احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:دکتور شمسالحق آریانفر - ۲۷ حمل ۱۳۹۸
بخش دوم/
در آثار و آفریدههای زبان فارسی دری، فرهنگ پیشینۀ درازی دارد:
فرهنگ در متون اوستایی و پهلوی از جمله «کارنامۀ اردشیر بابکان» و «دینکرت» آمده است. ریشۀ این واژه پهلوی «فَرَهَنگ» آمده است.«فَرَ» به معنای پیش و «هَنگ» به معنای قصد و آهنگ. هنج و هنگ در دودهنگ یا دو د هنج به معنای دودکش است. واژۀ آهنگ به معنای قصد و اراده و عزم و همچنان موزونی در ساز و آواز است. فرهیختن و فرهختن و فرهنجیدن از همین ریشه است. به معنای آموختن ادب و تربیت کردن نیز آمده است.
در تاریخ بلعمی آمده است:
ای آن که سیاوخش را تو کشتی
از مردن و قوت و فرهنگ او نترسیدی
در قابوسنامه آمده است: بر مردم واجب است چه بزرگان و چه فروتنان، هنر و فرهنگ آموختن. در تاریخ بیهقی آمده است: هر ولایتی را علمی خاص است، رومیان را علم طب است، هند را تنجیم و حساب و پارسیان را علوم نفس و فرهنگ.
نقش و اهمیت فرهنگ در بقای ملتها
– ژرژ بلاند جامعهشناس فرانسوی میگوید: فرهنگ انگیزه و واسطۀ بقاست. رمزجان بدر بردن هر ملت از مهلکههاست . (ورجاوند،۱۳۶۸: ۱۴)
دانشمند دیگری فرهنگ را نرم افزار سخت افزار تجمعات گونهگون انسانی دانسته است.(بیلنگتون، ۱۳۸۰: ۹)
– گفته اند: سرشت فرهنگ از جنس «فهم» است، «فهم مشترک»: اینکه افراد و نهاد ها و یا جامعه چگونه میفهمند.
– احمد ابراهیمی متفکر الجزایری میگوید: دانستن این که انسان به کدام سو روان است، همانقدر پُر ارزش است که بدانیم از کدام سو میآید. فرهنگ رابطه ایست که گذشته و حال را به هم پیوند میدهد و جهش به سوی آینده را ممکن میسازد.(احسان نراقی، ۱۳۵۵: ۱۰۱)
اگر فرهنگ انگیزه و واسطۀ بقاست، لطمه دیدن فرهنگ و یا مسخ و محو آن در حکم نابودی یک جامعه و ملت است.
اگر فرهنگ را نرمافزار جوامع دانسته اند، به این معنا است که نبود فرهنگ، ممثل جامعه هیچ و پوچ است.
اگر فرهنگ بیانگر فهم مشترک ملتی است، زوال فرهنگ عدم فهم و افتراق و نابودی آن ملت را بر میتابد.
اگر کدام سو رفتن ما، از کدام سو آمدن را نیز نیاز دارد، باید سمتوسوی آمدن را فراموش نکنیم که در فراموشی گذشته، حرکت به سوی آینده را در نخواهیم یافت. زیرا فرهنگ و هویت فرهنگی تکیهگاه اصلی برای حرکت و توسعه و پیشرفت ملتهاست و جوامع با بهره گرفتن از فرهنگ خود و دستاوردهای فرهنگ جهانی میتوانند آینده را درست گزینش کنند و خود و سرزمین خود را بسازند.
در یک سخن فرهنگ را شناسنامۀ ملتها دانسته اند. ملتی فقیر میتواند به غنا برسد، ملتی اسیر میتواند به آزادی نایل گردد؛ اما ملتی که فرهنگش را از دست داد، دیگر مسخ میشود، نیست میگردد، دیگر به حیث یک ملت باقی نمیماند. وقتی به گونۀ دیگری میاندیشی و عمل میکنی، از خویش رفته و بیگانهای و جز همان ملت هستی که چون او میاندیشی.
هویت فرهنگی
هویت فرهنگی، از بزرگداشت و توجه به میراثهای فرهنگی قوام میگیرد. پاسداری فرهنگ و حفظ هویت فرهنگی، دور خود حصار کشیدن و به همه دستاوردهای فرهنگی معاصر، نه گفتن، نیست. حفظ هویت فرهنگی تنها به سرزمین خود اندیشیدن و از ارتباط وتبادل با دیگر فرهنگها، دوری گزیدن نیست.
حفظ هویت فرهنگی این است که در ایجاد ارتباط با دیگران باید بدانیم کیستیم، چه داریم، چه دریافت می کنیم و چگونه مطابق با شرایط خود آن را تغییر میدهیم. حفظ هویت فرهنگی این است که به فرهنگ بیگانه غرق نشویم، خویشتن را نبازیم، وابستۀ یأس و گرفتار تقلید نشویم و زیست اتکایی را نفی کنیم. از فرهنگ بیگانگی و بیگانگی فرهنگی احتراز کنیم.
محققان عرصۀ فرهنگ میگویند: جاپان میتواند نمونۀ خوبی از توسعه، همراه با حفظ هویت فرهنگی باشد. جاپان آگاهانه تمدن غربی را پذیرفت؛ اما از هویت خود دور نیفتاد و هویت فرهنگی و ملی خود را از دست نداد. در بارۀ این ویژهگی جاپان، کورودا استاد دانشگاه جاپان میگوید: جاپانیها مثل صدف عمل میکنند. با دهان کشوده همه چیز را میبلعند؛ اما روزی این صدف بسته میشود و از آنچه بهکارشان میآید، گوهری میسازند که ویژهگی جاپانی دارد.
همچنان روسیه شوروی را نمود دیگری از هویتگرایی فرهنگی میدانند. روسیه مارکسیسم را پذیرفت؛ اما به تاریخ و فرهنگ روس وفادار ماند.
برای حفظ هویت فرهنگی، باید میراثهای فرهنگی خود را بشناسیم و پاسداریم. میراث فرهنگی تمام سوخت و ساز ما در جریان ملت شدن است و یا عبارت از کلیه عواملی است که به طور آگاهانه و یا نا آگاهانه ما را تحت تأثیر قرار میدهد. هویت فرهنگی یک ملت، بیانگر هویت فراموش ناشدنی آن مردم است. میراث فرهنگی یک ملت، کلیت زنده و پویای خلاقیت انسانی یک جامعه و ملت است.
میراثهای فرهنگی به دو دسته تقسیم میشوند:
۱- طرز تفکر، بینش و سنتها و باورها
۲- اشیا و آثار مادی و مواضع باستانی که به گونۀ خرابهها بازمانده است.
Comments are closed.