گزارشگر:عبدالحفیظ منصور - ۳۰ حمل ۱۳۹۸
بخش نخست/
پس از رونمایی گزارش تحقیقی مرکز مطالعات استراتژیک افغانستان در مورد مضمون ثقافت اسلامی، بار دیگر در رسانههای اجتماعی این بحث داغ گردید. عدهیی با خلوص نیت، اما در عالم بیخبری و شماری دیگر کینتوزانه هم ایمان مرا نشانه گرفتند، و هم جان مرا و کسانی هم در این میان بودند که با بد و بیراه گفتن خواستند نشان دهند که آنها هم در این کرۀ خاکی نفس میکشند و ما در مجموع به ایشان صمیمانه میگوییم، هر که ما را رنجه دارد راحتش بسیار باد!
در مورد درس «نظام سیاسی در اسلام» که در ترم پنجم همۀ دانشگاهها در زیر مجموعۀ ثقافت اسلامی تدریس میگردد، ملاحظاتی وجود دارد که با ایجاز به آن پرداخته میشود.
مضمون ثقافت اسلامی
محافظهکاران سر و صدا راه اندختهاند که گویا من مخالف مضمون ثقافت اسلامی هستم، این حرف، چیزی بیش از یک تهمت و دروغ محض نیست، آنانی که چنین سخنانی بر زبان میرانند، به خوبی مرا میشناسند، اما آگاهانه دروغ میگویند و تهمت میبندند و پیش از همه چهرۀ نورانی خود را سیاه میکنند. من در دو دانشگاه معلم هستم و مضمون ثقافت اسلامی را تدریس میکنم.
انصاف به دست شما، یک معلم ثقافت اسلامی که از روی عشق و علاقه به این مضمون رو آورده و آن را به شدت ضرور میداند، چطور میشود مخالف آن بوده باشد. ایکاش، دوستان، حوصله به خرج میدادند، بهجای توهین و دشنام، کتاب مرا نقد میکردند، کتابی که در چند جا تدریس میشود، آن وقت هم کمک به مضمون ثقافت اسلامی میشد و هم رهنمودی به من و من هم میگفتم رحمت خدا بر پدر و مادرتان!
با اتهام بستن و ناسزا گفتن کاری از پیش نمیرود، بر عکس به عقدهها میافزاید، کینهها را بیشتر میکند، راه تفاهم را تنگتر میسازد. و در فرجام، جای دعوت را لجاجت میگیرد و در اثر آن وقت و امکانات تلف میشود.
افراطی کیست؟
افراطی به تفسیر یگانه از متن باور دارد و آن را در انحصار خود میشمارد و دیگران را باطل. افراطی جیبهای پُر از تکفیر و تفسیق دارد و هر دگر اندیشی را کافر، اجیر صهیونیسم و وابستۀ استعمار میخواند و خم به ابرو نمیآورد. افراطی به جان، مال و آبروی دیگران وقعی نمینهد، با اندکترین بهانه به تهدید متوسل میشود، شدیدترین مجازاتها را پیشکش میدارد. کیسه افراطی از دلیل و برهان تهی است؛ احساسات تبارد میدهد، جزمگرا و غیرمنعطف است. با خرد ورزی و میانهروی بیگانه میباشد.
خلافت و امارت
در مضمون ثقافت اسلامی، خلافت و امارت اسلامی تنها نظام مشروع خوانده شده و به خورد دانشجویان داده میشود.
من بدین باورم، خلافت و امارت به عنوان یک واقعیت در تاریخ اسلامی وجود داشته و مسلمانان به عهد طلایی خلافت افتخار میورزند. هر جوان باید از آن اطلاع یابد، منحیث تاریخ، اما پرسش اینجاست که تأکید روی خلافت و امارت در عصر حاضر به عنوان یگانه نوع نظام مشروع درست و به جا است یا خیر؟ من فکر میکنم، در اسلام روی تأمین امنیت، اقامۀ عدل و داد تأکید شدید به عمل آورده است. اسلام به انارشیسم، بینظمی، هرجومرج اجازه نمیدهد، اما روی شکل و شمایل نظام سیاسی معینی تأکید نکرده است. این مسلمانان اند که بنابر وضعیت اجتماعی، فرهنگی و اقتصادیشان زمامدارشان را تعیین میکنند و نظام دلخواهشان را شکل میبخشند، گزینش خلفای چهار گانه بر همین اساس بود. از جانبی هم، اگر اتحاد کُلی کشورهای اسلامی و احیای خلافت در آینده به عنوان یک آرمان عالی مطرح باشد کار نیکویی است، اما اگر خلافت و امارت تنها نظام مشروع برای همیشه خوانده شود و بدین صورت، نظامهای موجود در عالم اسلام غیرمشروع پنداشته شود. یک قرائت نادرست از اسلام است که در تضاد با واقعیتهای موجود قرار دارد و بسیار خطرساز میباشد. افزون بر آن تأکید روی خلافت و امارت در وضعیت کنونی اذهان را به سوی امارت طالبان و دولت اسلامی داعش میکشاند و به تقویت آنها می انجامد. انصاف دست شما، آیا طرح چنین اندیشۀ به جا و درست است؟
دولت ملی
در مضمون ثقافت اسلامی، تشکیل دولتهای ملی در جهان اسلام، توطئه استعماری به منظور ایجاد تفرقه و چند پارچگی میان مسلمانان خوانده شده است. از دید ثقافتنویس، دولتهای ملی فاقد مشروعیت و اعتبار میباشند.
