احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:علیرضا افشاری - ۱۳ دلو ۱۳۹۱
ادگار آلنپو، شاعر و نویسنده امریکایی (۱۸۴۹-۱۸۰۹) با نوشتن داستان «قتلهای خیابان مورگ» که در آن فردی هوشیار از جنایتکاران و پولیس سبقت میگیرد، کارآگاه دوپین را خلق کرد: این شخصیت مورد توجه نویسندهگانِ دیگر قرار گرفت و کمکم “سبک پولیسی” یا “ادبیات سیاه” شکل گرفت.
داستان پولیسی، بافتی معماگونه و مرموز دارد که معمولاً جستوجو، درونمایه اصلی آن را تشکیل میدهد. در آن، عدالت اجتماعی مورد سوال قرار میگیرد و مجریان و درهمشکنندهگانِ قانون در نبردی همیشهگی رودرروی هم میایستند.
قهرمان داستانهای پولیسی، خواه کارآگاهی خصوصی نظیر فیلیپ مارلو یا سام اسپید باشد یا بازرسی چون مگره، انگیزه و هدف نهاییاش، در زمینه عدالت اجتماعی است. او هرچند میداند که تلاشش فقط به رفع بخش کوچکی از بیعدالتی از جامعهاش خواهد انجامید، اما همچنان راهش را ادامه میدهد و از داستانی به داستان دیگر، فراروی شرّ و ظلم میایستد.
ژان کوکتو، نویسنده و منتقد فرانسوی میگوید: «برای من کاملاً آشکار شده است که نام رمان پولیسی برخلاف آنچه تا به حال به آن نسبت دادهاند، مبیّن ادبیاتی بسیار قوی و جالب است. من در کشف مقصود نویسندهگانی که کتابهایشان برنده جایزههای گوناگون میشود، به زحمت دچار میشوم در صورتی که از میان پنجاه جلد رمان پولیسی، دوازده اثر میتواند از شاهکارهای واقعی باشد که حتا ترجمه به زبانهای دیگر نیز از زیبایی آنها نمیکاهد».
داستانهای پولیسی را میتوان به دو نوع اصلی تقسیم کرد:
۱) داستانهای فکری ـ پولیسی (معمایی)
۲) داستانهای هیجانی ـ پولیسی (هیجانی)
داستانهای فکری ـ پولیسی:
این نوع که به رمانهای “قاتل کیست” موسوم است، دارای بافتی معماگونه و ملموس است و ضمن داشتن جنبه سرگرمکننده، به گسترش دامنه تفکر خواننده نیز کمک میکند. در داستانهایی از این دست، بهطور معمول ابتدا قتلی رخ میدهد و بعد یک مأمور کارکشته پولیس، به گروهی از افراد مشکوک میشود.
پرسشهای مداوم و نشانههای متفاوت، او را یاری میکند تا بتواند به نتیجهیی قطعی دست پیدا کند، امّا خواننده اثر تا پایان داستان در ابهام باقی میماند و درست در فصل پایانی است که همهچیز ـ آنهم به ارایه دلایل منطقی ـ روشن میشود و نویسنده با آگاه کردن خواننده از حقیقت ماجرا، او را با جواب معما ـ که در بیشتر مواقع با توجه به عناصری ساده و پیشپاافتاده بهدست میآید ـ روبهرو میکند و به او ثابت میکند که آنچه در نگاه اول به ذهن خطور میکند، تا چه حد میتواند غلط و گمراهکننده باشد.
سر آرتور کانن دویل، پزشک و نویسنده اسکاتلندی (۱۹۳۰-۱۸۵۹) از اولین کسانی است که این نوع از ادبیات پولیسی را به شکلی نو عرضه کرده است. قهرمان داستانهای کانن دویل، شرلوک هولمز، کارآگاهی خصوصی است که ماجراهایش از زبان داکتر واتسن، دوست و مصاحبش نقل میشود.
دایرهالمعارف داستانهای پولیسی (Encyclopeadia of Mystery (Detection-London 1976 از شرلوک هولمز به عنوان بزرگترین کارآگاه در عرصه ادبیات و احتمالاً مشهورترین مخلوق ادبی همه اعصار نام برده است.
