گزارشگر:احمــد عمران ۱۲ حمل ۱۳۹۸
سران حکومت وحدت ملی که خود را از گفتوگوهای صلح به رهبری آنچه که دولت افغانستان میخوانند، به دور احساس میکنند، دور تازهیی از دیدارها و گفتوگوها را با شخصیتهای سیاسی و مطرحِ کشور آغاز کردهاند. گفته میشود این گفتوگوها به هدفِ توحید دیدگاهها و رسیدن به برنامۀ واحد صورت میگیرد. آقای غنی در حالی گفتوگوها را با این رهبران آغاز کرده که اکثر آنها از شرکتکنندهگانِ نشست مسکو هستند؛ همان نشستی که ارگ آن را بیهوده و تلاشی غیرواقعی عنوان کرد.
سخنگویان ارگ در واکنش به نشست مسکو طی اعلامیهیی گفتند که این نشست یک نشستِ تحقیقی و علمی بوده است. حتا واژگانی که برای توصیف این نشست به کار رفته، واژگانِ تحقیرآمیز و اهانتبار است. چه تحقیقی قرار بوده که میانِ مثلاً حامد کرزی رییسجمهوری پیشین و عباس استانکزی رییس هیأت گفتوگوکنندۀ طالبان انجام شود؟ از چه نوع بارِ علمی این نشست برخوردار بوده است؟ آیا دو تیمی که در این گفتوگوها شرکت داشتهاند، متخصصانِ صلح و افراد اکادمیک بودهاند؟… البته جای شک نیست که در میان هیأتی که آقای کرزی آن را رهبری میکرد، افراد علمی و اکادمیک وجود داشتهاند، ولی دلیل شرکت آنها در این نشست وجه علمی و اکادمیک نبوده است. از طرف دیگر، طالبان را به مکتب فرانکفورت چه غرض؟!
بهکارگیری این ادبیات از جانب ارگ فقط یک دلیل میتوانست داشته باشد و آن بیاعتبار نشان دادنِ کنفرانس مسکو بود. هرچند که در مورد نشست مسکو اما و اگرهای فراوانی وجود دارد ولی این را هم نباید انکار کرد که در نشست مسکو برای نخستینبار هیأتی از طالبان به صورتِ رسمی حضور یافت و در مورد آیندۀ صلح و ثبات در افغانستان گفتوگو کرد. هرچند در سالهای گذشته نیز طالبان در برخی نشستها که در آنها نمایندهگان جامعۀ مدنی و احزاب سیاسی افغانستان شرکت داشتهاند، حضور داشتهاند اما به هیچ عنوان این نشستها در سطح نشست مسکو نبوده است. نشست مسکو نشان داد که موضوع افغانستان تنها یک جانب ندارد. جوانبِ مختلفی میتواند برای این موضوع وجود داشته باشد و هر جانب هم به اندازۀ تواناییها و ظرفیتهایِ خود میخواهد نشان دهد که چقدر وزن و قدرتِ مانور در میان گروههای درگیر مسألۀ افغانستان دارد.
حالا در آستانۀ نشست دوحه که گفته میشود مشابه نشست مسکو خواهد بود، با افراد و شخصیتهای بیشتری و در عین حال که دور ششمِ گفتوگوهای زلمی خلیلزاد نمایندۀ امریکا در امور صلح افغانستان نیز در آستانۀ برگزار شدن است؛ آقای غنی میخواهد که از قافله به دور نماند و به نحوی خود را درگیر مسایل بسازد. البته طالبان همچنان خواهان دیدار با هیأت حکومت افغانستان نیستند و همانگونه که ارگ از ادبیاتِ تحقیر و اهانت در برابر سیاسیونِ منتقد خود استفاده میکند، طالبان با استفاده از عمل بالمثل ادبیات مشابه را در مورد سران حکومت به کار میبرند. اما در روزهای اخیر مثل این است که آقای غنی درک کرده که تنها با تحقیر و اهانت و ناچیز شمردنِ دیگران و یا حتا تهدید نمیتواند در روند گفتوگوها نقش انحصاری داشته باشد.
گفته میشود که آقای غنی در آغاز تصمیم گرفته بود که مانع بیرون شدنِ شرکتکنندهگان دوحه از افغانستان شود. ولی به نظر میرسد که این ترفند چندان کارآمد جلوه نکرد و به همین منظور او رویکرد نرمافزارانهتری را در برخورد با منتقدانِ خود در پیش گرفت و آنهم نوعی برخورد مداراگرانه بود. حالا آقای غنی میخواهد به وسیلۀ همان افرادی که تا دیروز عقیده داشت که آنها هیچ جایگاه مردمی و ملی ندارند، خود را در روند صلح شریک سازد.
از جانب دیگر، آقای غنی روابط خود با متحـدان اصلی افغانستان را هم از دست داده است. اگر آنچه را که امریکاییها در برابر سخنان حمدالله محب انجام دادهاند واقعی باشد، پس میتوان گفت که وضعیت و شانس آقای غنی برای قبضه کردن گفتوگوهای صلح بهشدت وخیم است. او ضمن اینکه قدرت مانوردهی خود را از دست داده، حتا نمیداند که تا رسیدن انتخاباتِ بعدی در کرسی قدرت باقی خواهد بود و یا خیر. امروز تضرعهای او پیش شخصیتهایی که تا دیروز با کنایه و حرفهای نیشدار میخواست از صحنه بیرونشان کند، همه به دلیل ناکامیهای سیاسیِ او در تمامی عرصهها و بهویژه گفتوگوهای صلح است.
بحثی را که آقای غنی به عنوان صلح پایدار مطرح میکند، یک حرفِ بیاساس و خالی از معنای دقیق است. این حرف هم از خودش نیست. نخستین کسی که از صـلح پایدار و آبرومندانه سخن میگفت، داکتر نجیبالله آخرین زمامدار حاکمیتهای تحت نفوذ شوروی سابق بود. حالا آقای غنی با ترمینولوژی داکتر نجیب میخواهد نبوغ و استعداد خارقالعادهاش! را در زمینههای سیاسی نشان دهد. اما دیگر کمترکسی به حرفها و وعدههای آقای غنی میتواند باور کند. او در پنج سالِ گذشته به اندازۀ کافی اذهانِ مردم را مسموم کرده که دیگر به سخنانش گوش نسپارند. تمام وعدههای آقای غنی را از روی همان ششهزار مکتبی که در دو سال قرار بود تحویل معارف افغانستان بدهد، باید سنجید. از کُل آن ششهزار مکتب در یک سالِ گذشته فقط صد مکتب اعمار شده و حتا در اعمار همین تعداد مکتب هم فکر میشود که آمار درست ارایه نشده است.
Comments are closed.