مسالۀ تشکیل دولتهای ملی برای نخستینبار در اروپا طرحریزی شد، اما منصفانه نیست که بهخاطر تولد دولتهای ملی در اروپا این پدیده توطیۀ بر ضد جهان اسلام انگاشته شود زیرا پیش از این که دولتهای ملی جهان اسلام را چند پارچه کنند، جهان مسیحیت را به کشورهای متعدد تقسیم کرد و از دل اروپا چندین کشور سر بر آورد.
امروز دولتهای ملی بحیث پایۀ نظم موجود جهان پذیرفته شده و دولتهای ملی چهار چوب پذیرفته شده در سراسر جهان است، یهودیان، مسیحیان هندوان، بوداییان و مسلمانانها همه آن را پذیرفتهاند، جداکردن مسلمانها از بقیۀ بشریت و دولتهای ملی را توطئه در برابر مسلمانها خواندن، از پشتوانۀ منطقی برخوردار نمیباشد.
اگر سخن روی ضرورت مسلمانها به اتحاد و همدستی بوده باشد دولتهای ملی مانع چندانی بر سر این کار نیستند. میشود هم دولتهای ملی را پذیرفت و هم با کشورهای اسلامی همراه و همنوا بود. آنگونه که دیگران کردند؛ ناتو، اتحادیه اروپا، اتحادیه آسهآن نمونههای خوبی از این دستاند.
نامشروع دانستن دولتهای ملی، بینظمی و آشوب خلق میکند، صلح و امنیت را بر هم میزند و اسباب ضعف و ناتوانی بیشتر مسلمانها را خلق میکند؛ زیرا پیوند دولتها را با تودههای مسلمان لطمه میزند، و در نتیجه دولتها برای بقای شان به جای تکیه بر مردم به بیگانگان متکی میشوند.
از ثقافتنویس ارجمند پرسیده میشود، غیر از حزب تحریر و داعش چه گروهی از مسلمانان مخالف دولتهای ملی اند؟ و با چه دستاویزی رأی و نظر اکثریت بزرگ مسلمانان را نادیده انگاشته، رأی و نظر مطرودی را به دانشجویان پیشکش میدارد؟ پشت کردن به رأی و نظر جماعت مسلمانها و چسپیدن به نظر یک گروه افراطی چه دلیلی دارد؟
تقسیم دینی جهان
در مضمون ثقافت اسلامی جهان به دو حصه -دارالکفر و دارالاسلام- تقسیم شده است.
تقسیم جهان به دو بخش دارالاسلام و دارالکفر که توسط فقهای مسلمان صورت گرفته، یک واقعیت تاریخی است و کسی نمیتواند از آن چشمپوشی کند. اما مسأله قابل گفتن این است، که تقسیم جهان بر اساس دین، مال دورۀ معینی بود که زمان آن سپری شده و جای آن را دولتهای ملی گرفته است.
دولتهای ملی بر پایۀ توافق روی یک نظام سیاسی از سوی شهروندان به میان آمده است، نه بر اساس دین واحد. بدین معنا که دولتها نهادهای سیاسیاند و شهروندان یک کشور روی یک نظام سیاسی در یک محدودۀ جغرافیایی به توافق دست یافتهاند، بدون این که دین و مذهب کسی را نادیده انگارند و دستگاه حکومت را در دوستی یا دشمنی با دینی مکلف گردانند. تنها در این میان، کشور اسرائیل مستثنا است.