هرکول پوآرو، کارآگاه کوتاهقد بلژیکی پس از شرلوک هولمز پرآوازهترین کارآگاه جهان است. دنیا، آگاتا کریستی، بانوی جنایینویس انگلیسی (۱۹۷۶-۱۸۹۱)، خالق پوآرو را به عنوان “ملکه جنایت” میشناسد. در کارنامه زندهگی پربار این نویسنده توانا عنوان هفتادوهفت کتاب پرفروش و هیجانانگیز به ثبت رسیده است؛ کتابهایی که هریک مانند هزارتویی بیانتها از شک و گمان و تردید، خواننده را با خود درگیر میکند و فضای آمیخته به سوءظن برای کشف مجرم یا مجرمان به وجود میآورد. شخصیتهای داستانهای او همواره به یک میزان و با فاصلهیی معین از هسته اصلی ماجرا در مظان اتهام قرار دارند و بهندرت میتوان پایان داستانهای او را حدس زد.
داستانهای هیجانی ـ پولیسی:
داستانهای پرهیجان (Thriller)، پیش از دومین جنگ جهانی بهویژه پس از آن در ایالات متحده خلق شد. این نوع از ادبیات پولیسی افزون بر داشتن جذابیت بسیار، اشارههایی به تضادهای جامعه غرب دارد. در این داستانها، برخلاف نوع قبل، کارآگاه فاقد مصونیت است و اگرچه در کشف جنایت هیچگاه شکست نمیخورد، ولی روبهرو شدن با دنیایی از فساد، تباهی و مرگ و آگاهی از جامعه منحط ثروتمندان غربی، طمع پیروزی را در کامش تلخ میکند. در اغلب این داستانها، تقریباً به اسثنای قهرمان داستان، بقیه شخصیتها از جمله سیاستمداران، کابارهداران و پولیسها، اشخاص فاسد و رشوهبگیر و خشنی هستند که در جنگل آسفالتشده اجتماع مانند حیوانهای وحشی به جان یکدیگر افتادهاند و برای مالومنال دنیا یکدیگر را میدرند. این، بازتاب روش فکری و اقتصادی جامعهیی است که نویسندهگان اینگونه آثار در آن زندهگی میکنند و از این جهت میتوان آنها را منتقد و معترضی اجتماعی دانست.
جیمز هادلی چیز، نویسنده امریکایی (۱۹۸۵-۱۹۱۶) سلطان هیجاننویسهای جهان است و مقلدان فراوانی دارد. برای اثبات شهرت او همین بس که کارگردانی چون رابرت آلدریج از اولین کتابِ او یک اثر کلاسیک گانگستری به شمار میرود و هر سال تجدید چاپ میشود (No Orchids For (Miss Biandish، شاهکار سینماییاش، “دستهی گریسام” را به وجود آورد. از سال ۱۹۳۸ که جیمز هادلی چیز دست به قلم برد، تا کنون بیش از شصت داستان پولیسی و جاسوسی هیجانانگیز نوشته که هرکدام از این کتابها در چندین چاپ و در میلیونها نسخه به فروش رسیده است.
آلیستر مک لین
آلیستر مکلین، نویسنده انگلیسی (… ـ ۱۹۲۳) با نوشتن آثاری چون “توپهای ناوارون”، «قلعه عقابها”، “دوازده مرد خبیث”، “ایستگاه زبرا”، “پنج روز وحشت”، “گذرگاه نوادا”، “دروازه طلایی”، از معدود نویسندهگان جهان است که هر یک از کتابهایش بلافاصله پس از انتشار در صدر فهرست آثار پرفروش قرار میگیرد. کتابهای آکنده از هیجان مکلین تقریباً همهگی با شرکت مشهورترین هنرپیشهگان “هالیوود” به صورت فیلم درآمده است و به بیشتر زبانهای زنده دنیا ترجمه شده.
خارج شدن نویسندهگان پولیسی از چارچوبهای قراردادی این سبک در چند دهه گذشته، و در کنار آن، بهکارگیری عناصر جستوجو و هیجان به وسیله نویسندهگان سبکهای دیگر ادبی، باعث شده است که ادبیات پولیسی، گسترشی محسوس پیدا کند. برای نمونه میتوان به چند مورد زیر اشاره کرد:
یان فلمینگ، نویسنده انگلیسی (۱۹۶۴-۱۹۱۸) خالق مشهور جیمز باند از اولین نویسندهگان رمانهای جاسوسی ـ به شکل امروزی ـ است. او که خود در سازمانهای جاسوسی نیروی دریایی انگلستان خدمت میکرد، برای بازگو کردن آنچه دیده بود، شکل داستان را برگزید. در ضمن، یان فلیمینگ از مراحل تولید فیلمهای “داکتر نو”، “از روسیه با عشق” و “گلد فینگر” بازدید کرده، شون کانری را تأیید کرده بود.
