گزارشگر:احمـد عمران - ۱۷ ثور ۱۳۹۸
درحالیکه امید مردم افغانستان برای رسیدن به صلح پایدار هر روز بیشتر از روز قبل کاهش مییابد، اما زلمی خلیلزاد نمایندۀ ویژۀ وزارت خارجۀ امریکا برای صلح افغانستان در ششمین دورِ گفتوگوهای خود با هیأت طالبان در قطر، خوشبینیهای بیشتری را برای رسیدن به یک توافق با گروه طالبان تبارز میدهد.
آقای خلیلزاد درحالی به گفتوگوهای سریِ خود با هیأت طالبان در قطر ادامه میدهد که این گروه با سماجتِ تمام خشونت میورزد و بر جنگ تباهکنِ خود علیه دولت و مردمِ افغانستان پافشاری دارد. هنوز واقعاً معلوم نیست که آقای خلیلزاد روی چه مسایلی با هیأت طالبان میخواهد به توافق برسد. گزارشها در مورد آجنـدای این گفتوگوها بسیار مبهم و ناروشن است. در کنار چهار مسألهیی که گفته میشود محورهای اصلیِ این گفتوگوها را تشکیل میدهد، مسایل دیگری نیز روی میز مذاکره قرار دارند که هنوز کسی بهدرستی در موردشان چیزی نمیگوید. این موضوع سبب میشود که مردم افغانستان با شک و تردید روند این گفتوگوها را دنبال کنند.
از طرف دیگر، در جناح حکومت افغانستان نیز ابهامهای زیادی در مورد نیات و برنامههای ارگ وجود دارد. اشرفغنی رییس حکومت وحدت ملی جرگۀ صلح برگزار کرد، ولی حالا چند روز پس از پایان این جرگه برای همهگان مشخص شده است که برگزاری آن فقط وقت تلف کردن و مانور قدرت از سوی ارگ بوده است. آقای غنی جرگه را نه برای رسیدن به صلح بل برای بیرون شدن از بلاتکلیفی خود که در ماههای اخیر بهشدت گریبانگیرش شده، برگزار کرد تا بتواند از خفه شدنِ سیاسی نجات یابد و برای چند صباحی هم که شده، بهدرستی نفس بکشد.
برای آقای غنی برگزاری جرگۀ مشورتی صلح به کپسول آکسیجن برای بیمارانِ تنفسی شبیه بود که در موجودیتِ آن میتوانند کمی هوای مساعد وارد بدنِ خود سازند. آقای غنی در ماههای اخیر به دلیل سیاستهای نفاقانگیز و غیردموکراتیکِ خود در سطح ملی و بینالمللی احساس انزوا میکرد و هنوز هم میکند. همانطور که مردم افغانستان دیگر به او اعتماد ندارند، جامعۀ جهانی نیز او را فردی مطلوب و دارای پوتانسیل رهبری و مدیریت کشور بحرانییی مثل افغانستان نمیداند.
آقای غنی این موضوع را درک کرده و به همین دلیل تلاش کرد که با برگزاری لویه جرگه نشان دهد که هنوز زنده است و باید او را جدی گرفت. کُل سخنرانی آقای غنی در روز پایانی لویه جرگه برای دست یافتن به چنین خواستی صورت گرفت، ورنه کیست که نداند که یک مورد موضوع نو و غیرقابل پیشبینی در صحبتهای شرکتکنندهگان لویه جرگه و در قطعنامۀ پایانی آن وجود ندارد. این موضوع سبب شده که برنامۀ صلح به صورتِ معلق باقی بماند و تنها جناحی که آن را در تصاحب خود دارد، امریکا و نمایندۀ خاص آن است.
آقای غنی بازی صلح را به صورتِ اشتباهآمیزی آغاز کرد و تا به حال نیز ادامه میدهد. همین که اکثر جناحها و رهبرانِ سیاسی نخواستند در لویه جرگه شرکت داشته باشند، تمامیتخواهی، قدرتطلبی و بیبرنامهگی آقای غنی سببِ آن بود؛ ورنه کیست که در افغانستان زندهگی کند و نخواهد که در این کشور صلح و امنیت برقرار باشد، البته به استثنای یک تعداد بسیار بسیار معدود که جنگ را وسیلۀ معیشت و ادامه حیاتِ خود میدانند. آن عده نیز کاملاً مشخص اند و تعدادشان آنقدر نیست که از آنان اسمی برده شود، ولی در کُل مردم افغانستان از سالهای بسیار دور در انتظار به صدا درآمدن ناقوس صلح و امنیت در کشور خود استند تا دیگر شاهد مرگ و ویرانی نباشند و در میان دود و انفجار زندهگی نکنند.
متأسفانه آقای غنی امیدهای مردم برای تأمین صلح و امنیت را در حد بسیار زیادی کاهش داده است. او با بیبرنامهگی در این عرصه عملاً زمینۀ آن را مساعد کرد که گروه طالبان از انزوا و احتضار بیرون شود و عملاً به عنوان جناح سیاسی وارد میدان بینالمللی گردد. اگر امروز طالبان نمیخواهند که با غنی مذاکره کنند، حق دارند چون بهتر از هر جناحی در افغانستان میدانند که غنی عددی در وضعیتِ فعلی نیست و با اندکترین شمال از ریشه و اساس کنده میشود.
طالبان در میدان جنگِ افغانستان هر روز جویِ خون به راه میاندازند و در میدانِ سیاست در قطر پشت میز گفتگو با خلیلزاد در مورد آیندۀ افغانستان چانهزنی میکنند و این افتضاحترین وضعیتیست که یک کشور میتواند دچارش شود. آنوقت بیا و از تاریخ پنجهزارساله سخن بگو و اینکه افغانستان چهارراهِ تمدنهای شرق و غرب است و آنچه را که امروز جهان دارد، از برکت تلاشِ مردم افغانستان بوده است. و باز برای این مردم که اکثریتشان نانِ خشک برای سیر کردن شکمهای خود ندارند، رجز بخوان که «من بهزودی شما را از وابستهگیهای اقتصادی نجات میدهم!»
وقتی صلح و جنگِ ما را از برکتِ این آقایان و خانمها، دیگران تعیین میکنند، چگونه میتوان باور کرد که افغانستان از وابستهگی اقتصادی و سیاسی بیرون خواهد شد؟
وقتی وعدههای چرب و نرم و کمپاینیِ آقای غنی را در مورد آیندۀ طلایی افغانستان میشنوم، به یاد آن حکایت معروفِ عبید زاکانی طنزپرداز نامآور زبان فارسی میافتم که میگوید «مردی در حال نزع بود و هرچه طبیبان کردند، بندش شکمش باز نشد. سرانجام بیمار دست از زندهگی بشست و شروع به دعا و نیایش کرد که خدایا به من در بهشت قصرها و کنیزان و غلامانِ بیشمار عطا کن. کسی اینها را بشنید به مرد گفت که برایت بادی عطا نشد که از مرگ برهی، آنگاه قصرها و کنیزان خواهند داد؟»
Comments are closed.