در ضرورت نـوشتن نشـانه‌یِ اضـافه

گزارشگر:رحمـان افشاری - ۱۱ جوزا ۱۳۹۸

بخش دوم و پایانی/

mandegarدلایلِ ضرورتِ نوشتنِ نشانه‌یِ اضافه
اما ردِ دلایلِ نیاوردنِ نشانه‌یِ اضافه یا سُست کردنِ آن‌ها نمی‌تواند به‌خودیِ‌خود دلیلی بر ضرورتِ نوشتنِ نشانه‌یِ اضافه تلقی شود. از این‌رو باید در این‌باره نیز اندیشید و دلیل آورد.

گروهِ واحدِ «در اتاق» را در نظر بگیرید که در آن هیچ نشانه‌یِ اضافه به کار نرفته است. هیچ فارسی‌زبانی و حتا هیچ‌یک از استادانِ زبانِ فارسی نمی‌تواند «در اتاق» را بدونِ نشانه‌یِ اضافه درست بخواند و با قاطعیت بگوید که این است و جز این نیست. زیرا منظور از «در اتاق» می‌تواند هم «در داخلِ اتاق» و هم «درِ اتاق» باشد.
اما مشکل تنها به این‌جا ختم نمی‌شود. هیچ فارسی‌زبانی و حتا هیچ‌یک از استادانِ زبانِ فارسی نمی‌تواند آن را مستقل از واژه‌یی که پس از این گروه می‌آید، درست بخواند:
«پرویز در اتاق نیست»،
«پرویز در اتاق نشیمن نیست».
واژه‌هایِ «است» و «نشیمن» در دو مثالِ بالا، که پس از «اتاق» آمده‌اند و در هنگامِ خواندنِ «اتاق» آن‌ها را نمی‌بینیم، تعیین می‌کنند که «اتاق» را چگونه بخوانیم.
اما مشکل همچنان باقی است، زیرا گاهی حتا واژه‌یِ بعد نیز نمی‌تواند همیشه کمک کند تا جمله را درست بخوانیم و تنها ساختِ جمله به ما می‌گوید که «در» و «اتاق» را چگونه باید خواند:
«پرویز در اتاق نیست»،
«پرویز در اتاق نشیمن نیست»،
«پرویز در اتاق نشیمن را تعمیر کرد».
گمان نکنید که مشکلاتِ نیاوردنِ نشانه‌یِ اضافه در این‌جا پایان می‌یابد. گاه پیش می‌آید که نه واژه‌یِ بعد و نه ساختِ جمله هیچ‌یک نمی‌توانند به ما بگویند که باید این نشانه را میانِ دو کلمه فرض کرد یا نکرد:
جمله‌یِ «معلم تازه وارد کلاس شد» می‌تواند «معلمْ تازه واردِ کلاس شد» خوانده شود و نیز «معلمِ تازه واردِ کلاس شد». جمله‌یِ «پدر پرویز را دید» را می‌توان هم «پدرْ پرویز را دید» خواند و هم «پدرِ پرویز را دید». همین‌طور جمله‌یِ «معلم بچه‌ها را شناخت» را می‌توان دو گونه خواند: ۱. «معلمْ بچه‌ها را شناخت»؛ ۲. «معلمِ بچه‌ها را شناخت».
آیا خطی را می‌شناسید که مردمانش و حتا دانشمندانش در خواندنِ یک جمله‌یِ ساده این‌همه دشواری داشته باشند؟ همه‌یِ این مشکلات ناشی از این است که نوشتنِ نشانه‌یِ اضافه را ضروری نمی‌دانیم و همه‌جا نمی‌آوریم.
شاید گفته شود که چشمِ ما در خواندنِ یک متن کلمه‌به‌کلمه پیش نمی‌رود، بلکه عبارت‌به‌عبارت تصویربرداری می‌کند. این سخن تا حدی درست است، اما دلایلِ بالا را باطل نمی‌کند:
نن فقط چشمِ آزموده و آشنا به فنِ تندخوانی می‌تواند عبارت‌به‌عبارت ببیند، حال‌آنکه اکثرِ افراد کلمه‌به‌کلمه و نوآموزانِ زبان حرف‌به‌حرف می‌بینند و می‌خوانند.
۲٫ بسیار پیش می‌آید که کلماتِ طرفینِ نشانه‌یِ اضافه در یک سطر جای نمی‌گیرند و بخشی از آن به ابتدایِ سطرِ بعد منتقل می‌شود. در این حالت چشمِ خواننده نمی‌تواند از انتهایِ یک سطر و ابتدایِ سطرِ بعد تصویری واحد بردارد.
۳٫ مکرر اتفاق می‌افتد که این نشانه بیش از دو کلمه را به هم پیوند می‌دهد، مانندِ: فرهنگِ توصیفیِ دستورِ زبانِ فارسی، کتابِ سنجشِ خردِ نابِ فیلسوفِ نامدارِ آلمانی، مردِ اسب‌سوارِ دشت‌نشینِ صحراگردِ باران‌دیده.
نیاوردنِ نشانه‌یِ اضافه یک زیانِ دیگر نیز دارد و آن کاربردِ نابه‌جایِ ویرگول است. اکثرِ نوشته‌هایِ فارسی پر است از ویرگول‌هایِ نابه‌جا. علتش نگرانیِ نویسنده است از این‌که مبادا خواننده کلماتِ جمله را به‌غلط با کسره‌یِ اضافه بخواند. ازاین‌رو در جمله از ویرگول به‌عنوانِ نشانه‌یِ درنگ استفاده می‌کند. اگر نشانه‌یِ اضافه همیشه آورده شود، نویسنده دیگر از این بابت ترسی نخواهد داشت و در نتیجه معضلِ ویرگول‌هایِ نابه‌جا نیز خودبه‌خود برطرف می‌شود.[vi]