از دیگر نویسندهگان معروف رمانهای جاسوسی از لن دیتن (… ـ ۱۹۲۹) خالق آثاری چون “تشییع جنازه در برلن”، “پرونده ایپکرس”، و ژان لوکاره (… ـ ۱۹۳۱) خالق آثاری چون “جاسوس جنگ سرد”، “سه روز کندور” … میتوان نام برد.
فردریک فورسایت، خبرنگار و نویسنده انگلیسی (۱۹۳۸) را باید پایهگذار سبک گزارشی ـ هیجانی دانست. او که گرانترین نویسنده عصر کنونی است، با نوشتن کتابهای پرفروشی چون “روز شغال”، “پرونده اودسا”، “سگهایهای او»، برخلاف شرلوک هولمز استدلال نمیکند، بلکه به شناختی شهودی دست مییابد؛ دیگران را درک میکند، با آنها همدل است و میتواند از نظر فکری و عاطفی در قالب هر انسان دیگری در آید و زندهگی را از دریچه چشم او بنگرد.
شاید خواندن این مطلب خالی از لطف نباشد که: لرد رادر فورد، دانشمند معروف اتمشناس که اساس انفجار هستهیی را کشف کرد، در اوقات استراحتش داستانهای پولیسی میخواند. یک بار، استاد او که پدرزنش نیز بود، وی را از این کار منع کرد و گفت: «شایسته استاد فیزیک نیست که پیوسته داستان پولیسی بخواند». رادر فورد در پاسخ چنین گفت: «استاد عزیز، من با جهانی سروکار دارم نامرئی و رویت نشدنی، که تنها به مدد نیروی ذهن میتوان راز آن را کشف کرد و هیچ چیز جز داستان پولیسی، آیینه ذهن را صیقل نمیدهد و آن را آماده نمیکند». و استاد بدین گفته قانع شد.
علیرضا افشاری
ادگار آلنپو، شاعر و نویسنده امریکایی (۱۸۴۹-۱۸۰۹) با نوشتن داستان «قتلهای خیابان مورگ» که در آن فردی هوشیار از جنایتکاران و پولیس سبقت میگیرد، کارآگاه دوپین را خلق کرد: این شخصیت مورد توجه نویسندهگانِ دیگر قرار گرفت و کمکم “سبک پولیسی” یا “ادبیات سیاه” شکل گرفت.
داستان پولیسی، بافتی معماگونه و مرموز دارد که معمولاً جستوجو، درونمایه اصلی آن را تشکیل میدهد. در آن، عدالت اجتماعی مورد سوال قرار میگیرد و مجریان و درهمشکنندهگانِ قانون در نبردی همیشهگی رودرروی هم میایستند.
قهرمان داستانهای پولیسی، خواه کارآگاهی خصوصی نظیر فیلیپ مارلو یا سام اسپید باشد یا بازرسی چون مگره، انگیزه و هدف نهاییاش، در زمینه عدالت اجتماعی است. او هرچند میداند که تلاشش فقط به رفع بخش کوچکی از بیعدالتی از جامعهاش خواهد انجامید، اما همچنان راهش را ادامه میدهد و از داستانی به داستان دیگر، فراروی شرّ و ظلم میایستد.
ژان کوکتو، نویسنده و منتقد فرانسوی میگوید: «برای من کاملاً آشکار شده است که نام رمان پولیسی برخلاف آنچه تا به حال به آن نسبت دادهاند، مبیّن ادبیاتی بسیار قوی و جالب است. من در کشف مقصود نویسندهگانی که کتابهایشان برنده جایزههای گوناگون میشود، به زحمت دچار میشوم در صورتی که از میان پنجاه جلد رمان پولیسی، دوازده اثر میتواند از شاهکارهای واقعی باشد که حتا ترجمه به زبانهای دیگر نیز از زیبایی آنها نمیکاهد».
