احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۰۹ دلو ۱۳۹۱
بخش یکصـدوچهارم
شورای سوم یا آخرین جلسه
یک هفته بعد از جلسه کمیسیون عالی شورای قوماندانان، هیاتهایی از طرف این شورا به نقاط مختلف افغانستان سفر کردند و از قوماندانان مشهور دعوت به عمل آوردند تا در شورای سوم که تصمیم بود بزرگترین شورای قوماندانان جهادی افغانستان باشد، اشتراک کنند. ولی قبل از اینکه به بیان جلسات و فیصلههای شورای سوم بپردازیم، باید چند سطر راجع به شرایط سیاسی و نظامی و اقلیمی حاکم بر جهاد افغانستان در آنزمان، نوشت.
بعد از سقوط شهر خوست و فتوحات در شمال، پیروزی مجاهدین و تاسیس یک حکومت اسلامی در کشور قریبالوقوع به نظر میرسید و این فرماندهان بودند که با گردن افراشته به سوی شهر کابل پیشروی میکردند. ولی طوری که قبلاً ذکر گردید، تشکیل، طرح و برنامه، تطبیق استراتژی، عملکرد مستقلانه و پیروزیهایشان، دوستان علیالظاهر جهاد، رهبران سیاسی و کشورهای همسایه را آزردهخاطر ساخته بود و هر که به نحوی میخواست سد راه شورا شود.
«قبل از دایر شدن جلسه سوم شورا یک تعداد از قوماندانان تنظیمهای اهل تشیع افغانستان به قونسلگری جمهوری اسلامی ایران در پشاور مهمان شدند. در قونسلگری به ایشان گفته شد که به کشور ایران دعوت شدهاند و تکت طیاره و پول سفر خرچشان آماده است. هدف ایران این بود تا قوماندانان در جلسه شرکت نکنند. زمانی که قوماندانان به هدف ایران پی بردند، قوماندان سید جگرن برخاسته با صدای بلند به لهجه خاص خودش گفت: “از دعوت شما تشکر؛ ولی ما هزاره شیعه افغانستان استیم و به هیچ عنوان جلسه شورای قوماندانان را تحریم نمیکنیم و میرویم با افتخار با سایر برادران افغان خود در جلسه اشتراک میکنیم. نخست او و آقای هادی قوماندان حرکت اسلامی افغانستان و به دنبال آنها، سایرین از قونسلگری ایران بیرون شدند.” (۵۶)
پاکستانیها با توجه به حرفهای زشتی که میان مقامات نظامی آن کشور و احمدشاه مسعود رد و بدل شده بود، خوشبینیشان را از دست داده بودند و رهبران جهاد هر یک به تعبیرشان شورا را بدیل حقیقی برای زمامداری کشور می پنداشتند.
«تنظیمها بعداً وسیعاً شورا را تخریب کردند و هرگاه قوماندانان آن تنظیم به شورا میآمدند، تنظیم برای وی مشکلات به وجود میآورد. به همین ترتیب به جز از سرور خان قوماندان غزنی، سایر قوماندانان حزب اسلامی تا آخر نتوانستند در شورا اشتراک کنند. در حالی که ما همیشه میگفتیم تا سقوط حکومت داکتر نجیب فعالیت خواهیم نمود و بعداً مردم افغانستان میتوانند راجع به سرنوشتشان تصمیم بگیرند.» (۵۷)
از طرف دیگر، در آستانه دایر شدن شورای سوم، تحولات عمیقی در شمال کشور در شرف وقوع بود و مخالفتهای علنی میان جناحهای مختلف حکومت کابل اوج گرفته بود و مامورین بلندپایه ملکی و نظامی آن و حزب بر سر اقتدار هر یک بر اساس روابط قومی، گروهی، منطقهیی، مذهبی و سلیقهیی خویش، تماسهای مستقیم و غیرمستقیم با فرماندهان مجاهدین و گروههای جهادی گرفته بودند.
علاوه بر موضوعات بالا، شورا زمانی دایر میشد که دیگر بنبست نظامی شکسته بود و قضیه افغانستان به وزارت خارجه کشورهای منطقه و سازمان ملل متحد کشیده شده بود و طرح سازمان ملل در راه تشکیل یک حکومت بیطرف با قاعده وسیع از حمایت اکثر کشورهای جهان برخوردار گردیده بود و از مجاهدین افغانستان خواسته میشد تا بر آن مهر صحه بگذارند. حال آنکه بسیاری از اعضای شورای مجاهدین، نه تنها به مسایل سیاسی علاقه نداشتند؛ بلکه مخالف هر نوع حل سیاسی بوده، حتا مذاکرات سیاسی را خلاف آرزوهای مجاهدین و متضاد با منافع جهادی میپنداشتند. به نظر آنها؛ طرح سیاسی، حکومت بیطرف، قاعده وسیع، مذاکره و سفر نمایندهگان مجاهدین به کشورهای غیرمسلمان، اهداف نامقدسی بودند که معنای مخالفت با نظام خالص اسلامی و تطبیق شریعت را بهدست میداد و بیدرنگ باید با آن مخالفت صورت میگرفت.
با وجود موانع عمده بالا، مشکل اساسی دیگر عبارت از سردی هوا و فرا رسیدنِ فصل زمستان بود؛ زیرا این مساله، قوماندانان صفحات شمال و مرکزی افغانستان را هنگام سفرهایشان از یک ولایت به ولایت دیگر و یا عبور از مناطق مرکزی افغانستان و کوههای شامخ آن، با خطر نابودی مواجه میساخت.
با در نظرداشت چنان حالات، باید شورا حتماً دایر میشد؛ از اینرو هیاتهای کمیسیون به ولایات مختلف سفر کردند. یکی از اعضای هیات که به دیدار احمدشاه مسعود رفت، میگوید: «من با سه تن دیگر به طرف ولایات شمال افغانستان حرکت کردیم. زمانی که به بامیان رسیدیم، با احمدشاه مسعود تماس مخابروی گرفتیم و او را از رسیدن خویش اطلاع دادیم. اما یک روز قبل از رسیدن به تخار، مسعود به طرف پنجشیر حرکت کرده بود و ما نتوانستیم او را ببینیم و چنان شایعه بود که گویا انجنیر حکمتیار میخواهد در کابل کودتا کند و احمدشاه مسعود خود را به پنجشیر رسانیده بود تا از نزدیک مراقب اوضاع باشد. ما با معاونین مسعود ملاقات کردیم و در راه بازگشت، هوا بسیار سرد شد و ما بهطور معجزهآسا از هوای سرد جان به سلامت بردیم و نزدیک بود یکی از همراهان ما به نام ارباب فرامرز در اثر سردی هوا از بین برود. با وجود اینکه در ولایت تخار، کندز، بغلان و بامیان استقبال گرم شدیم و قوماندانان هر یک میخواستند که چند شب را با ایشان باشیم، ولی در اثر سردی هوا و رسیدن فصل زمستان، به عجله حرکت کردیم؛ زیرا اگر دیرتر میجنبیدیم، راه بند میشد و ما تا دو ماه دیگر باید در آنجا میماندیم.» (۵۸)
Comments are closed.