گزارشگر:الیزابت گیلبرت - ۱۴ ثور ۱۳۹۸
گاهی هیچ چیز برای ما سختتر از رویارویی با خود نیست. ما اکثر اوقات مشکلمان را انکار میکنیم اما اگر این نشانهها را دیدید، باید بدانید که شرایط اورژانسی است.
آیا دچار تخریب روحی هستید و خودتان هم از آن خبر ندارید؟… الیزابت گیلبرت، نویسندۀ کتاب «بخور، دعا کن و عشق بورز» به بررسی علایم این مشکل میپردازد:
۱٫ بیحوصله هستید
به نظر من، بیحوصلهگی از اولین و آرامترین نشانههای دلتنگی معنویست. منظور خسته شدن از مسیر مذهبی خود نیست، بلکه داشتن این احساس در همۀ موارد است؛ خسته از خود، انسانها، کار و زندهگی. برخی افراد این بیحوصلهگی را طبیعی میدانند، اما به نظر من، ناشی از قطع ارتباط شما با تمام شگفتیهاییست که در اطرافتان در هر لحظه در حال وقوع هستند.
بیایید صادق باشیم، این دنیا هرچه که باشد، خستهکننده نیست. این دنیا زیبا، خشن، عجیب، خطرناک، شگفتانگیز و پُررمز و راز است. این دنیا پُر از موجودات زندۀ مختلف و شگفتانگیز مثل انسان (خلاقترین، عجیبترین و غیرقابل پیشبینیترین گونۀ حیاتی) است. اگر تمام اینها شما را خسته میکند، پس روحتان پشت فرمان خوابش برده! حسِ کنجکاویِ خود را بیدار کنید تا روحتان دوباره فرصت بیدار شدن را داشته باشد.
۲٫ میترسید
از همه چیز و همهکس میترسید. ترس نقطۀ عکس ایمان است و اگر میترسید یعنی ایمانتان شما را ترک کرده است. ترس قاتل نوآوری، خلاقیت، امید، خطر کردن و لذت است. ترس همیشه خستهکنندهترین و روحفرساترین انتخابها را انجام میدهد؛ زیرا ترس تنها یک کلمه را به زبان میآورد: دست نگه دار! وقتی به صدای ترستان گوش کنید، تنها نتیجهیی که میگیرید این است که فلج میمانید!
ترس، ترس میآورد؛ از اینرو هر روز سردتر و سردتر میشوید. اما روح شما نمیخواهد که دست نگه دارد. روح شما در سیارهیی در گردش، در دنیایی در حال تکامل و در جهانی در حال گسترش به دنیا آمد. روح شما تماماً به معنای حرکت است. روح شما میخواهد برود، موضوعات جدید را آزمایش کند، بپرد، بلندپروازی کند، به دریا بزند، بسازد، سقوط کند و دوباره تلاش کند. بنشینید و با ترسِ خود در آرامش صحبت کنید. با احترام به او بگویید که دیگر نمیتواند برایتان تصمیم بگیرد. در ازای آن بگذارید تا کنجکاوی و خلاقیتِ شما برایتان تصمیم بگیرد. آنوقت تماشا کنید وقتی روحتان از چنگال ترس رها شود، چقدر رشد کرده و چطور زندهگی شما را دگرگون میکند.
۳٫ خشمگین هستید
در حقیقت خشم خوب است. حداقل خشم (برعکس بیحوصلهگی و ترس) آتشی درونِ خود دارد. خشم میلی زنده است. پیشینیان میگفتند که سه نوع عبادت وجود دارد: عبادت با قدردانی، عبادت با تضرع و عبادت با خشم. به عبارت دیگر، شما اجازه دارید تا خشم خود را با خدا در میان بگذارید. اجازه دارید تا بگویید: «من از تو به خاطر اتفاقی که اجازه دادی پیش بیاید، خشمگینم». خود را خالی کنید (زیرا خدا میتواند آن را تحمل کند). اما قول بدهید که تا ابد با این خشم زندهگی نمیکنید؛ زیرا در این صورت روحتان را با آتش خود نابود خواهد کرد.
از دنیا سؤالات بهتری بپرسید؛ به جای اینکه بگویید: «چرا من آنقدر بدبختم؟«، بپرسید: «چطور میتوانم از این مشکلات به عنوان موهبت استفاده کنم؟ چطور میتوانم از این حالت رشد کنم؟ زندهگی میخواهد چه چیزی به من بیاموزد؟ روح من میخواهد تا باقی این سفر چگونه باشد؟ چگونه باید به تعالی برسم؟« با پرسیدن این سؤالات، میتوانید آتش خشمِ خود را به آتشی دیگر تبدیل کنید. آتشی برای گسترش، بزرگی، شرافت و برکت!
به من اعتماد کنید، روحتان این سؤالات را بیشتر از خشم دوست خواهد داشت.
منبـع: آی بانو
Comments are closed.