آنچه گفتیم مربوط به جمله‌هایِ ساده بود. می‌توان حدس زد که وقتی جمله‌ها پیچیده می‌شوند، میزانِ بدخوانی و بدفهمیِ ما به طرزی تصاعدی افزایش می‌یابد. وقتی خواننده‌یِ ایرانی در ترجمه‌یِ کتابی از هگل می‌خواند «جهان روح از خودبیگانه شده»[vii] به‌راستی آن را چگونه بخواند و چگونه بفهمد؟ «جهانْ روحِ ازخودبیگانه‌شده»؟، «جهانِ روحْ از خود بیگانه شده»؟، «جهانِ روحِ ازخودبیگانه شده»؟ حال‌آنکه خواننده‌یِ آلمانی‌زبان هیچ مشکلی در خواندنِ درستِ اصل آن ندارد: Die Welt des sich entfremdeten Geistes. به‌بیانِ‌دیگر ما علاوه بر اینکه در درکِ اصطلاحِ «گایستِ» هگلی که مترجمانِ ما آن را «عقل» (حمیدِ عنایت)، «روح» (زیبا جبلی) و «جان» (باقرِ پرهام) ترجمه کرده‌اند، با دشواری روبه‌رو هستیم، خطِ ما نیز این دشواری را دوچندان کرده و با نیاوردنِ نشانه‌یِ اضافه چنان نحوِ جمله را مبهم و فهمِ آن را تیره کرده است که نظیرش را شاید در کمتر خطی بتوان یافت.
باید به‌صراحت اعتراف کرد که نیاوردنِ نشانه‌یِ اضافه باعثِ کندخوانی، دوباره‌خوانی، بدخوانی، دشوارفهمی و بدفهمی می‌شود. مشکلِ اصلی درواقع این است که واکه‌هایِ شش‌گانه‌یِ فارسی هیچ نماینده‌یی در الفبایِ خطِ فارسی ندارند و ازاین‌رو می‌توان گفت که خطِ فارسی خطی «غیرِدمکراتیک» است؛ اما با نوشتنِ نشانه‌یِ اضافه می‌توان از شدتِ این ضعفِ خطِ فارسی تا حدی کاست.
به‌جرأت می‌توان گفت که خطِ فارسی اگر نقادانه به خود ننگرد و در رفعِ معایبِ خود مجدانه نکوشد، هرگز قادر نیست جهانِ پهناورِ اندیشه را به‌روشنی در خود بازتاباند. یک‌لحظه پیشِ خود تصور کنید که انگلیسی‌زبانان یا آلمانی‌زبانان نشانه‌هایِ اضافه را در خطِ خود حذف کنند و آن را مثلِ ما ایرانیان به فراخورِ حال و شمِّ زبانیِ گویشوران‌شان واگذارند. نتیجه‌یِ آن کاملاً روشن است.
درباره‌یِ ضرورت آوردنِ نشانه‌یِ اضافه بسیار می‌توان گفت. داریوشِ آشوری در مقاله‌یِ «چند پیشنهاد درباره‌یِ روشِ نگارش و خطِ فارسی» که نخست در مجله‌یِ نشرِ دانش در سال ۱۳۶۵ به چاپ رسید و اینک در کتابِ «بازاندیشیِ زبانِ فارسی» (آشوری، ۱۳۱) تجدیدِ چاپ شده است، حقِ مطلب را در این زمینه اَدا کرده است. او در نوشته‌هایش همه‌جا نشانه‌یِ اضافه را می‌آورد. کسانی که معتقدند آوردنِ این نشانه چهره‌یِ خطِ فارسی را زشت می‌کند، کافی است به‌عنوانِ نمونه کتابِ «چنین گفت زرتشتِ نیچه» با ترجمه‌یِ او را باز کنند و ببیند، آیا چهره‌یِ خطِ فارسی در آن کتاب زشت شده است؟ هر کس که با زبانِ فارسی آشناست، این کتاب را، باآنکه نثری کهن‌شیوه دارد، می‌تواند بی‌غلط بخواند، حال‌آنکه حتا دانشمندانِ ما در خواندنِ یک جمله‌یِ ساده که نشانه‌هایِ اضافه‌یِ آن حذف شده است، با دشواری روبه‌رو هستند.
اینکه هیچ‌یک از ما مطمین نیستیم بتوانیم متنی را که قبلاً نخوانده‌ایم، بی‌غلط بخوانیم، بیش از همه ناشی از نیاوردنِ نشانه‌یِ اضافه در خط است. اخیراً میانِ برخی جوانان باب شده است که به‌عنوانِ‌مثال «دوستِ عزیز» را «دوسته عزیز» بنویسند. این کار بیش از آنکه ناشی از کم‌اطلاعیِ آنان از دستور و خطِ فارسی باشد، ناشیِ از ضعفِ خطِ فارسی و خو نکردنِ ما به آوردنِ نشانه‌یِ اضافه است. بنابراین به‌جایِ آنکه جوانان را ملامت کنیم، بهتر است در نگاهِ خود به نشانه‌یِ اضافه تجدیدِ‌نظر کنیم و آوردنِ آن را در همه‌جا ضروری بدانیم.

