درباره فلسـفه علـوم اجتـماعی

گزارشگر:سید حسین اشراق - ۱۱ جوزا ۱۳۹۸

بخش پنجم/

mandegarمهندسی اجتماعی تدریجی از نظرِ پوپر دیدگاهِ عملی و نقدپذیر است. در مهندسی اجتماعی تدریجی اهداف به صورتِ جزیی انتخاب می شوند و به جای برگزیدن هدف‌های اتوپیایی، حلِ مشکلاتِ مجسم و عینی در جامعه برای کسی که مهندسی اجتماعی را پیشۀ خود می‌سازد، موردِ توجه قرار می‌گیرد. پوپر پیش‌شرط اولیه در مهندسی تدریجی را، آگاهی فرد از عدم آگاهی‌اش از تمام مسایل می‌داند. او بدین باور است که تنها از رهگذرِ بررسی اشتباهات می‌توان چیزی آموخت، به همین جهت تأکید می‌کند که کارشناسان مهندسی اجتماعی می‌بایست از دست زدن به هرگونه اصلاحاتِ پردامنه که نتایج ناخواستۀ بسیاری را به وجود می‌آورد، دوری بجویند. در این صورت می‌توانند خطاهای خود را در هرگام بازشناسند، دلایل را مشخص کنند و در جهتِ حل آن‌ها ظرفیت‌های‌شان را به کار اندازند، چنانچه مطرح شده است: «ما باید آمادۀ آن باشیم که از خطاهایمان درس بگیریم و با رفع آنها پیشرفت کنیم. این نتیجه وقتی حاصل می‌شود که خطاهای خود را بازشناسیم و به جای آنکه در آنها به‌صورت جزمی پا فشاریم، از آنها نقادانه استفاده کنیم.»( پوپر، ۱۳۵۰: ۱۵۸)
از نظر پوپر، علوم اجتماعی همانندِ علوم طبیعی عینی و ملموس اند، از همین جهت توصیه می‌کند که دشواری زمانه و پرسش‌های هر دوره جدی انگاشته شوند، همچنان از اندیشیدن در جهتِ رفع چالش‌های بالقوه و بالفعل اجتماعی تغافل صورت نپذیرد.
رویکردِ ریالیزم انتقادی نیز دربارۀ علوم اجتماعی قابل اعتناست، این جریان را روی باسکار درمقابلِ سنتِ هرمنوتیک و مدلِ پوزیتیویستی معرفی نموده و بسط داده است. ریالیزم انتقادی، پوزیتیویزم را نقد می کند، به جهتِ اینکه: پرسشِ «چه هست؟» را به پرسشِ «چه می‌توانیم بدانیم؟» تغییر داده، «واقعیت» را با «معرفتِ به واقعیت» برابر انگاشته و هستی شناسی را به معرفت شناسی فروکاسته است، در صورتی که هم گسترۀ واقعیت بیش از معرفتِ به واقعیت است و نیز، برمبنای تمایزِ فوق، علوم اجتماعی و انسانی متفاوت از علوم طبیعی هستند.
ریالیزم انتقادی ایراد می‌گیرد که پوزیتیویزم ساختارِ «واقعیت» و «ذهن» را منطبق با هم دانسته و با معرفی واقعیت در محدوده مشاهداتِ تجربی و رفتاری، نوعی فعلیت ‌انگاری را ترویج کرده‌ است، فعلیت انگاری که، مدعی‌ است جامعه و طبیعت باید به ‌شیوۀیکسان و بر بنای تلقی هیومی از قانون مطالعه شوند. باسکار بینش هرمنوتیک را نیز نمی بر نمی تابد، از نظرِ ایشان، هرمنوتیسین‌ ها مدعی هستند که علوم اجتماعی درصددِ ارزیابی معنای رویداد های اجتماعی می باشند، از اینرو جامعه نمی‌تواند برمبنای روش‌شناسی طبیعت‌گرایانه مطالعه شود، اما باسکار برخلاف، طبیعت‌گرایی را به ‌مثابۀ گفتمانی می ‌نگرد که قایل به وحدتِ ذاتی روش شناختی میانِ طبیعت و علوم اجتماعی است.
باسکار در رابطه با نقدِ موضع هرمنوتیکی به این باور است که: هرمنوتیک بیش از حد بر معنای ذهنی پدیده های انسانی و اجتماعی تأکید می کند، به همین جهت نمیتواند تعامل میانِ دو عرصۀ مهم معرفت (عین و ذهن) را بوجود آورد و بر مشکلِ خلاء میان «تبیین « و «تفهم « فایق آید.
از نظرِ ریالیزم انتقادی، پوزیتیویزم و هرمنوتیک هردو : هم با فردگرایی و هم جمع‌گرایییا کُل‌گرایی همراه شده ‌اند، و دست کم پوزیتیویست‌ها بر عاملیتِ انسان یا ساختِ اجتماعی تأکید کرده‌ اند، اما واقع‌گرایی انتقادی نوعی پارادایم نسبی را برای خصوصاً جامعه‌شناسی پیشنهاد می‌کند و همچنین معتقد است که تعارضِ عاملیت و ساخت در «نظریۀ ساخت یابی»(آنتونی گیدنز) یا «مدلِ تغییرپذیری فعالیتِ اجتماعی «(روی باسکار) حل و فصل می‌شود، بر این اساس، ساختِ اجتماعی هم شرطِ همیشگی عاملیتِ توأم با قصد و نیت انسان و هم نتیجۀ آن است. (آوتویت و باتامور، ۱۳۹۲: ۷۱۷ )