به عقیدۀ من طرح تقسیم جهان بر اساس اسلام و کفر در حال حاضر از یکسو غیرواقعبینانه و از جانبی هم به حال مسلمانها سخت زیانبار است. شما قضاوت کنید، تقسیم جهان بر اساس کفر و اسلام، میلیونها مسلمان را که در اروپا، امریکا، کانادا، زندهگی میکند، در چه وضعیتی قرار میدهد؟ سرزمینهای مسلماننشینی که در روسیه و چین موقعیت دارند، شامل دارالاسلاماند یا دارالکفر؟ تکلیف دهها میلیون مسلمان در سرزمین پهناور هند و امثال آنچه میشود؟ …
امارت زن
در مضمون ثقافت اسلامی زنان به حکم شرع(!) از امارت عمومی محروم شناخته شدهاند. و در این باب حدیث «من یفلح قوم و لو امرهم امراه» پایۀ استدلال و داوری قرار گرفته است، در حالی که این حدیث با اشکالاتی رو برو میباشد:
۱٫ این حدیث در تضاد با فرمایشات پروردگار قرار دارد، زیرا در آیههای ۲۲-۴۴ سوره نمل خداوند حکمرانی ملکۀ سبا (بلقیس) را میستاید، بلقیس را به دور اندیشی، خردمندی و تدبیر وصف میدارد.
۲٫ حدیث شناسان این حدیث را بیاعتبار شناختهاند، زیرا راوی این حدیث را که «ابی بکره» است جرح کرده و فاقد صلاحیت در باب روایت حدیث شمرده اند. علاقهمندان میتوانند، به رسالۀ ویژهیی که آقای خواجه بشیر احمد انصاری زیر عنوان «زن در میزان فقه سیاسی اسلام» نگاشته است، مراجعه کنند.
۳٫ مضمون این حدیث در تضاد با کار نامۀ عمر فاروق(رض) که شفا یکی از بانوان شایستۀ مسلمان را به عنوان شهردار مدینه تعیین کرد، قرار دارد؛ همچنان مضمون این حدیث در مخالفت با امارت امالمومنین عایشه(رض) در جنگ جمل قرار دارد. زیرا در صورت صحت این حدیث آن همه اصحاب پیامبر خلاف آن گام بر نمیداشتند.
۴٫ مضمون حدیث مورد نظر، در مغایرت با تجارب سالم بشری قرار دارد. حدیث صحیح در تضاد با تجربه سالم بشری نمیباشد. مگر خانم تاچر در کار خود از مردان انگلیسی چه کم داشت؟ آیا همین حالا بانو مرکل در جرمنی سر همتایان مرد خود را نخاریده و بحیث یک رهبر موفق مطرح نیست؟
بر پایۀ این دلایل، صاحب این قلم مانعی بر سر راه امارت زنان نمیبیند، محافظهکاران دلیل و یا دلایل در رد آن بنویسند، تا صورت شان سزاوار بوسیدن شود.
امامت و نسب قریشی
«الایمه من قریش» حدیث مبارکی است که حضرت ابوبکر صدیق(رض) آن را در انتخاب خلیفه پس از رحلت جناب پیامبر در سقیفه بنی ساعده خواند و بر اختلاف میان مهاجرین و انصار خاتمه بخشید. در صحت این حدیث تردیدی نیست. قرنها مسلمانها زعیم و امام قریشی نسب داشتند. اما که در همان دورههای طلایی صدرالسلام گروههایی از مسلمانان مانند معتزلیها حکم این حدیث را شامل همان وضعیت ابتدایی میدانستند و بحیث یک شرط تاریخی میخواندند. اصل نزد آنها شایستگی فرد بود، نه نسب و خون. یکی از دلایل استوار سخن عمر فاروق(ض) است. آنگاه که جنابشان ضربت دید، و کار بهجایی رسید که جانشین وی تعیین شود. عمر(رض) گفت، اگر سالم زنده میبود، او را نامزد جانشینی میکرد. سالم بردۀ آزاد شده بود، که نسبش به قریش نمیرسید. بر آیند این سخن آن است که قریشی نسب بودن شرط اساسی امامت نیست.
طرح این مسأله به عنوان یک حکم دایمی برای دانشجویان ثقافت اسلامی، مشروعیت زمامداران کنونی دولتهای اسلامی را میزداید، نه مشروعیت به ملک سلمانی باقی میماند، نه به اردوغانی، چه رسد به اشرف غنی خانی، آیا طرح این گونه مطالب در ثقافت اسلامی، موجب بحران نمیشود؟ بسیاری از قراردادهایی که صحت آن وابسته به وجود حاکم مشروع است، زیر سوال نمیرود؟ و در فرجام، فضای جهان اسلام را پرفتنه و آشوب نمیسازد و به آتش قانونگریزی و خصومت نفت نمیریزد؟
Comments are closed.