پایانِ سخـن
خطِ فارسی که زمانی می‌توانست بدونِ نقطه‌گذاری و آوردنِ نشانه‌یِ اضافه و حتا بدونِ گذاشتنِ نقطه‌هایِ حروف در نسخِ خطی نیازهایِ کاربران و مخاطبانِ محدودِ خود را که به‌طور عمده در حوزه‌یِ شعر و ادب بود، برآورد، اکنون قادر نیست با همان شیوه‌یِ کهن این حجمِ انبوه از دانش و فن و فلسفه را به میلیون‌ها کاربر و مخاطبِ خود به‌درستی عرضه کند. خوشبختانه با ظهور و رواجِ رایانه‌ها و ورودِ ویراستارانِ حرفه‌یی به عرصه‌یِ نشر پیشرفت‌هایِ بسیار کرده‌ایم، اما نمی‌توان همچنان به ضرورتِ آوردنِ نشانه‌یِ اضافه در خط بی‌اعتنا بود.
همان‌طور که ما اکنون تمامِ نقطه‌هایِ حروفِ نقطه‌دار را می‌گذاریم، انتهایِ جمله‌ها را بدونِ استثنا با نقطه می‌بندیم، هر جمله‌یِ پرسشی را با علامتِ سؤال (؟) مشخص می‌کنیم، نقل‌قول‌ها را در درونِ دو گیومه («» یا « «) می‌آوریم، در صورتِ لزوم در متن از نشانه‌هایی مانندِ ویرگول (،)، نقطه‌ویرگول (؛)، دونقطه (:)، پرانتز ()، قلاب []، خطِ‌تیره (-)، علامتِ تعجب (!) و مانندِ آن استفاده می‌کنیم، بینِ کلمات بدونِ استثنا یک فاصله‌یِ تمام می‌گذاریم، مراقبیم که فاصله را نیم‌فاصله و نیم‌فاصله را فاصله نزنیم، رفته‌رفته به جدانویسیِ کلمات عادت کرده‌ایم و مانندِ کتابِ «دستورِ پنج استاد» نمی‌نویسیم: «نمیتوان»، «بهمخاطب»، «کلماتیکه»، «مختوم بالف»، «بهمند»، «بکلمه»، و هیچ‌یک از این کارها را سخت یا زشت کردنِ چهره‌یِ خطِ فارسی نمی‌دانیم، پس می‌توان به نوشتنِ نشانه‌یِ اضافه نیز عادت کرد و آن را بدونِ استثنا آورد و آوردن یا نیاوردنِ آن را به میلِ نویسنده و تشخیصِ بودونبودِ آن را به خواننده واگذار نکرد.