داستانهای پولیسی را میتوان به دو نوع اصلی تقسیم کرد:
۱) داستانهای فکری ـ پولیسی (معمایی)
۲) داستانهای هیجانی ـ پولیسی (هیجانی)
داستانهای فکری ـ پولیسی:
این نوع که به رمانهای “قاتل کیست” موسوم است، دارای بافتی معماگونه و ملموس است و ضمن داشتن جنبه سرگرمکننده، به گسترش دامنه تفکر خواننده نیز کمک میکند. در داستانهایی از این دست، بهطور معمول ابتدا قتلی رخ میدهد و بعد یک مأمور کارکشته پولیس، به گروهی از افراد مشکوک میشود.
پرسشهای مداوم و نشانههای متفاوت، او را یاری میکند تا بتواند به نتیجهیی قطعی دست پیدا کند، امّا خواننده اثر تا پایان داستان در ابهام باقی میماند و درست در فصل پایانی است که همهچیز ـ آنهم به ارایه دلایل منطقی ـ روشن میشود و نویسنده با آگاه کردن خواننده از حقیقت ماجرا، او را با جواب معما ـ که در بیشتر مواقع با توجه به عناصری ساده و پیشپاافتاده بهدست میآید ـ روبهرو میکند و به او ثابت میکند که آنچه در نگاه اول به ذهن خطور میکند، تا چه حد میتواند غلط و گمراهکننده باشد.
سر آرتور کانن دویل، پزشک و نویسنده اسکاتلندی (۱۹۳۰-۱۸۵۹) از اولین کسانی است که این نوع از ادبیات پولیسی را به شکلی نو عرضه کرده است. قهرمان داستانهای کانن دویل، شرلوک هولمز، کارآگاهی خصوصی است که ماجراهایش از زبان داکتر واتسن، دوست و مصاحبش نقل میشود.
دایرهالمعارف داستانهای پولیسی (Encyclopeadia of Mystery (Detection-London 1976 از شرلوک هولمز به عنوان بزرگترین کارآگاه در عرصه ادبیات و احتمالاً مشهورترین مخلوق ادبی همه اعصار نام برده است.
هرکول پوآرو، کارآگاه کوتاهقد بلژیکی پس از شرلوک هولمز پرآوازهترین کارآگاه جهان است. دنیا، آگاتا کریستی، بانوی جنایینویس انگلیسی (۱۹۷۶-۱۸۹۱)، خالق پوآرو را به عنوان “ملکه جنایت” میشناسد. در کارنامه زندهگی پربار این نویسنده توانا عنوان هفتادوهفت کتاب پرفروش و هیجانانگیز به ثبت رسیده است؛ کتابهایی که هریک مانند هزارتویی بیانتها از شک و گمان و تردید، خواننده را با خود درگیر میکند و فضای آمیخته به سوءظن برای کشف مجرم یا مجرمان به وجود میآورد. شخصیتهای داستانهای او همواره به یک میزان و با فاصلهیی معین از هسته اصلی ماجرا در مظان اتهام قرار دارند و بهندرت میتوان پایان داستانهای او را حدس زد.
داستانهای هیجانی ـ پولیسی:
داستانهای پرهیجان (Thriller)، پیش از دومین جنگ جهانی بهویژه پس از آن در ایالات متحده خلق شد. این نوع از ادبیات پولیسی افزون بر داشتن جذابیت بسیار، اشارههایی به تضادهای جامعه غرب دارد. در این داستانها، برخلاف نوع قبل، کارآگاه فاقد مصونیت است و اگرچه در کشف جنایت هیچگاه شکست نمیخورد، ولی روبهرو شدن با دنیایی از فساد، تباهی و مرگ و آگاهی از جامعه منحط ثروتمندان غربی، طمع پیروزی را در کامش تلخ میکند. در اغلب این داستانها، تقریباً به اسثنای قهرمان داستان، بقیه شخصیتها از جمله سیاستمداران، کابارهداران و پولیسها، اشخاص فاسد و رشوهبگیر و خشنی هستند که در جنگل آسفالتشده اجتماع مانند حیوانهای وحشی به جان یکدیگر افتادهاند و برای مالومنال دنیا یکدیگر را میدرند. این، بازتاب روش فکری و اقتصادی جامعهیی است که نویسندهگان اینگونه آثار در آن زندهگی میکنند و از این جهت میتوان آنها را منتقد و معترضی اجتماعی دانست.
