- ۰۶ حمل ۱۳۹۸
عمرانخان نخستوزیر پاکستان در اظهارنظرِ تازهیی گفته است که برای موفقیتِ گفتوگوهای صلح، باید یک ادارۀ موقت در افغانستان روی کار بیـاید تا بتواند انتخاباتِ آزاد و شفاف را رهبری کند. هرچند این اظهارات تا حدِ زیادی منطبق با اظهاراتِ بسیاری از سیاستمدارانِ کشور است که هواخواهِ صلح و ایجاد حکومتِ موقت اند؛ اما در داخلِ افغانستان همۀ جریانهای سیاسی زیر عنوان «مداخله» در امور یک کشورِ مستقل، اظهارنظرِ عمرانخان را مورد اعتراض قرار دادهاند و آن را مناقضِ اصلِ حاکمیت ملی و تعیین سرنوشت توسط مردم افغانستان و خلافِ نُرمهای دیپلماتیک و بینالمللی خواندهاند.
مطالعۀ این نوع واکنشها ـ فارغ از اینکه بخواهیم آنها را تأیید یا رد کنیم ـ پرسشها و تأملاتِ فراوانی را پیرامون مفهوم «حاکمیت ملی» و مصداقِ آن بر «افغانستان» برمیانگیزد. به این ترتیب که:
اولاً همه میدانیم که در دنیای جهانیشدۀ امروز تمامِ مفاهیم در دانش روابط بینالملل از جمله حاکمیت ملی دچار فرسایش و تحول شده و معنای مطلق و سنتیِ خود را از دست داده است. ثانیاً در معنای تحولیافتۀ حاکمیت ملی نیز افغانستان به دلیلِ غلبۀ وابستهگیهایش به سایر کشورها در محیط بینالملل، از ضریبِ بسیارپایینی از حاکمیت ملی میتواند برخوردار باشد. ثالثاً آنچه عمرانخان گویا خلافِ اصل حاکمیت ملیِ ما بر زبان رانده، همان چیزیست که در صحنۀ عمل در بیرون از مرزهای افغانستان زیر عنوان «صلح» بر سرِ سرنوشتِ این کشور جریان دارد و مطمیناً پاکستان اصلیترین مهره در این تلاشها محسوب میشود. رابعاً مطابق تمام قرائتهای رسمی و غیررسمییی که از نگاه پاکستان به افغانستان ارایه شده، این کشور سیوچهار ولایتِ ما را عمقِ استراتژیکِ خود در نبرد با هنـد میشناسد. پس در قاموس سیاسی اسلامآباد، حاکمیت ملی افغانستان یک مفهوم خالی از اعتبار مینماید.
اکنون باید پرسید که آیا سیاستمدارانِ افغانستان نمیدانند که امریکا صلح در افغانستان را با شراکتِ ویژۀ پاکستان تعقیب میکند و اساساً منهای همکاری پاکستان، گفتوگویِ رو در رویِ نمایندهگانِ امریکا و طالبان ممکن نبوده است؟ آیا آنها تازه خبردار شدهاند که پاکستان کارچاقکن و دلالِ اصلیِ صلح امریکا و طالبان بوده و بدون مزد و پاداش این زحمت را بر خود هموار نکرده است؟ آیا نمیدانند که در معادلۀ صلحِ افغانستان اگر در یک طرفِ مساوی امریکا ایستاده باشد، در طرف دیگر آن پاکستان ایستاده و سهمِ خود را میطلبد؟
این دو پاراگراف برای آن عرض شد که بگوییم مذاکراتِ صلحِ افغانستان از نقطۀ آغاز عرصۀ نمایش ضعفِ حاکمیتِ ملیِ ما و بعضاً تبدیلساختنِ آن به یک راز و معمایِ ناگشوده بوده است. وقتی همۀ متون نظامی و استراتژیکِ اسلامآباد، افغانستان را عمق استراتژیکِ پاکستان معرفی میکند و مذاکراتِ صلح امریکا ـ طالبان نیز با نقشِ قوی پاکستان هدایت میشود، چگونه میتوان به استحکامِ حاکمیت ملی افغانستان و احترام آن از سوی اسلامآباد امیدوار بود؟
اظهارنظر عمرانخان اصلاً نکتۀ بدیعی ندارد؛ بلکه او همانند سایر رؤسا و رهبرانِ سیاسی پاکستان خواسته است آیندۀ سیاسی افغانستان را ترسیم کند. این رسم و سنتِ چهلساله را ضیاءالحق نیز بهجا آورده و پرویز مشرف و نوازشریف نیز آن را به عمرانخان تسلیم کردهاند. با این اوصاف، باید به همۀ ارکانِ حکومتی و سیاستمدارانِ غیرحکومتییی که نسبت به اظهارنظر عمرانخان واکنش نشان دادهاند و از حاکمیت ملی افغانستان سخن میگویند، گفت که بیش از صدور اعلامیه، عملاً پروسۀ صلح و خروجیهایِ آن را دریابید!
تعویق انتخابات و طرح ادارۀ موقت، مسلماً یکی از این خروجیهاست و نظر به توضیحات فوق، این هراس قویاً وجود دارد که زیر عنوان صلح، اداره و حکومتی مطیع و همسو با پاکستان در کابل روی کار آید. حال آنکه انتظارِ صواب و منطقیترِ جریانهای سیاسی میتواند این باشد که پس از ماه جوزا که عمرِ حکومتِ موجود از نظر همه پایان مییابد، اختیاراتِ آقای غنی تا اندازهیی محدود گردد که برنامۀ صلح و انتخابات از سبوتاژِ او و تیمش در امان بماند و بتوان به صلحی واقعاً حافظ حاکمیت ملی و انتخاباتی عاری از قلب و دغل دست یافت. همچنین انتظارِ ما از ایالات متحدۀ امریکا این است که در برنامۀ صلح با طالبان به همکاری پاکستان، اصل حاکمیت ملی افغانستان را لحاظ کنـد و صلح در اِزای واگذاری این کشور به اسلامآباد نباشد.
Comments are closed.