ریالیزم انتقادی تفاوت میانِ جهانِ طبیعی و جهانِ اجتماعی را منطقی تلقی می کند و این تفاوت را ناشی از واقعیتِ ساختارهای اجتماعیِ با هستی شناسی جهانِ طبیعی می داند، همچنان نقش کنش های معنادارِ انسان ها را مهم می‌انگارد، اما این کُل ماجرا نیست، به همین جهت باسکار وضاحت داده است که مشغلۀ علم اجتماعی برخلافِ رویکردِ هرمنوتیکی فقط معطوف به کنش ها و باورهای افراد و گروه‌ های اجتماعی نیست، بلکه به شرایطِ اجتماعی کنش ها و زمینۀ ساختاری که این کنش ها در آن شکل می گیرند نیز بی توجه نمی باشد. او بدین باور است که معنا ها را نمی توان جدا از ساختارهایی تفسیر کرد که پراتیک مادی انسان ها را شکل می دهند. افزون بر آن، ساختارهای اجتماعی مشروط به فعالیت و کنش و ادراک انسانی هستند بنابراین ابژه های علوم اجتماعی خصلتِ اجتماعی و تاریخی دارند و بیشتر از ابژه های علوم طبیعی وابسته به شرایط و وضعیتِ معین هستند.
باسکار رویکردِ هستی شناسانۀ خود به جهانِ طبیعی و جهانِ اجتماعی را ناتورالیزم انتقادی نامیده است، واژۀ ناتورالیزم به این معنا است که این رویکرد، افزون بر اینکه به همانندی روش شناسی قلمرو های طبیعی و اجتماعی باور دارد، تفاوت های جدی میان آنها را نیز صحه می‌گذارد.
از نظرِ باسکار علم اجتماعی خنثی است، به گونۀ که تقاریر و اظهاراتِ بالفعلِ آن، از ارزش‌ها به‌ دست نمی‌آیند و در همان حال، ارزش‌ها نیز نمی‌توانند در نتیجۀ تقاریر و اظهاراتِ بالفعل فراهم گردند. وی همچنین ادعا می کند که انسان ‌ها از آنجا که احکام ارزشمندی را در علوم اجتماعی و علوم طبیعی می ‌سازند، متعلق پژوهش علمی را نیز از همین رهگذر تعیین می‌کنند.
باسکار در اثرِ مهمش «امکان طبیعت‌گرایی: نقدِ فلسفی علوم انسانی معاصر « بیان کرده است:
واقعیت، مستقل از تلقی و مفهوم ما از آن وجود دارد، بنابراین می‌توانیم در ایجادِ معرفتِ علمی از پوزیتیویزم و هرمنوتیک استفاده نکنیم، پوزیتیویزم به‌دلیل ترکیبِ هستی‌شناسی هیومی با معرفت‌شناسی دکارتی دچار ناسازگاری درونی است، در حالیکه هرمنوتیک به‌علتِ تأکیدِ بیش از حد بر هماهنگی بین معنا و تفسیر، به جای هماهنگی اساسی بین معنا و واقعیت، نمی‌تواند معرفتِ علمی بسندۀ را عرضه کند، در این میان، ریالیزم انتقادی تولیدِ معنا را به‌ مثابۀ قوانینِ حاکم شده و نه قوانین متعین شده، می‌نگرد.
(Bhaskar, 1998a :123 )
قابلِ یادآوری‌است که «کتی ساپر ، پیتر دیکنز ، تد بنتون و دیگران ایده های ریالیزم انتقادی را به این جهت به کار برده اند تا دربارۀ آینده‌های ممکن بیندیشند و پیوند میانِ دیدگاه‌های فمینیستی، سبزها و سوسیالیستی را به‌وجود آورند.»
( Benton & Craib,2001:140 )
رویکردِ پست‌مدرن، عنصرِ جوهری مدرنیزمیعنی «خِرَد» باوری را نقد می‌کند. جریانی که از دهه‌های پایانی قرن بیستم و آغازِ قرن بیست و یکم پا به عرصه گذاشته و مدعیات اش را مطرح نموده است. سنتِ فکری ضدِ مدرن از رهگذرِ آثارِ اندیشمندان فرانسوی مانندِ میشل فوکو ، فرانسوا لیوتار ، ژاک دریدا و ژان بودریار ادامه یافته و در کشور های انگلیسی زبان بواسطۀ متفکران گوناگون همچون ریچارد رورتی ، السدیر مکنتایر ، توماس کوهن، پاول فایرابند و غیره استقبال شده است. پست مدرنیزم مدعی است که آرمانِ تحققِ عقل و سازماندهی عقلی جامعه، میراثِ سنتِ روشنگری است و در دوران ما (دوران پسامدرن) از اعتبار افتاده است. اندیشۀ پسامدرن ادعای جهانگستری و فراگیری عقل مدرنیته را ناشی از عطشِ تمامیت طلبی آن تحلیل می کند که افزون بر مطلق باوری، سلطۀ مفهومی را نیز در دل خود پرورش می‌دهد.

منابع:
آوتویت ویلیام و باتامور تام (۱۳۹۲). فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمۀ حسن چاوشیان، تهران: نشر نی.
پوپر کارل ریموند (۱۳۵۰). فقر تاریخی گری، ترجمۀ احمد آرام، تهران: انتشارات خوارزمی.
Bhaskar Roy (1998). The Possibility of Naturalism: A philosophical critique of the contemporary human sciences, UK: Routledge.
Benton Ted & Ian Craib (2001). Philosophy of Social Science: The Philosophical Foundations of Social ught, New York: Palgrave.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.