گزارشگر:احمـد عمران the_time('j F Y');?>
ونستون چرچیل نخستوزیر سابقِ بریتانیا از آن سیاستمدارانِ حرفهیی و زیرکی بود که از نوابغ دانش سیاسی شناخته میشوند. حرفها و سخنهای بسیارطنزآمیز و پُرکنایه از او نقل شده است که میتوانند منبعِ خوبی برای بررسی سیاستگذاریها در جهان باشند. یکی از سخنانِ بسیار جالبِ این سیاستمدارِ شوخطبع این است که گفته: «اگر کشوری دچار جنگ و فقر است، به معنای این است که یا احمقها حاکم اند و یا حاکمان احمق اند.» این سخنِ چرچیل حداقل در چهار دهۀ اخیرِ کشور به خوبی چهرۀ اصلیِ سیاستگران و مدعیانِ سیاست را آشکار میکند!
چهار دهۀ متواتر است که افغانستان وارد جنگی دهشتبار و فاجعهآمیز شده است؛ جنگی که همهچیز کشورِ ما را غارت کرد و از آن ویرانهیی وحشتناک با مناسباتی بیمار بهجا گذاشت. در طیِ این چهار دهه جنگ، میلیونها انسانِ این سرزمین کشته، مجروح و آواره شدند. تلفات انسانیِ ما با توجه به ابعاد و تعداد جمعیت افغانستان، بزرگتر و گستردهتر از حتا جنگهای اول و دوم جهانی است. مقصر این وضعیت کیها بودهاند؟ آیا تنها با انداختن گناهِ جنگ به گردنِ خارجیها و کشورهای بیرونی، نقشی را که ما و بهویژه سیاستگرانِ ما در ویرانی کشور داشتهاند، میتوان نادیده گرفت؟
زمانی هیتلر گفته بود که «بدترین انسانهایِ دنیا کسانیاند که در تسخیر کشورهایشان با من همکاری کردهاند؛ زیرا وطن همچون مادر است و کسانی که با من همکاری کردند، زمینۀ تجاوز به مادرشان را فراهم ساختند.» این سخنِ هیتلر و حتا همان نقل قول چرچیل بسیار تکاندهنده و حتا ناخوشایند اند، اما چه باید کرد که واقعیت نیز هستند. اگر در کشوری احمقها حاکم نباشند و یا حاکمها احمق نباشند، آن کشور دچار فقر و جنگ نمیشود. فقر و جنگ شاید عواملِ بسیار پیچیده و متعدد بیرونی داشته باشد، ولی به هرحال نقش سیاستگرانِ یک کشور در به وجود آوردنِ آنها اساسی است. در همین هجده سالِ گذشته ثابت شد که بسیاری از سیاستگرانِ ما و بهویژه آنانی که بر کشور حاکم شدند، چقدر در عرصۀ سیاستگزاری و بیرون کردن کشور از بنبستِ جنگ و فقر ناتوان و بهاصطلاح چرچیل، احمق اند.
فرصتی که در هجده سالِ گذشته افغانستان به دست آورد، از نادرترین اتفاقات در تاریخِ یک کشور میتواند محسوب شود. هر تعبیر و پیشفرضی که از تحولات سالهای اخیر داشته باشیم، باز انکار کرده نمیتوانیم که این تحولات میتوانستند کشورِ ما را از فقر و جنگی که به آنها دچار شده بود نجات بخشند به این شرطِ ساده که حاکمان و سیاستگرانِ کشور واقعاً توانایی و ظرفیتِ مدیریتِ کشور را میداشتند.
این سال ها برای مردم افغانستان سالهای امید بود، سالهایی که همه انتظار داشتند به کمک جامعۀ جهانی کشورشان از مصیبتِ جنگ و فقر نجات پیدا کنـد. اما نتیجه چه شد؟ آیا افغانستان از جنگ و فقر نجات یافت؟!… پاسخ کاملاً منفی است و کشور نهتنها از چنگال دیو فقر و جنگ نجات پیدا نکرد، بل عکسِ آن اتفاق افتاد؛ یعنی فقر و جنگ چهرههایِ کریهتر و زشتتری به خود گرفتند. تا دیروز و در بساط جنگ و ویرانی، این اُمیـد در دلهای اکثریت مردم شعلهور بود که روزی این جنگ پایان مییابد و صلح و امنیت برقرار میشود؛ اما حالا اکثریت فکر میکنند که جنگ سرنوشت محتومشان در این زندهگی کوتاه اینجهانیست.