جیمز هادلی چیز، نویسنده امریکایی (۱۹۸۵-۱۹۱۶) سلطان هیجاننویسهای جهان است و مقلدان فراوانی دارد. برای اثبات شهرت او همین بس که کارگردانی چون رابرت آلدریج از اولین کتابِ او یک اثر کلاسیک گانگستری به شمار میرود و هر سال تجدید چاپ میشود (No Orchids For (Miss Biandish، شاهکار سینماییاش، “دستهی گریسام” را به وجود آورد. از سال ۱۹۳۸ که جیمز هادلی چیز دست به قلم برد، تا کنون بیش از شصت داستان پولیسی و جاسوسی هیجانانگیز نوشته که هرکدام از این کتابها در چندین چاپ و در میلیونها نسخه به فروش رسیده است.
آلیستر مک لین
آلیستر مکلین، نویسنده انگلیسی (… ـ ۱۹۲۳) با نوشتن آثاری چون “توپهای ناوارون”، «قلعه عقابها”، “دوازده مرد خبیث”، “ایستگاه زبرا”، “پنج روز وحشت”، “گذرگاه نوادا”، “دروازه طلایی”، از معدود نویسندهگان جهان است که هر یک از کتابهایش بلافاصله پس از انتشار در صدر فهرست آثار پرفروش قرار میگیرد. کتابهای آکنده از هیجان مکلین تقریباً همهگی با شرکت مشهورترین هنرپیشهگان “هالیوود” به صورت فیلم درآمده است و به بیشتر زبانهای زنده دنیا ترجمه شده.
خارج شدن نویسندهگان پولیسی از چارچوبهای قراردادی این سبک در چند دهه گذشته، و در کنار آن، بهکارگیری عناصر جستوجو و هیجان به وسیله نویسندهگان سبکهای دیگر ادبی، باعث شده است که ادبیات پولیسی، گسترشی محسوس پیدا کند. برای نمونه میتوان به چند مورد زیر اشاره کرد:
یان فلمینگ، نویسنده انگلیسی (۱۹۶۴-۱۹۱۸) خالق مشهور جیمز باند از اولین نویسندهگان رمانهای جاسوسی ـ به شکل امروزی ـ است. او که خود در سازمانهای جاسوسی نیروی دریایی انگلستان خدمت میکرد، برای بازگو کردن آنچه دیده بود، شکل داستان را برگزید. در ضمن، یان فلیمینگ از مراحل تولید فیلمهای “داکتر نو”، “از روسیه با عشق” و “گلد فینگر” بازدید کرده، شون کانری را تأیید کرده بود.
از دیگر نویسندهگان معروف رمانهای جاسوسی از لن دیتن (… ـ ۱۹۲۹) خالق آثاری چون “تشییع جنازه در برلن”، “پرونده ایپکرس”، و ژان لوکاره (… ـ ۱۹۳۱) خالق آثاری چون “جاسوس جنگ سرد”، “سه روز کندور” … میتوان نام برد.
فردریک فورسایت، خبرنگار و نویسنده انگلیسی (۱۹۳۸) را باید پایهگذار سبک گزارشی ـ هیجانی دانست. او که گرانترین نویسنده عصر کنونی است، با نوشتن کتابهای پرفروشی چون “روز شغال”، “پرونده اودسا”، “سگهایهای او»، برخلاف شرلوک هولمز استدلال نمیکند، بلکه به شناختی شهودی دست مییابد؛ دیگران را درک میکند، با آنها همدل است و میتواند از نظر فکری و عاطفی در قالب هر انسان دیگری در آید و زندهگی را از دریچه چشم او بنگرد.
شاید خواندن این مطلب خالی از لطف نباشد که: لرد رادر فورد، دانشمند معروف اتمشناس که اساس انفجار هستهیی را کشف کرد، در اوقات استراحتش داستانهای پولیسی میخواند. یک بار، استاد او که پدرزنش نیز بود، وی را از این کار منع کرد و گفت: «شایسته استاد فیزیک نیست که پیوسته داستان پولیسی بخواند». رادر فورد در پاسخ چنین گفت: «استاد عزیز، من با جهانی سروکار دارم نامرئی و رویت نشدنی، که تنها به مدد نیروی ذهن میتوان راز آن را کشف کرد و هیچ چیز جز داستان پولیسی، آیینه ذهن را صیقل نمیدهد و آن را آماده نمیکند». و استاد بدین گفته قانع شد.
Comments are closed.