل کنندهگان» جشن نوروز بر «تحریم کنندهگان» آن، سبقت گرفته اند و دارند به خط آخر رقابت نزدیک میشوند. عدم موجودیت نص قطعیالصدور و قطعی الدلاله در خصوص تحریم «تجلیل و گرامیداشت از جشن نوروز»، استفادۀ استعاری از واژهگان ابر و باد و باران و درخت و میوه و گل و گیاه و… در متون مقدس اسلام، توجه گستردۀ اکثریت مطلق شاعران بزرگ و عارفان وارستۀ جهان اسلام به مظاهر زیبای طبیعت و فصل بهار و سبزه و گل و بلبل و…، اختلاف نظر شدید بین فقهای گرامی جهان اسلام در بارۀ حلیت و حُرمت تجلیل از جشن نوروز، استقبال و پذیرش عمومی مردم جهان، از فرهنگ نوروزی که در پیامهای تبریکی رهبران دولتهای جهان بازتاب مییابد، به رسمیت شناخته شدن جشن نوروز، از سوی سازمان ملل متحد، به عنوان یک روز جهانی، تجلیل شکوهمندانه جشن نوروز، از سوی عموم مردمانی که خود را متعلق به این حوزه تمدنی میدانند و عدم توجه به فتواهای عدۀ از علمای که مخالف تجلیل از این روز نو و مبارک اند، و… دلایلی اند که مدعی ما را تأیید میکنند. از طرف دیگر، استفاده کردن از زبان تهمت و توهین و تکفیر از سوی مخالفین جشن نوروز، عربده کشیدن و چیغ زدن و خود را به آب و آتش زدن و ایمان مردم را زیر سوال بردن و همه را خودباخته و غرب زده و… خواندن، نشانههای اند که شکست مخالفان را آفتابی مینماید و ضعف استدلالورزیشان را ثابت میسازد.
حالا که تشت رسوایی این مطلقاندیشان تحریمی و تکفیری، از بام افتاده است، گروه دیگری پا به میدان نهاده اند و برای ممانعت مردم از تجلیل جشن نوروزی (نه تحریم آن)، سخنانی از نوع دیگری میگویند و داستانی از جنس دیگری میسرایند. آنان میگویند: «جشن نوروز، سرآغاز فصل بهار است، فصل رستاخیز طبیعت، فصل باد و باران بهاری، فصل رویش سروها و سبزهها، فصل شگفتن شگوفهها، فصل زایش گلها و گیاهان، فصل هستی و مستی پرندهها و پروانهها، فصل خوش مرغان و غزالان و بلبلان، و… این همه مخلوقات و موجودات زیبا، آفریدههای خداوند متعال هستند و نشانههای یکتایی و بیهمتایی او. در این فصل بهار میباید به دامان طبیعت رفت و بر روی صخرهها و سبزهها و در کنار چشمهسارها و جویبارها، قدم زد و در برگ درختار، آیات خداوند را خواند و در صدای بلبلان، صدای خداوند را شنید و از بوی لالهها و یاسمینها، بوی خوش خداوند را استشمام کرد». این عده از آدمیان، در حد همین سخنان زیبا نمیمانند و میگویند: «حالا اگر کسانی که آیات خداوند و صدای خداوند و بوی خداوند را در این مظاهر زیبایی بهاری نمیبینند و نمیشنوند و نمیبویند و نمیتوانند چنین استفادههای دینی و معنوی را از این فصل بهاری ببرند، نمیتوانند به پیشواز این فصل مبارک بروند و از آن تجلیل نمایند و زندهگی خود را به بطالت بگذرانند و.»…
این عده به خوبی میدانند که عموم مردم، در مواجهه با مظاهر زیبایی بهاری، دچار تجریهها دینی و معنویِ دیدن نشانههای خداوند و شنیدن صدای خداوند و بوییدن بوی خداوند، نمیشوند و یا از این تجربههای دینی و معنوی خود، خودآگاهی درست و دقیقی نمیداشته باشند. به همین دلیل چنان شرطها و قیدهای را فرا راه شان میگذارند تا به نحوی برای آنان تلقین کنند که نباید به پیشواز جشن نوروزی و فصل بهاری بروند، چون نمیتواند چنان بهرههای دینی و معنوی را از این روز و از این فصل نصیب ببرند.