منابع:
– انوری، حسن؛ احمدی گیوی، حسن، ۱۳۹۳. دستورِ زبانِ فارسی ۲. تهران، انتشاراتِ فاطمی.
– طباطبایی، علاءالدین. ۱۳۹۵، فرهنگِ توصیفیِ دستورِ زبانِ فارسی. تهران، فرهنگِ معاصر.
– آشوری، داریوش، ۱۳۷۵، بازاندیشیِ زبانِ فارسی. تهران، نشرِ مرکز.
– فرهنگستان، ۱۳۹۴، دستورِ خطِ فارسی. تهران، فرهنگستانِ زبان و ادبِ فارسی (نشرِ آثار).

یادداشت‌ها
[i] متأسفانه این نشانه‌یِ مهم در خطِ فارسی نامِ واحد و گویایی ندارد: دستورنویسانِ ما آن را «کسرهٔ اضافه»، «نقش‌نمایِ اضافه»، «علامتِ اضافه» و «نشانهٔ اضافه» نامیده‌اند. این نشانه را برخی «نقش‌نما» یا «حرف» تلقی کرده‌اند (انوری، ۲۷۸)، حال‌آنکه برخی دیگر «واژه‌بست» (clitic/ Klitikon) دانسته‌اند (طباطبایی، ۵۲۰). لفظِ «اضافه» نیز برایِ این نشانه چندان مناسب نیست، زیرا این نشانه نه‌فقط در حالتِ اضافه و بینِ مضاف و مضاف‌الیه، بلکه میانِ موصوف و صفت نیز ظاهر می‌شود، مگر آنکه «اضافه» را در این‌جا به معنایِ دستوریِ آن درک نکنیم.
[ii] این علامت کوتاه‌شده‌یِ «ی» است.
[iii] این خطابه که به «رسالهٔ املایِ فارسی: پیشنهاد به مقامِ فرهنگستان» مشهور است، اکنون در لغت‌نامهٔ دهخدا و ویکی‌نبشته در دسترس است.
[iv] همان‌طور که گفته شد، فرهنگستان در این زمینه توضیحی نمی‌دهد. جست‌وجویِ من برایِ یافتنِ نوشته‌یی که در آن دلایلِ نیاوردنِ نشانه‌یِ اضافه را ذکر کرده باشد، بی‌نتیجه بود. ازاین‌رو این دلایل بیشتر بر پایه‌یِ شنیده‌ها و نامه‌نگاری‌هایم استوار است.
[v] در این مختصر نمی‌توان شرح داد که این امر چه پیامدهایی برایِ ما و ذهنِ ما داشته است. فقط به اشاره می‌توان گفت که یکی از دلایلی که ما حافظه‌یی نیرومند داریم، اما قدرتِ تحلیلِ ما ضعیف است، به‌عبارت‌دیگر بیشتر اهلِ «نقل» هستیم و کمتر اهلِ «عقل» – که بازتابِ آن را در سیاست هم می‌توان دید- به حضورِ فرهنگِ گفتاری و خطِ صامتِ ‌الفباییِ ناقصِ ما مربوط می‌شود.
[vi] برای اطلاعِ بیشتر دربارهٔ کاربردِ نابه‌جایِ ویرگول بنگرید به کتابِ ویرگول‌گذاری و مبانیِ نظریِ آن: کاربردِ به‌جا و نابه‌جایِ ویرگول از صاحبِ این قلم.
[vii] فنومنولوژی روح/ هگل؛ ترجمهٔ زیبا جبلی، ص ۳.

مد و مه/ سه‌شنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۷

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.