به همین پنج سال حکومتداریِ آقای غنی نگاه کنید، تا عمقِ فاجعه و بحران را دریابید. آقای غنی که چهارچنگالی به قدرت و ارگ چسپیده، در حالی که عملاً عمر حکومتش پایان یافته و باید برای بیرونرفت از معضل حالا به هر دری میزد؛ اما او عینِ خیالش نیست و نهتنها باور ندارد که عمر حکومت پایان یافته، بل فکر میکند مردم افغانستان در پنج سال حکومتداریاش از قعر چاه به آسمانِ هفتم صعود کردهاند.
اینهمه توهم که در آقای غنی جمع شده، در هیچ دیکتاتوری در تاریخ جمع نشده بوده است. هیتلر و استالین گاهی خود را در برابر مشکلات ناتوان احساس میکردند اما آقای غنی خیال میکند که در افغانستان هیچ مشکلی وجود ندارد و اگر مشکلاتی هم بوده، با سیاستهای مدبرانۀ او حل شده است.
نزدیکترین حامی استراتژیکِ افغانستان یعنی ایالات متحدۀ امریکا، عمر حکومت وحدت ملی را پایانیافته میداند و سفیر این کشور در یک گفتوگوی رسانهیی به صراحت میگوید که عزل و نصبهای انجامشده از سوی آقای غنی پس از اول جوزا قانونی نیستند، اما ارگ همچنان در حال ایجاد تغییرات و در اصل، بلند بردن مانور انتخاباتیاش است. به فرض اینکه آقای غنی یک دورۀ دیگر با چال و فریب قدرت را همچنان در اختیار داشته باشد، آیا مشکلات افغانستان پایان مییابند؟ آیا طالبان دست از جنگ برمیدارند و یا آقای غنی موفق میشود که آنها را از دایرۀ افغانستان نیستونابود کند؟
این موارد بسیار حیاتی اند و باید مورد بحث و بررسی قرار گیرند. تا چه زمانی به دلیل نابخردی سیاسیِ حاکمان، مردم افغانستان مجبورند که بار جنگ و فقر را تحمل کننـد؟ تا چه زمانی سربازانِ ما در جبهههای جنگ به دلیل نادانی و سوءمدیریتِ چند آدمِ خام و بیتجربه باید کشته شوند؟ تا چه زمانی باید افغانستان دستِ گدایی برای یک لقمه نان به این کشور و آن کشور دراز کند؟
کاش پیامد حضور سیاستمدارانی مثل آقای غنی بر اریکۀ قدرت دیگران را متضرر نمیکرد؛ آنگاه میگفتی خیر است، بگذار تا زمانی که عقدههای دلش خالی شود، در کرسی ریاست باقی بماند. اما متأسفانه حضور چنین افرادی فاجعه و مصیبت میآفریند. حضور این افراد در قدرت برای خودشان، خانواده و نزدیکانشان پُر از نعمت است، اما برای بیشتر از سی میلیون جمعیتِ افغانستان چیزی جز مرگ و بیچارهگی به دنبال ندارد. برای همین باید در انتخاباتِ آینده واقعاً سنجیده عمل کرد تا از نشستن افرادی بر کرسی قدرت که توانایی مدیریت کشور را ندارند و تنها به فکر خود و اطرافیانِ خود اند، جلوگیری کرد. این فرصت را نباید چون گذشته از دست داد. باید دید کدام تیم و با چه آجنـدایی میخواهد کشور را از مصیبتهایی که به آنها گرفتار آمده نجات بخشد. تعقل و درک سیاسیِ مردم افغانستان نباید به تقلب و مهندسیِ آرا آلوده شود و کشور یک بارِ دیگر به سوی بحران و عمیقتر شدن لایههای جنگ و فقر پیش برود. این بار نباید گذاشت که احمقها حاکم شوند.
Comments are closed.