گویی این سخنان، دو هدف را برای این گروه، برآورده مینماید. یکی ممانعت خودخواستهیی عموم مردم از گرامیداشت جشن نوروزی و فصل بهاری، به این دلیل که آنان حضور و ظهور خداوند را در زیباییهای فصل بهاری نمیبینند و نمیتوانند بینند و به همین اساس نباید با تجلیل از این روزهای مبارک، با گشتزنی در دامان طبیعت، عمر خود را ضایع بسازند و فرصت خود را به هدر بدهند و با تبریکی گفتن و هدیه دادن به دوستان و بستگان، کار بیهودهیی انجام بدهند. دوم اینکه کوهنوردی و صحراگردی و سیر و سیاحت بهاری و مهمانی روی و میله خوری و شادی و خوشی خودشان هم توجیهی داشته باشد. اکثر این گروهها، از فصل بهار و از هر مناسبت دیگری استفاده میبرند و از روزهای رخصتی آن استفاده مینمایند و سیر و سیاحت میکنند و شادی مینمایند و…، اما دیگران را از این کارها ممانعت میکنند و خوشی و شادی دیگران را تحمل کرده نمیتوانند. دلیل شان هم این است که عموم مردم از این مناسبها و زیباییها، بهرههای دینی و معنوی نمیبرند؛ اما خودشان در یک برگ درخت تمام اوصاف جماله و جلاله خداوند را میبینند و اگرچه جسم نحیف شان بر زمین طبیعت گام بر میدارد، اما روح فربه و ملکوتی شان در ماورای طبیعت پرواز میکند و با خداوند متعال نرد عشق میبازد و از دستان خداوند جام می میگیرد و… .
واقعیت اما این است که عموم مردم، نه بسان پیامبران و پارسایان و عارفان اند که حضور و ظهور خداوند را در تمام جلوهها و مظاهر خلقت نظاره کنند و نه هم آنقدر ریاکار و منافق و فریبکار اند که تظاهر به دیدن نشانهها و آیات خداوند متعال در آفاق و انفس نمایند و به دیگران دروغ بگویند و فخر بفروشند. عموم مردم از متوسطین اند و گرفتاریهای زندهگی و رنجهای هستی و آلام بشری و شرور طبیعی، چنان شکنجهیی شان کرده است که به مشکل میتوانند به جنبههای معنوی و الهی جهان فکر کنند. بنابراین، از همه نمیتوان خواست که یا در تمام نمودها و پدیدههای آفرینش تجلی خداوند را ببینند و یا هم در گوشۀ حجرههای محقر خود زانوی غم در بغل بگیرند و اندوه بخورند و خوشی نکنند و به سیاحت نروند و از فرصتهای خوب و خوش خود بهره نبرند و…. همانگونه که خداجویی حق یا تکلیف آدمیان است، همانگونه تفریح و سیاحت و شادی و خوشی حق یا تکلیف شان است. همانگونه که روزهای عید، فرصتی برای خوب بودن هستند، همانگونه بهانهیی برای خوشی و شادی نیز هستند. همه باید خوب باشند اما اگر کسی نمیتواند خوب و خداجو باشد، حد اقل میتواند خوش باشد و شادی کند. ما حق نداریم که این بهانههای خوب و خوش را از مردم بگیریم و آنان را به کارهای ملزم کنیم که خودمان هم از عهدهاش بیرون نمیآییم.
به این باور هستم که همه حق دارند از جشن نوروز تجلیل کنند و در این روز مبارک، تفریح کنند و موسیقی بشنوند و رقص نمایند و آواز بخوانند و کوهگردی کنند و. … اما همه ملکف اند که پاس حقوق دیگران را هم بدارند و از حق خود چنان استفاده نکنند که سبب نقض یا تحدید حقوق دیگران گردد و نباید چنان خوشی کنند که مایۀ اندوه دیگران شود. در این فصل بهاری و در این موسم رستاخیز طبیعت، اگر تجلی خداوند را هم مشاهده کردند چه بهتر و اگر موفق به این تجربه عرفانی و معنوی نشدند، حداقل از گل و بلبل و قناری و شگوفه و سرو و سبزه لذت ببرند و دمی شاد باشند. به تعبیر مولای روم، «می خوردنش ندیدی اشکوفهاش ببین».
Comments are closed.